دریای پارس

زبان فارسی - ایران شناسی .تاریخ تمدن ها

دریای پارس

زبان فارسی - ایران شناسی .تاریخ تمدن ها

اثرات هنر و معماری هخامنشیان در خلق شاهکارهای هنری عصر آشوکا امپراطور بزرگ هند

Archive for: جولای 2013king-solomon-800px-sheba_demin

 

خلاصه:آثار هنری بجای مانده از آشوکا، نظرباستان‌شناسان این محل ونظر پاره‌ای از دانشمندان راجع به این آثار، کنده‌کاریهای غارها و یا معابد آشوکائی، سرستونهای آشوکایی و شباهت و تفاوتهایشان با سرستونهای هخامنشیان، شباهت اشیاء سفالی و فلزی مکشوفه در “موهن جودارو”، سنجاقهای فلزی تزئینی لرستان، مقایسه هنر هخامنشی و هنر موریائی از طریق مقایسه موتیوها، نقوش گل،‌حیوانات گوناگون و پیکره‌ها ـ نقاط مشترک و تفاوتهای مابین این دوهنر ـ بررسی اصل و منشاء‌حیوانهای مقدس که برکرسی ستون نشانیده شده‌اند و نظر محققان دراین مورد، منابع و مآخذ.غروی، مهدی. “اثرات هنرومعماری هخامنشیان درخلق شاهکارهای عنری عصر آشوکا امپراطور بزرگ هند”.

اثرات هنر و معماری هخامنشیان در خلق شاهکارهای هنری عصر آشوکا امپراطور بزرگ هند

«. . . سرستون معروف سارانات زیبا و پرشکوه با سنگتراشی عالی،از لحاظ سبک و تکنیک در هند بی نظیر است و بنظر من از هر لحاظ که تصور شود در سراسر جهان قدیم بی همتاست،این سرستون با سه مجسمه شیر و نقش چهار حیوان و هیئت زنگوله ای،از رده تخت جمشیدی و معرف کامل نفوذ هنری ایران در هند است. . . . .»

سرجان مارشالShimla In5Jul2013  (43)

شاید گروهی تصور کنند که وارث حقیقی امپراتوری هخامنشی ،یونانیان بوده اند و گروهی نیز معتقد باشند که با پیروزی اسکندر بر ایران و لشکرکشی وی بر شرق،هند موفق به تشکیل بزرگترین امپراتوری تاریخ خود گردید،اما آنچه ناگفته نباید گذاشت اینست که وارث حقیقی امپراتوری هخامنشی موریائیهای Maurians هند بودند نه سلوکیها. چاندرا گوپتا مؤسس این سلسله بود و عصر طلائی این سلسله با سلطنت سومین نفر از پادشاهان بزرگ آن آشوکا درخشش یافت،درست مانند سلسله هخامنشی که توسط کوروش تأسیس شد و توسط داریوش به اوج عظمت رسید،میان داریوش و آشوکا نکات مشترک فراوان یافت می شود که ما باز بدان اشاره خواهیم کرد. ورود اسکندر به هند نیز سبب تشکیل امپراتوری موریائی در هند نشد،مدی دانشمند پارسی هند درین باره چنین می‌نویسد: (امپراتوری موریائی،آنطور که برخی مورخان نوشته اند،اثر همه جانبه درخشش اسکندر نبود،بلکه اسکندر درین میان فقط یک ناقل یا واسطه بود،وی در طی نوزده ماه که در هند بسر برد،سراسر بجنگ سرگرم بود و همینکه زمان مرگ زودرسش فرا رسید،همة آنچه رشته بود پنبه شد.

چاندرا گوپتا Chandra Gupta،نیازی نداشت که از اسکندر،راه و رسم پی افکندن امپراتوری و ادارة آنرا فرا گیرد،او و همشهریانش سالها بود که با دستگاه عظیم امپراتوری هخامنشی آشنائی و مراوده داشتند و تحت تأثیر این امپراتوری بود که موفق به تشکیل چنان حکومتی در هند شدند،ایشان از بومیان هند نبودند و بدون شک خصوصیات غیر هندی چاندرا گوپتا یونانی نبود،بلکه ایرانی بود. . .)2 عصر تاریخی هند از اواخر قرن هفتم پیش از میلاد آغاز می‌شود،درین دوران کشور به حکومتهای کوچک مختلف بخش شده بود که هر یک استقلال داشت،سلطنت ماگادها Magadha،در قرن پنجم پیش از میلاد در نواحی شمالی و شرقی هند درخشید،در سال 475 پایتخت افسانه ای ماگادها [97] از راج گیرها به پاتالی پوترا منتقل شد. لشکرکشی داریوش به هند در 512 و وفات بودا در 486،دو اتفاق مهم تاریخ هند باستان است و هر دو مدتها بعنوان مبدأ تاریخ مورد استناد بود. کوروش (530/558) نواحی جنوبی هندوکش را تصرف کرد و داریوش 486/522 که سند و پنجاب را گرفت هر دو از معاصران پادشاهان این سلسله بودند. اسکندر از سال 327 تا 325 در هند بود و درست یکسال پس از مرگ وی چاندرا گوپتای موریائی موفق شد که از غرب هند بسوی شرق پیشروی کند و دولت ماگادها را براندازد (322) و سپس نواحی غربی هند را که اسکندر تصرف کرده بود ضمیمه امپراتوری خود سازد. مگاستنس Megastenos سفیر سلوکوس در دربار چاندرا گوپتا از خود سفرنامه جالبی بیادگار گذاشته است که از قدیمی ترین منابع مربوط به تاریخ موریائیهای هند و روابط ایران و هند شمرده می‌شود. جانشین وی بیندوسارا Bindosara بود که با سلوکوس روابط دوستانه داشت.

در سال 273 آشوکا بجای بیندوسارا به پادشاهی رسید،وی بودائی بود و در راه گسترش آئین بودا از هیچ کوششی دریغ نداشت. درین عصر امپراتوری هند شامل سراسر شبه قاره هندوستان و افغانستان و بلوچستان بود و فقط بخش کوچکی از جنوب شبه جزیره بتصرف آشوکا درنیامد. دولت موریائی هند بتقلید هخامنشیان قدرت مرکزی را تقویت کرد و آثار بر جای مانده آشوکا را می‌توان آئینه تمام نمای جهانگیری و جهانداری وی دانست. در سال 232 آشوکا وفات کرد و انحطاط این سلطنت عظیم هند قدیم آغاز شد و پنجاه سال بعد بکلی برافتاد. از آثار هنری چاندرا گوپتا که مورد بحث ما نیز نیست،اثر مهمی برجای نمانده است،اما از آشوکا قدیمی ترین و گرانبهاترین میراث هنری هند برجای مانده است،بطور کلی آثار هنری بر جای مانده از آشوکا را می‌توان این چنین رده بندی کرد:

1-بقای تالار صدستون وی در پاتالی پوترای باستان،نزدیک شهر پنتا در مشرق هند.

2- معابد زیرزمینی یا غارهای مقدس.

3- ستونهای یادبود،که حامل فرمانهای مقدس آشوکا بوده اند و کتیبه‌های وی بر سینه کوهها،برخی ازین کتیبه‌ها و کتیبه‌های دیگر آشوکا به خط خاراشتی که توسط دبیران ایرانی در هند معمول شد،نوشته شده است.

 

4- اشیاء دیگر که در حفاریهای نواحی مختلف از جمله تاکسیلا (در غرب هند) و پاتالی پوترا (در مشرق هند) بدست آمده است،آثار و بقایای تالار صدستون آشوکا را در کنار شهر پنتا،در محل شهر باستانی پاتالی پوترا یافته اند.

نخستین کسی که در پاتالی پوترا به تجسس پرداخت دکتر کلنل وادل3 Waddell بود پس از وی دکتر اسپونر Spooner باستانشناس انگلیسی با بودجه ای که از طرف تاتا سرمایه دار پارسی هند اهدا شده بود به حفاری پرداخت و تالار آپادانای پاتالی پوترا را کشف کرد،وی علاوه بر گزارشی که به اداره باستانشناسی داد4 مقاله مفصلی نیز درین باره نوشت و به اثبات رساند که این بناها الگوئی جز تخت جمشید نداشته است و حتی مهر و نشانه‌هائی شبیه مهرها و نشانه‌های هنرمندان و سازندگان تخت جمشید یافت و معتقد شد که این بناها را معماران ایرانی طرح کرده بکمک هنرمندان هندی برکشیده اند5. پس از وی و برای آخرین بار در سالهای 55/1950 دو دانشمند هندی آلتکار Altekar و میشرا Mishra به حفاری پرداختند6 [98]

 

ستون فلزی آشوکا که اکنون در محوطة قطب منار در حومة دهلی نصب شده است

سر ستون سارانات

و متأسفانه چیز تازه ای آنچنان چشم گیر که اسپونر یافته بود نیافتند و معتقد شدند که شهر پاتالی پوترا توسط پادشاهان ماگادها پیش از موریائیها ساخته شده و ارتفاع ستونهای تالار آپادانای آن 5/32 پا بوده است (اسپونر اعلام داشته بود که بلندی ستونها 20 پا بوده است). گروهی از دانشمندان معتقدند که تالار تاجگذاری موریائیها در پاتالی پوترا الگوئی جز تالار آپادانای تخت جمشید نداشته است و دسته ای نیز با این نظر سخت مخالف اند،اما همه دانشمندان و شرقشناسانی که در معماری و هنر هند قدیم اجتهاد دارند برآنند که تالارها و بناهای پاتالی پوترا هر بیننده ای را بی اختیار بیاد بناهای پرشکوه ایران در عصر هخامنشیان می‌اندازد و برین مدعا نوشته‌های نویسندگان کلاسیک و خود آثار برجای مانده و سنگ نوشته‌ها گواهی می‌دهند و بقول ایرن گجر هنرشناس معاصر7،عظمت قصرهای موریائی در پاتالی پوترا،با طلاکاریها و تزئینات خیال انگیز فقط با تالارهای هخامنشیان و مادها در شوش و اکباتان قابل قیاس است8. آشوکا یک سازنده بی نظیر بود،در افسانه‌های هندی ساختمان 84000 استوپا (بناهای گنبدی شکل بودائی) بدو نسبت داده شده است و هیون تسانگ Huen Tsang سیاحتگر چینی که در قرن هفتم میلادی به هند آمده است صدها استوپای منسوب به آشوکا را در هند و افغانستان دیده است و می‌نویسد که بیشتر این بناها خراب شده و فقط بعضی از آنها سرپا هستند،این بناهای تمام هندی که به عقیده برخی از هنرشناسان اجداد بناهای گنبدی در شرق بشمار می‌روند درین مقاله مورد بحث ما نیست. غارها یا معابد زیرزمینی آشوکا نیز حاوی آثار هنری مهمی نیستند که می‌توان در آن اثر دست نفوذ هنر و معماری هخامنشی را دید از آن جمله است غارهای موریائی برابر Brabar و نگارجونی Nagarjuni که در کوه کنده شده اند. از غارهای نگرجونی،غارهای مقدس گوپیکا Gopika واهی یاکا Vahiyaka و وداتیکا Vadathika دارای سنگ نوشته‌هائی از داسارتها Dasartha ،نواده آشوکاست و از چهار غار برابر سه غار کارنا Karna،سوداما Sudama و ویسوا جوپری Uisva jhopri دارای سنگ نوشته از خود آشوکاست. چهارمین غار ازین گروه غار لماس ریشی Lomas Rishi است که دارای سنگ نوشته و تاریخ معین نیست اما با بررسی هنرشناسان معلوم شده است که یک غار آشوکائی است و در مدخل آن قدیمی ترین کنده کاری سنگی در سراسر هند موجودیت یافته است. این کنده کاریها در دو ردیف است: یک ردیف نقش فیلان است که در برابر استوپاهای مقدس نیایش می‌کنند،در ردیف بالائی نقشهای هندسی منظم حک شده است.بنظر میرسد که درینجا نفوذ معماری و هنر غرب و بخصوص ایران هخامنشی،بطوری تحت تأثیر هنر بومی هند قرار گرفته است که آثار آن بکلی نامحسوس شده،همیشه جائیکه تحت تأثیر سنن ملی و شعائر مذهبی فیل جای حیوانات دیگر را می‌گیرد،این وضع پیش [99] می‌آید. نقش فیل از کارهای هنری اصیل هند است و سابقه ای طولانی دارد،با اینکه درین مرحله آنرا باید یک نوع تجدید حیات هنری بشمار آورد نه ادامه مستقیم. بررسی بناها و ساختمانها و سنگ نویسی‌های آشوکا حوصله این مقاله خارج است،درین گفتار ما از نفوذ ایران در آثار هنری هند آشوکا بحث می‌کنیم و درین مرحله سرستونها بهترین و قوی ترین گواه بر وجود این نفوذ مؤثر بشمار میروند. نخستین سرستون آشوکائی را کلنل وادل در پاتالی پوترا یافت،درین سرستون اثر شدید هنر مغرب آسیا و بخصوص ایران هخامنشی نمودار است. خود کلنل وادل درباره این سرستون می‌نویسد: این سرستون یک پدیده کاملاً تخت جمشیدی (پرس پلیس) است،البته حامل اثرات هنر یونان نیز هست،اما ازین لحاظ با مجسمه‌های هندی و یونانی که در پنجاب یافته شده قابل قیاس نیست. این سرستون در محوطه قصر خود آشوکا که در پاتالی پوترا ساخته شده بود،یافته شده و باحتمال قوی بدستور خود او و توسط هنرمندان در پارس ساخته و پرداخته شده است9. ویلر Wheeler درباره این سرستون عقیده جالب و قاطعی دارد. وی می‌نویسد: این سرستون نمونة خوبی است از اقتباس و تقلید هنرمندان موریائی از کارهای نخستین هخامنشیان و حتی می‌توان گفت که ساخته شده دست هنرمندان پارسی است10.

100_100_4

 kalkata92 (61)

 

100_100_1

 

 kalkata92 (60)

8- سرستون چوبی طاق بستان

7- سرستون چوبی سبزوار

6- سرستون چوبی از قم

5- سرستونهای هخامنشی (پرس پلیس) تخت جمشید آپادانا از هر تسفلد

4- سرستون پاتالی پوترا

3- مدخل غار لومارساریشی نخستین نمونه سنگ نگاری هند از سالنامه باستان شناسی هند

این حکم ویلر صحه گزاری جالبی است بر رأی و عقیده آنکسان که معتقدند هنرمندان ایرانی در دستگاه آشوکا کار می‌کرده اند و گروه گروه پس از انقراض هخامنشیان و از هم پاشیدن بساط آن شاهنشاهی بار سفر بربستند و بهند آمدند،درست مانند عصر مغولان که هنرمندان و شاعران ایرانی از ایران گریختند و به هند پناه بردند،اما در مورد رای بالا یک اشکال [100] وجود دارد و آن اینست که اگر این سرستون و نظائرش را ایرانیان ساخته اند چرا اثرات نفوذ یونان در آن اینچنین فراوان است،جواب این سئوال نیز ساده است و باید گفت،هنر هخامنشی یک گلچینی مطلوب از هنر باستان بود با ترکیب و شکل واحد برپایه هنر هخامنشی،بنابرین انتقال بعضی از مظاهر هنر یونان در کنده کاریها و معماری هند موریائی ازین راه بسیار ساده و منطقی بنظر می‌رسد. اما حکم قطعی اینست که این سرستون و ستونی که در زیرش قرار داشته است اگر فرزند و فرزندزاده ستونهای تخت جمشید نباشد،تقلیدی از همان ستونها است که تکامل یافته و به این صورت جلوه گر شده است. رولند Benjamin Rowland درباره این سرستون نظریه جالب تری دارد و می‌گوید: این سرستون را با سرستونهای جدیدی که در کردستان یافت شده مقایسه کنید تا مشابهت آنها را با همدیگر بسادگی دریابید،سرستونهای کردستان پدیده‌های نوینی هستند برپایه سنتها و روشهای هنری باستانی در نواحی غربی ایران و در میان مردمی که بیش از هر گروه ایرانی دیگر سنتهای باستانی را نزد خود عزیز و گرامی داشته و در حفظ آن کوشیده اند. هرتسفلد11نیز هنگام بررسی هنر ایران باستان به این سرستونها اشاره می‌کند و می‌نویسد: این سرستونها آثار همان هنر قدیمی است که دوباره شکوفان شده و البته آثار هنر یونان نیز در آن هویداست،ساختن این سرستونها در کردستان از قرن هفتم ببعد آغاز شد و سپس در نواحی دیگر ایران معمول گردید12.

 

13- زیر سرستون تخت جمشید

12- زیر سرستون زنگوله ای تخت جمشید

11- زیر سرستون سارانات

10- سرستون راهپوروا

9- سرستون راهپوروا – موزه کلکته

 

17- مجسمه برنزی دو سر از اسناد قرن 7 و 8 پیش از میلاد موزه بروکسل

16- مهر از ایران قدیم

15- اشیاء فلزی از موهنجودارو (پاکستان) از گزارش مارشال

14- ترپکوتا از هارپا (هند قدیم)

 

 

21- سرستون سانچی و تختک ساده آن [103]

20- کنده کاری در سنگ از بهارهوت،قرن اول میلادی

19- مجسمه از موهنجودارد (پاکستان)

18- سرستون با پیکرة حیوانهای مختلف از جمله فیل و انسانهای افسانه ای [102]

معروفترین و جالب ترین آثار هنری که از آشوکا برجای مانده است،ستونهای منفرد سنگی است که بدان ستون یاد بود یا ستون فرمان نام نهاده اند. داریوش نیز هنگام عبور از داردانل فرمان داد که ستونی از مرمر سفید در کنار این دریا نصب کنند و برآن شرحی مبنی بر عبور وی و لشگریانش از داردانل کنده کاری کنند. در حوالی ترعه سوئز نیز قطعات ستونی که داریوش بر آن کتیبه ای نویسانده بود پیدا شده است. آثار نفوذ هنر آسیای غربی (بخصوص ایران هخامنشی که وارث و تکمیل کننده مجموع تمدنهای این سرزمینها بوده است) و یونان را در شکل کلی ستون،سبک تهیه آن و تکنیک اجرای آن می‌توان مشاهده و بررسی کرد. این نفوذ هنری و اثرگذاری،که باید در درجه اول و بمعنای وسیع کلمه آنرا نفوذ هنر هخامنشی دانست،مانند نفوذ هنر ایران در تکوین آثار سوفالی (سرامیک) هند ایجاد یک مشکل می‌کند. سرامیک،ابتدا در بین النهرین بوجود آمد، در هند و ایران توسعه و تکامل یافت. یک تکامل متوازی،آیا در مورد ستونها و سرستونها نیز این تکامل متوازی قابل قبول است؟ البته شاید بتوان گفت که تکامل در ایران مراحل عالی تری را پیموده باشد،در مورد ستونها نیز این وضع کم و بیش وجود داشته است، اما آیا در مورد شکل زنگوله ای و سرستونها که با شکل گل لاله آبی (لوتوس) گل مقدس هند،شباهت فراوان دارد،می‌توان گفت که تکوین این شکل یک امر اتفاقی است؟ بعقیده بعضی از دانشمندان مظاهر این هنر و جنبه‌های خلاقه آن در دو سرزمین مورد بحث تقریباً یکسان است در حالی که برخی معتقدند پیدایش و تکامل آن در ایران مراحل عالی تری را پیموده است. مشکل دیگر که درین مورد وجود دارد وباید بررسی شود اثر هنر یونان است،که در شاخه هندی این مکتب هنری آریائی در آسیاءبیشتر بچشم می‌خورد. در ایران میان مکتب یونانی و مکتب آسیای غربی یک تلفیق بوجود آمد و ما نمی‌دانیم اثر یونان که در هنر موریائی دیده می‌شود اثر مستقیم هنر یونانی است،یا این اثر گذاری در مرحله دوم و توسط هنر هخامنشی که حاوی هنر یونان نیز بود صورت گرفته،فرضیه دوم طرفدار بیشتر دارد. ستونهای فرمان آشوکا از سنگ ماسه بسیار خوب تراشیده شده و ساب آنها عالی است و همین ساب هنرشناسان را وادار [104] می‌سازد که اعتراف کنند هنرمندان موریائی درین کار از هنرمندان هخامنشی تقلید می‌کرده اند و شاید ازیشان تعلیم می‌گرفته اند،اگر چه هندشناسان معتقدند که ستونهای یاد بود در هند مخصوص آشوکاست و پیش از وی وجود نداشته،اما آشوکا در هفتمین ستون یادبودش،به سابقه امر اشاره می‌کند و می‌نویسد که این کار یعنی تهیه ستون نوشته دار پیش از وی نیز معمول بوده است13.

 

25- تخت جمشید پیکره شیر از قرن ششم پیش از میلاد بقول گدار اثرات هنری آسور در آن

24- پیکره شیر تخت جمشید ایوان بزرگ قرن پنجم

23- ساغر طلائی همدان – شیربالدار قرن پنج پیش از میلاد

22- شیر ماسار – موزه پتنا

 

28- مجسمه شیر در جنوب هند متعلق به قرن هشتم و نهم که عظمت یافته اما اصالت خود را از دست داده است در حالیکه هنوز اثر هنر هخامنشی و موریائی در آن دیده می‌شود

27- شیر سانچی در گوشه شمال غربی عکس

26- شیرهای سارانات

اما این ستونهای موجود دارای ساب ویژه ای هستند و از روی این ساب و سبک خاص هنری ما همه را آشوکائی میدانیم حتی اگر چند نمونه از آن بدلائل مختلف مربوط به عصر پیش از آشوکا باشد14. از سرستونهای آشوکا که از لحاظ کار فعلی ما قابل توجه اند این چند عدد را نام می‌بریم: ستونهای سارانات Saranat، سانچی Sanchi، ویسالی Vaisali، سانکیسا Sankissa، دو ستون در رامپوروا Rampurva و ستونهای لوریا نادان گره Laurya Nadangarh که همه دارای سرستونهای کنده کاری شده هستند. مشابهت میان این سرستونها و سرستونهای کنده کاری شده هستند. مشابهت میان این سر ستونها و سر ستونهای کنده کاری شده هستند. مشابهت میان این سرستونها و سرستونهای کنده کاری شده و مجسمه دار هخامنشی را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد، شکل کلی سرستونها،جلای فوق العاده عالی آن،حالت ندا کننده حیوانات سرستونها و جزئیات بسیار در هر سه مورد که بدان اشاره نمی‌کنیم.

 

32- جواهرنشان از ایران گرگان تورنگ تپه – دو هزاره اول پیش از میلاد. موزه فیلادلفیا

31- مکرر – نقش سرامیک شکسته از هند

31- طرح کاشی ما قبل تاریخ

30- قسمتی از تاج پیگو

29- گری فین از پاتالی پوترا

تفاوتهای اساسی میان این ستونها و سرستونها با ستونها و سرستونهای هخامنشی عباتند از: نقش خود ستون در هند ستونها دارای سطح قاشقی هستند یعنی فرورفتگیهای ناو مانندی از بالا به پائین دارند. ستونهای پازارگاد نیز مانند ستونهای هندی صاف و بدون نقش می‌باشند. ستونهای پاسارگاد و تخت جمشید هم ستونهای ساختمانی هستند و حامل سقف اند در صورتیکه ستونهای آشوکا ستونهای منفرد خبر دهنده یا فرمان می‌باشند. در ستونهای تخت جمشید سر ستون مستقیماً بروی ستون قرار داده شده است در صورتیکه در ستونهای هند حیوان را روی یک سکوی کوچک یا سینی یا تختک قرار داده اند و این تختک روی قسمت زنگوله ای ستون قرار گرفته است و این مهمترین اختلاف موجود میان دو رده ستون مورد بحث ماست. در ستونهای هخامنشی در زیر ستون یک ته ستون بشکل زنگوله ای (تخت جمشیدی) قرار دارد و در هند این شکل زنگوله ای به بالای ستون و زیر تختک منتقل شده و ما نمی‌دانیم که این اقتباس از هنر هخامنشی است و یا نفوذ هنر بومی هند یعنی شکل گل لوتوس. با بررسی اساطیر و سنن مصر و هند به این نتیجه می‌رسیم که این هر دو ملت به این شکل بستگی و علاقه معنوی داشته اند15. هدف هخامنشیان را در طرح این شکل نمی‌توانیم تعیین کنیم و هرگز نمی‌توانیم اظهار کنیم که قصد هنرمندان ایرانی درین طرح تقدیس و تجلیل گل لوتوس،که در هند از مقدسات است بوده باشد16. اما در هند این گل از لحاظ سنن و شعائر مذهبی دارای ریشه‌های عمیق است چه از لحاظ فرهنگ و تمدن و دائی و چه از لحاظ آئین بودائی. کوماراسوامی Coomaraswami معتقد است که این طرح دارای یک اساس و پایه و دائی است17. در حالیکه میترا Mitra آنرا بکلی رد می‌کند18. در هر صورت بطور قطع نمی‌توان گفت که این طرح در دو نقطه مختلف یکی یکی ظاهر شده یا ظهور و تکامل آن در هر منطقه به منطقه دیگر بستگی داشته است. آنچه مسلم است اینست که در هر دو منطقه نمونه‌هائی از آن پیدا شده است با این تفاوت که در طرح‌های [106] هندی انحنای آن بیشتر و دارای شکم دادگی است اما از مشاهده و مقایسه آنها می‌توان دریافت که دارای اصل و ریشه مشترک است.

 

36- طرح روی یک قطعه سرامیک

35- مجسمه از شمال غربی هند از گانگولی و گواسمی

34- مجسمه از شوش

33- مجسمه سوفالی از ایلام

 

ایران و هند از اعصار خیلی کهن با هم ارتباط هنری داشته اند و چون اصل و منشاء هر دو یکی بوده است تشخیص اثرات هنری یکی بر دیگری مشکل است،اما از طرف دیگر چون هند بیشتر از طرف غرب متأثر بوده است می‌توان گفت که اثر ایران بر هند خیلی بیشتر بوده است،بخصوص که می‌دانیم امپراتوری هخامنشی تا سند و پنجاب گسترش یافته بود و ایران برین قسمت از هند تسلط و حکمرانی داشت و موریائیها هنگامی برپا خاستند و شکوه یافتند که هخامنشیان غروب کردند و اینان در خود یک نوع جانشینی آن شاهنشاهان را احساس کردند و خواهی نخواهی هنرمندان موریائی هنگام خلق آثار هنری موریائی تحت تأثیر هنر و نظامات حکومتی هخامنشی قرار داشتند،اگر چه می‌خواستند که این نفوذ و انگیزه بزرگ را ندیده بگیرند و تا حدود امکان فرمها و شکلهای تازه بسازند،یعنی این آثار هنری در عین حال که حامل سنن معنوی و جلوه‌های تکاملی هنر آریائی درین قسمت از جهان است،آن جلوه‌های مشترک هنری را که طی قرنها در میان آریائیهای این دو منطقه وجود داشته و گسترش و تکامل یافته و حالتی بالاتر و قوی تر از هنر و سنت پیدا کرده،حفظ می‌کند و حتی بعضی از خصوصیات قراردادی و اصولی هنر آسیای غربی نیز درین آثار هنری بچشم می‌خورد،در حالیکه هنرمندان هندی آنچه را که بسادگی قابل تغییر بوده،تغییر داده اند و هر چه توانسته اند به مخلوقات خود رنگ هندی داده اند.

 

ستونهای هخامنشی با آن سرستونها و آن زیر ستونهای بشکل گل لوتوس یا زنگوله (معروف به ستونهای تخت جمشیدی) را هنرمندان هندی دیدند و پذیرفتند و سرمشق قرار دادند. این مشاهده درین هنرمندان اثری بزرگ گذاشت و این اثر را در سبک و تکنیک بیش از شکل کلی می‌توان یافت19. این عامل یعنی اثرگزاری هنری هخامنشیان بر موریائیها توأم بود با الگو قرار گرفتن نظامات اداری و روشهای سیاسی شاهنشاهی ایران برای امپراتوری موریائی و این عامل دوم بود که اقتباس هنری را اجتناب ناپذیر می‌ساخت،موریائیها می‌خواستند،دربارشان مانند هخامنشیان از لحاظ هنر نیز ممتاز شود،در هر دو دربار هنرمندان تشویق می‌شدند و با حقوقهای گزاف بکار گماشته می‌شدند و حتی اسپونر می‌نویسد که آشوکا برای حمایت از هنرمندان خارجی که در دربارش کار می‌کردند و البته [107] بیشتر از همه ایرانیان بودند،قانون خاصی وضع کرده بود. این امپراتوران می‌خواستند که مانند شاهنشاهان هخامنشی عماراتی بسازند که معرف قدرت،عظمت و تقوای مذهبی ایشان باشد اعتقاد به خدا و عوامل ناشیه از آن،در هر دو فرمانروا مشترک بود. بنابرین می‌توان گفت که نفوذ همه جانبه هخامنشیان در خلق این آثار هنری موریائی غیر قابل انکار است.

 

38- مدال از بهاروت،موزه کلکته

37- مدال از بهاروت،موزه کلکته

روش و سبک هنر و معماری موریائیها یک سبک خاص بود که با سبکهای قبل و بعد بکلی متمایز شمرده می‌شود،اما قدر مسلم اینست که این اسلوب در خلق اسلوبهای بعدی هندی اثرات فوق العاده داشت. با بررسی اسلوب معماری بناهای بهارات و سانچی که متعلق به اعصار بعدی است و نفوذ و اثر ستونهای یاد بود آشوکا،سرستونهای زنگوله ای یا استکانی،حیوانات متوج و جزئیات دیگر کاملاً مشهود است اما آثار انحطاط نیز در آن دیده می‌شود. درباره حیوانهای متوج که بر فرق ستونهای آشوکا قرار داده شده اند این مسئله مهم است که این حیوانات چگونه آمدند و بر سرستونهای آشوکا نشستند؟ آیا در محل و توسط هنرمندان هندی دربار موریائیها خلق شدند و یا مستقیماً از سرستونهای هخامنشی تقلید و نمونه برداری گردیدند،درباره هیچیک از دو احتمال نمی‌توان نظر قطعی داد،یعنی با اینکه اثر معماری و هنر سرستونهای هخامنشی بسیار مهم و مؤثر بوده است. ناگفته نباید گذاشت که آثاری ازین حیوانهای مقدس در سنن و شعائر و ادبیات فولکلوریک بومی قدیم نیز می‌توان یافت. رامپراساد چاندا Ramprasad Chanda این حیوانها را یکی یکی با حیوانات مهمی که در میتولوژی برهمنی یافت می‌شود مقایسه و تطبیق می‌کند و سرانجام نتیجه می‌گیرد که سرچشمه اصلی آن را باید در یک اعتقاد مذهبی اولیه که براساس پرستش و احترام به درخت متکی است جستجو کرد20. در تعویذهای گلی پخته شده و پیش از باستان هند نیز نمونه‌های جالبی که می‌تواند مبدأ و منشأ این پدیده‌ها باشد،یافت می‌شود21. حال اگر بدوره‌های قدیمی تر برگردیم مشاهده می‌کنیم که در ایران نیز نقش حیوانات تقدیس شده در علائم مجسمه‌های سنگی هخامنشی و حتی بعضی اشیاء فلزی پیش از هخامنشی دیده می‌شود،در حالیکه در هند در آثار سوفالی پیش از باستان و بخصوص در میان تعویذها نقش این حیوان‌های مقدس دو سر زیاد دیده می‌شود. در میان اشیاء سوفالی و فلزی مکشوفه در آسیای غربی و دره سند (موهن جودارو) نیز پیکره‌های کوچک از حیوانهای دو سر وجود دارد. شباهت این اشیاء به سنجاقهای فلزی تزئینی لرستان نیز قابل توجه است و ما می‌دانیم که عصر درخشش تمدنهای کهن آسیای غربی،دره سند و لرستان بر عصر شکوه تمدنی هخامنشیان و موریائیها تقدیم داشته است. اکنون اگر بتوانیم ثابت کنیم که پدیده اصلی که هنرمندان عهد هخامنشی را به خلق این سرستونها رهبری کرد این آثار هنری بوده است،این مسئله نیز خود ثابت می‌شود که همین پدیده‌ها،چه در هند و چه در آسیای غربی الگوی نهائی و انگیزه اصلی طرح حیوانات تقدیس شده که بر فرق سرستونهای عظیم آشوکائی نشانده شده اند،نیز بوده است. از طرف دیگر هرتسفلد طرح ریشه این ستونهای تخت جمشیدی را به عصر پیش از [108] هخامنشیان متعلق می‌داند22وبطوریکه دیدیم در هنر باستانی هند نیز آثاری مشابه با این پدیده‌ها می‌توان یافت و چون ستونهای آشوکا بر خلاف ستونهای تخت جمشید حامل سقف نیست از لحاظ تکنیک نیز نمی‌توان گفت ستونهای آشوکا تقلید از ستونهای هخامنشی است. پس از دو رده ستون،هخامنشی و موریائی هر دو از یک ریشه و منشأ بوده اند و هر دو تکامل متوازی داشته اند،اما در اجرا ملاحظه می‌کنیم که در ستونهای آشوکا علائمی شبیه علائم معماران و هنرمندان هخامنشی حک شده است،آیا این فرضیه درست نیست که این سرستونهای ایرانی حامل هیکلها و پیکره‌هائی بود که برای هنرمندان هندی شناخته شده و آشنا بود،آنچه که از هنرمندان ایرانی یاد گرفتند و در کار خود مجموعة هنری،تکوین قیافه و هیکل اعلام کننده و ندادهنده حیوان سرستون و مقداری از جزئیات دیگر،آنچه مسلم است اینست که این چرخ آشوکا انعکاسی است از یک نشانه مقدس و فولکلوریک تاریخ پیش از باستان هند،که آثار و شواهدی نیز از فرم اولیه آن در بعضی آثار متعلق به این عهد دیده می‌شود و بعدها همین اثر و نشانه مقدس در کارهای هنری مذهبی براهمائی و بودائی نیز جلوه گر شد و در عصر مورائیها به کمال رسید. هنر موریائی در عصر آشوکا را می‌توان جلوه ای از هنر سنتی هند دانست که با شدت بسوی آسیای غربی و بویژه ایران گرایش دارد و اثرگیری کرده است،یعنی اگر از قدیم ترین زمانها پیدایش دو جلوه را مقارن و معاصر بدانیم،هر دو با یک تکامل متوازی پیش رفته اند منتها در تمام اعصار این تکامل متوازی با اثرگذاری شاخه غربی بر شاخه شرقی توأم بوده است.

 

ناگفته نباید گذاشت که اگر منشأ و سرچشمه این دو مکتب هنری مشابه را آثار سوفالی قدیمی بدانیم باید به بررسی بین النهرین و سند و پنجاب نیز درین مورد بخصوص بپردازیم. هنر هخامنشی و هنر موریائی از یک ارتباط و مشابهت دائمی برخوردار بوده است،اگر حیوان‌های موجود در سرستونهای دو مکتب معماری هندی و ایرانی را بررسی کنیم می‌بینیم که در شاخه ایرانی چهار حیوان دیده می‌شود: شیر،گاونر،شیرافسانه ای و انسان بالدار. در مقابل موریائیها این شکلها را بکار برده اند: شیرتنها،شیردوسر یا دوشیر که پشت بهم داده اند،گاونر و فیل که همه دارای هیئت حقیقی بوده اند و البته در هنر هند قدیم پیش از مورائیها نیز بی سابقه نبوده اند،منتها بواسطه اینکه از مواد اولیه سست تهیه شده اند دوام نیافته از بین رفته اند و البته نکات مشترک مهمی نیز با آثار هنری آسیای غربی داشته اند.

 

40- سرستون اماراواتی یا شیر،قرن سوم،موزه گویمه پاریس،از کتاب گیرشمن [109]

39- دوری هخامنشی از کتاب گیرشمن

اما با دقت در جزئیات این آثار،می‌توان سایه هنر آسیای غربی و ایران را بسادگی دریافت که از آن جمله است چشمان شیر سارنات و این اثر مشهور در درجه اول متعلق به ایران است،سپس بین النهرین و یونان. این مجسمه‌های آشوکائی را می‌توان بدو رده تقسیم کرد: گروهی مانند شیر سارنات که در حد اعلای هنر موریائی است و اثر هنر خارجی در آن کاملاً مشهود است،گروه دیگر مانند فیل سانکسیا Sankissa که چهره ای کاملاً بومی و محلی دارد. همانطور که ذکر شد این آثار هنری دارای یک رشد متوازی و هم آهنگ بوده اند،بعضی اوقات درین رشد اثر شدید شاخه غربی خودنمائی می‌کند و اثر شاخه شرقی را تحت الشعاع قرار می دهد. یک نمونه کامل ازین اثرگیری،مجسمه ای است گلی که در مغرب شبه قاره پاکستان فعلی یافته شده و بسیار سومری است. برجستگی خاص و تفاوت اساسی موجود میان ستونهای آشوکا و ستونهای داریوش وجود آن سکوی کوچک یا تختک است که در ستونهای آشوکا زیر پای حیوان یا حیوان‌ها قرار داده اند. این سینی یا تختک را در ستونهای تخت جمشید نمی‌‌توان یافت. در ستونهای آشوکائی این تختک خلق و ابداع شده است و شک نیست که این خلق بیش از هر چیز به منظور حفظ و تقویت سنتهای مذهبی قدیم صورت گرفته. در میان هر تختک‌های موجود،تختک زیر پای شیرهای آشوکا در سرستون سارنات جلب توجه می‌کند،این قطعه سنگ کوتاه استوانه در پهلوهای خود نقش چهار حیوان دارد که چهار چرخ آشوکائی را از هم جدا می‌کنند. این چهار حیوان عبارتند از: شیر،گاو،اسب و فیل. بعقیده رولاند این حیوانها یادگار سنن عصر ودائی و تمام ستون بطور کلی واحدی است خلق شده بر اساس معماری و هنر آسیای غربی و شکل اسب اثر نفوذ هنر یونانی است23 . شیر گاو نر اثر هنر هخامنشی و فیل باید مربوط باشد به فیل شاخدار که در سکه‌های سلوکی دیده می‌شود24 . تختک زیر پای حیوانها درین سر ستون بقدری تحت تأثیر هنر غرب آفریده شده که می‌توان گفت توسط هنرمندان نواحی غربی امپراتوری هخامنشی یا یونان اجرا شده. سنتهای هنری و اصول فنی معماری آسیای غربی و بخصوص ایران هخامنشی درین سر ستون کاملاً مشهود است و وقتی که این مسئله یعنی نفوذ هنری را با نفوذ سیاسی و اجتماعی هخامنشیان در دستگاه موریائیها توأم سازیم بی اختیار به گفته ویلر ایمان می‌آوریم که نوشت25 : پس از سقوط هخامنشیان،هنرمندان ایرانی و صنعتکاران درباری دستگاه امپراتوری موریائی را بعنوان دربار جانشین هخامنشی برای بروز نبوغ هنری خویش مناسب یافتند و به این کشور کوچ کردند. نتیجه این کوچ خلق اینهمه اثر هنری ممتاز بود. اما درین مورد نیز ناگفته نباید گذاشت که حتی اگر این شاهکارها توسط ایرانیان هم ساخته شده باشد،اصالت هندی خود را حفظ کرده است. هنرمندان بدستور امپراتوران ذوق و سلیقه هندیان را در نظر داشتند و مظاهر سنتی ایشان را در خلق این آثار گنجاندند. این یک تقلید نبود یک اقتباس کلی و جامع بود. یکی ازین مظاهر خلق و ابداع برافراشتن ستونهای فرمان بود که مخصوص آشوکاست. ستونهای نوشته دار با نقش‌ها و پیکره‌ها بمنظور تبلیغ آئین بودائی و بزرگداشت شیوه‌های مقدس امپراتوری،بنابرین باید گفت که هنرمندان ایرانی با آثار هنری ایران در مورد خلق این ستونها یک همکاری و اثر گذاری محدود ولی قوی و مؤثر داشته اند. اما در مورد گروه دیگر ازین تختک‌ها باید گفت که آنها کاملاً هندی هستند،مانند آنکه زیر پای شیر رامپورو است و تختک‌های سرستون لوریا وسانچی. برای یک بررسی کلی و خلاصه کردن آنچه تا بحال گفته ایم باید نمونه‌های محتلف را با هم مقایسه کنیم: در برآورد همانندیها نخست باید از ساب خاص هخامنشی که در هر دو دسته رده بندی شده مشترک است نام ببریم،این جلای اعجاب آورر شاهکارهای خلق شده و خاص مکتب هنری هخامنشی است که در هند تقلید شده. دوم برداشت عمومی این ستونها و مفهوم کلی ساختمانی آنهاست. سوم جزئیات در طرحها و پیکره‌ها،مثلاً در چهره شیر و حیوانهای دیگر و طراحی خاص گلها و گیاهان خانه‌های گرد و شکلهای شبیه چرخ و سبک هنری خاص حیوانهای چهار گانه روی سطح خارجی تختک،در سر ستون سارنات و حتی هیئت عمومی و شکل حیوانهای اصلی سر ستونها. بدیهی است در میان نقش‌ها و پیکره‌ها تفاوتهای اساسی نیز موجود است،نخستین فرق اساسی عبارتست از هدف اصلی سازنده در برداشت کلی،ستونهای تخت جمشید ستونهای ساختمانی است،در حالی که ستونهای آشوکا را می‌توان ستونهای آگهی یا یادبود خواند. متأسفانه تاکنون یک ستون کامل ساختمانی از دوره موریائیها نیافته ایم اما با تحقیقات هنرشناسان و دانشمندانی که درباره هند باستان مطالعه می‌کنند به این نتیجه رسیده ایم که آن ستونهای ساختمانی موریائی از هر لحاظ تحت تأثیر هنر و معماری هخامنشی ساخته شده اند،در حالیکه این اثر را در ستونهای منفرد فرمانی آشوکا کمتر می‌توان یافت. تفاوت اساسی فقدان کامل تختک در ستونهای [110] تخت جمشید است،قرار دادن تختک در زیر پای حیوانها از ابتکارات خاص هنرمندان عصر آشوکاست. سوم فقدان کامل زیر ستونهای هند است.در حالیکه می‌دانیم ستونهای تخت جمشید بر فراز زیر ستونهای زنگوله ای شکل معروف به پرس پلیسی نهاده شده اند، ستونهای پازارگارد نیز زیر ستون،مانند تخت جمشید نداشت اما مانند ستونهای موریائی نیز نبود که مستقیماً روی زمین قرار داده شود،آنها روی سکوی مربع سنگی نهاده شده بوده اند. چهارم تفاوت اساسی از لحاظ هیئت عمومی،تناسب و زیبائی و ترکیب است. بعضی از هنرشناسان ستونهای آشوکا را ازین لحاظ در سراسر جهان بی نظیر و ممتاز می‌دانند. آنچه که در هر دو مکتب مشترک است عبارتست از: شکل زنگوله ای سر ستونها که در محفل باستانشناسان بدان تخت جمشیدی گفته می‌شود و دارای منشاء سنتی و باستانی است،برای هر دو ملت و ما نمی‌دانیم که در ایران نیز هدف تجسم گل لوتوس بوده است یا چیز دیگر،و به احتمال قوی منشاء اصلی برای همه همان گل لوتوس بوده است26 . حیوان‌های مقدس نیز در سنت‌های هنری هر دو شاخه وجود دارد که در بالا بدان اشاره کردیم و دلیل برین است که در هر دو سرزمین تمدنهای قدیمی وجود داشته و با ریشه‌های مشترک و ارتباط دائم تکامل یافته در قرنهای ششم تا سوم پیش از میلاد شکوفان شده است. درباره ریشه عوامل مشترک،هنوز نمی‌توان بطور کامل اظهار نظر کرد،اگر در بررسی این مظاهر اشتراک ایران هخامنشی را اصل و منشاء بدانیم و هنرهای سنتی را مهمترین عوامل فرض کنیم،باید به ترکیب و نحوه اجرای هنری که کاملاً هندی است،نیز توجه داشته باشیم واعتراف کنیم که در جریان ارتباطات هنری،هند بیشتر گیرنده بوده است و این مطلب از تاریخ خود موریائیها نیز برآورده می‌شود. دولت هخامنشی که در عصر اعتلا یک دولت جهانی بود و سنتهای هنری هخامنشی که در عصر اول هخامنشیان به اوج رسید،در عصر افول و سقوط ایشان در سراسر جهان متمدن آنروز گسترش داشت و مطلوب شمرده می‌شد. بویژه در هند که از استانهای پر خیر و برکت این شاهنشاهی بود،خاک طلای هند به ایران می‌رفت و عاج سند مورد استفاده هنرمندان ایران قرار می‌گرفت27 در دربار شاهنشاهان هخامنشی نیز هنرمندان خارجی فراوان بودند و بدون شک هندیان نیز بوده اند،دلیلی نداریم که وجود هنرمندان ایرانی را در دربار موریائیها نپذیریم،نفوذ ایران بر هند نتیجه یک مبادله فرهنگی بود،مبادله ای که هند بیشتر گیرنده بود و ایران دهنده. امپراتوری آشوکا از لحاظ جنبه جهانی که داشت شبیه و هم آهنگ با امپراتوری داریوش بود با این تفاوت که در امپراتوری آشوکا دین عامل مهمتری شمرده می‌شد،آشوکا الگوی نظامات اداری خود را از هخامنشیان گرفته بود اما آنرا بر پایه سنن ملی هند و آئین بودا استوار و هم آهنگ ساخت.

مظاهر سازندگی و معماری آشوکا نیز اثر مستقیم و غیرمستقیم تمدن هخامنشی بود،آشوکا هم می‌خواست نامش مانند داریوش بعنوان یک امپراتور مقدس جاودان گردد و برای رسیدن به این هدف راهی بهتر از سنگ نویسی و خلق آثار پرشکوه از مواد سرسخت یعنی سنگ نیافته بود،همان راهی که داریوش در آن قدم گذاشت و موفق شد. بنابراین در بررسی کلی به منظور کشف ریشه اشتراک باید این عوامل را در نظر داشت:

1-سابقه فرهنگی مشترک.

2- ارتباط هنری و فرهنگی دائمی.

3- مشابهت از لحاظ جزئیات.

ازین مراحل که بگذریم باید به موارد افتراق که نتیجه سنن خاص،موضع جغرافیائی و عوامل بومی و محلی است اشاره کنیم،در مقابل عوامل مهم ارتباطی،مهاجرت‌ها،جنگها، [111] کششهای دینی و روابط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که دو ملت با هم برقرار کرده بودند. برای بافتن اصل و منشاء حیوانهای مقدس که بر کرسی ستون نشانده شده اند باید به بررسی هنرهای سنتی هند بپردازیم،درین بررسی متوجه خواهیم شد که چهار نوع پیکره در هند قدیم وجود داشته و هنرمندان را به خلق این پیکره‌ها رهنمون شده است:

 

44- کنده کاری روی عاج

43- تخت جمشید،جنگ با حیوان هیولا

42- استوپای شماره 2 سانچی با حیوان هیولا

41- سرستون شیردار از ماتهورا

1-پیکره‌های کوچک حیوانات.

2- مجسمه‌های کوچک مقدس از وجودهای بشری.

3- نگین‌های کوچک که بشکل پیکره و نقش تجسم می‌یافته است.

4- اشیاء سوفالی.

بعضی ازین اشیاء با نمونه‌های ایرانی شباهت فراوان دارند از آنجمله است یک سرشیر که در ماسار Masarh ایالت بهار یافته شده و اکنون در موزه پتناست،آنرا با سرشیر در ساغر طلائی معروف همدان مقایسه کنید28 ،سپس این سرها را با سرشیرهای تخت جمشید و ستونهای آشوکا مطابقه می‌کنیم و درمی‌یابیم که دوبدو بهمدیگر شباهت بسیار دارند. سر گاوهای مقدس را با مجسمه‌های مشابه آن در عصرهای نخستین هخامنشی مقایسه می‌کنیم. در نواحی غربی هند پیکره‌هائی مشابه این مجسمه‌ها یافته شده،بخصوص در معابد زیر زمینی سانچی که کنده کاریها و سنگتراشیهای برجسته در ورودی آن حاوی نقشهای بسیار جالب است. وقتی که بررسی خود را ادامه دهیم و کوشش کنیم که نمونه‌های اصیل این آثار را که الگوی بومی و محلی سرستونها شده اند پیدا کنیم،متأسفانه موفقیت چندان نداریم و خواهی نخواهی متوجه فرضیه هرتسفلد می‌شویم که معتقد است الگوی اساسی مجسمه‌های هخامنشی نمونه‌های چوبی بوده است که از بین رفته،درینصورت آیا نمی‌توان گفت که در هند نیز چنین وضعی وجود داشته و نمونه‌های اصلی را که با مواد فسادپذیر می‌ساخته اند از بین رفته است؟ یا اینکه اینان مستقیماً از ایران اقتباس کردند،اما با کشفیات اخیر مسلم شده است که این هنر و این پیکره‌ها در هند پیش از موریائیها نیز سابقه داشته است. وادل در کاوشهای خود موفق شد که در پاتالی پوترا یک جفت گری فین (شیر افسانه ای) کوچک پیدا کند،پیگو Piggot این گرفین‌ها را معرفی کرد و اعلام داشت که باید قسمتی از یک تاج باشند و افزود که در یک کنده کاری سنگی در نقش رستم نیز یک تاج دیده می‌شود که حاوی گری فین است و به این گری فین شباهت بسیار دارد29 پیگو توجه ما را بیک گری فین دیگر که در افغانستان پیدا شده و بنظر وی واسطه است میان هنر ایرانی و هندی جلب می‌کند30 . وی موارد دیگری نیز برای این مقایسه و مطابقه یافته است. در مورد مشابهت این گری فین با آن شیئی که در تاج پادشاهان هخامنشی هست نمی‌توان اظهارنظر قطعی کرد که آیا این تقلید از آن است یا خود هیئت تکامل یافته یک هنر سنتی هند آریائی است. بنظر می‌رسد که در ایران و هند،در هزاره اول پیش از میلاد،میان آثار هنری بخصوص نقش‌ها و پیکره‌های انسانی مشابهت‌ها و اشتراک‌های چشم گیر وجود داشته است،از شباهت میان یک قطعه سوفال شکسته هندی با نقش کاشیهای ماقبل تاریخ در ایران این مطلب روشنتر جلوه گری می‌کند،آنکه از هند است به دره سند تعلق دارد و آنکه از ایران است از نواحی غربی است. مورد دیگر یافته شدن پیکره‌های کوچک زن است [112] که در هند و ایران وجود داشته و سیر تکاملی آن کاملاً محسوس است. یافته شدن این مجسمه‌ها ذلیل براین مدعاست که ازین لحاظ یک نوع تکامل هنری متوازی در ایران و هند وجود داشته است و هند آنقدر که ما تصور می‌کنیم از ایران قرض نکرده است و دست کم مایه اصلی از خود هند بوده است و نکته‌ها و الهامات جدید ایران،نقشها و طرحهای قدیمی را پرجلوه تر و زنده تر ساخته است،بعبارت بهتر هنر موریائی هند دارای دو منبع مهم بوده است:

الف: سنن و شعائر ملی و آئینی هندو،مربوط به عصر ودائی و مظاهر هنری این سنن و شعائر که البته در اصل با هنرهای اولیه و بومی ایران قرابت و در آغاز وحدت داشته است.

ب: هنر و معماری شاهنشاهی هخامنشی که خواهی نخواهی هند را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است. اکنون از مطالب مذکور در چند برگ گذشته نتیجه گیری می‌کنیم: تریکوتاهای (مجسمه سفالی آرایشی) هندی با تریکوتاهای آسیای غربی دارای مشابهت و هم آهنگی است و حتی مظاهر نفوذ هنری فولکلوریک نیز درین مرحله مؤثر بوده است و ما درین مورد شواهد بسیار داشته ایم. درین میان تزئینات و کنده کاریهای اصولی و قراردادی مانند نقش کندوی زنبورعسل،مهره،چرخ و گلهای زینتی که در روی یک نوار ترسیم می‌شوند و بعضی جزئیات دیگر از جمله چشمهای مثلث حیوانها در هر دو مکتب یکسان است و این دلیل بر ارتباط دائمی و اثرات دو جانبه مهاجرت‌ها و رفت و آمد بازرگانان است،درینصورت باید قبول کنیم که بواسطه بکار بردن چوب و مواد سست دیگر آثار هنری پیش از آشوکا از بین رفته است. از لحاظ فنی و اجرای هنری هنرمندان موریائی سخت تحت تأثیر آنهم تأثیر مستقیم هخامنشیان قرار داشته اند. چهره درخشان امپراتوری موریائی و جنبه‌های مختلف آن از جمله جنبه‌هنری مرهون این ارتباطات فرهنگی و هنری با ایران بوده است. در عصر درخشش تمدنی دره سند نیز،قرن‌ها پیش از عصر درخشش موریائیها،یک چنین وضعی وجود داشت.اما این مطلب بهیچوجه دلیل بر عدم استقلال این اعصار از لحاظ هنر هند نیست و نمیتوان گفت که هنر هند در عصر موریائی فقط متکی بخارج بوده است،با بررسی این آثار هنری بخوبی برداشت می‌شود که هنرمندان کوشش فراوان داشته اند که از تقلید کاملاً پرهیز کنند،این بناهای عظیم و این شاهکارهای هنری همه تحت تأثیر هنر هخامنشی خلق شد اما هیچیک تقلید صرف نبود و هنرمندان هند بیش از هر چیز از هنر بومی و محلی خود برای برکشیدن این بناها و تراشیدن هیکلها و نقر و نقش سنگها بهره جوئی کردند و کامیاب شدند. مشابهت میان آثار موجود از دو مکتب مورد بحث و میان مکتب هند و موریائی و مکتب‌‌های آسیای غربی و یونان بهیچوجه دلیل برین نیست که هند چیزی را براستی قرض کرده باشد. درباره فرم و شکل این آثار باید گفت که اولویت با آسیای غربی است نه هند،هنرمندان هندی گاهی با اقتباس مستقیم یک اثر هنری را خلق و ایجاد کرده اند،مثلاً در مورد شکل زنگوله ای سرستونها،چون درین مورد ما از عصر مقدم هخامنشی آثار و شواهد بسیار در دست داریم اما از عصر پیش از موریائیهای هند اثری نمی‌یایبم،خواهی نخواهی حق تقدم را به آسیای غربی و ایران می‌دهیم،مگر اینکه این فرضیه را قبول داشته باشیم که درین عصر هنرمندان از چوب استفاده می‌کردند و چوب فسادپذیر بود و از بین رفت. در ارزشیابی اثرات هنر ایرانی بر هنر هند موریائی باید متوجه این مطلب باشیم که این اثرگذاری در یک محیط خالی و معمولی صورت نگرفت،ما دیدیم که هنرمندان موریائی از الگوهای ایرانی استفاده کردند و به خلق آثار جدید پرداختند زیرا از طرفی امپراتوران و اداره کنندگان امپراتوری نگران غرب بخصوص ایران هخامنشی بودند و از طرف دیگر زمینه هنری از لحاظ سنتها و شعائر ملی و مذهبی و هنرهای وابسته بدان آمادگی داشت. مبادلات هنری،پیش ازین هم میان مکتب‌های اولیه سوفالسازی و فلزسازی در ایران پیش از باستان و هند کهن پیش از موریائیها وجود داشت و با هم به مرحله اوج رسید،ولی هرگز نمی‌توان گفت که این هر دو مکتب هنری هند هاراپانا (پیش از موریائی) و موریائی سایه و شبحی کامل از مکتب‌های آسیای غربی است. این اثر وجود داشت اما زمینه ای بسیار مساعد و غنی هم فراهم بود. درین میان نقش یونان را هم نباید فراموش کرد،تمدن و فرهنگ یونانی که در سراسر آسیای غربی اثرگذاری کرد البته در هند نیز عامل مؤثر،مهم و سازنده بود،بخصوص در دربار موریائیها که موجودیتشان در عصر اسکندر قوام گرفته بود،تمدن یونانی عامل بزرگی بود،یونان درین عصر علاوه برینکه فرهنگ و تمدن یونان را نقل می‌کرد و اشاعه می‌داد،خواهی نخواهی حامل تمدن و فرهنگ ایران هخامنشی نیز بود. بدیهی است این عامل در روش جهانگیری و جهانداری خود اسکندر نیز اثر داشت اما این اثر در دوره جانشینی وی در ایران،عصر سلوکیها بیشتر شد و این حکومت که ارتباط نزدیک با موریائیها داشت رنگی کاملاً ایرانی بخود گرفت. حقیقت امر اینست که موریائیها و سلوکیها هر دو ادعای جانشینی هخامنشیان را داشتند اما هیچیک نتوانستند آن درخشش عالی هخامنشیان را داشته باشند و عصر انحطاط هر دو گروه خیلی زود فرا رسید. [113] اکنون که به پایان گفتار خود رسیده ایم به نقل رأی و نظر چند نفر از هندشناسان می‌پردازیم: دانشمند هندو کوماراسوامی معتقد است که عوامل ایرانی موجود در آثار هنری موریائی،در عصر پیش از موریائیها به هند منتقل شده است31 . بنظر وی در عصر پیش از نفوذ تمدن یونانی،میان مکتب‌های هنری و تأسیسات خاص اداری و اجتماعی ملل آسیای غربی و آریائیهای هند روابط چشم گیر وجود داشته است. تمدنهای: سومری،هیتی،آسوری،کرت،تروا و نواحی دیگر آسیای صغیر، فنیقی و سرانجام هخامنشی و اسکیث که هر دو گسترش بسیار داشتند اما درخشش اولی بیشتر بود،به هنرمندان هند مایه فراوان دادند و عوامل هنری بسیار به این کشور ارسال داشتند که اهم آنها عبارت بود از: شیرهای بالدار،هیکلهای رؤیائی گریفون (مرغ افسانه ای سیمرغ یا عنقا که نیمی شیر و نیمی مرغ شکاری است) حیوانات تقدیس شده،جانوران جنگجو،ارابه خورشید با چهار اسب،حلقه‌های گل،تاج به اشکال مختلف،درخت زندگی،جریان آب در کوهستان،نخل،کندوی زنبورعسل،لوتوس »آبی رنگ (نیلوفر،لاله آبی)،گل و بوته‌های حاشیه ای و نواری،گلهای پنج پر (لوتوس سرخ) تزئینات کنگره ای و دندانه ای چرخها،مهره‌ها.نقشها و طرحهای زنگوله ای یا استکانی که در هند آنرا به گل لوتوس مربوط می‌دانند و دانشمندان بدان تخت جمشیدی لقب داده اند. علائم موجود در روی سکه‌های فشاری،شکلهای هنری حلزونی،نقشهای پیچکی،لابیرنتی و صلیب شکسته. بعقیده این دانشمند طرح زنگوله ای یا گل لوتوس که در آثار هر دو مکتب دیده می‌شود اصلاً در آسیای غربی خلق و ابداع شده که البته مورد تصدیق همه هنرشناسان نیست. بنجامین رولند Benjamin Rowland معتقد است که هنر عصر آشوکا هنری است وارداتی و حتی امپراتور برای اجرای آن نیز از هنرمندان خارجی استفاده می‌کرده است،درین عصر گروهی بیشمار از هنرمندان و صنعتکاران در استخدام امپراتور آشوکا بوده اند32 . دکتر رای تقریباً با رولند همصداست و می‌نویسد: دربار موریائیها در راه تکمیل هنر اصیل هندی نقش برجسته ای نداشت و به این تکامل کمک نکرد،جز اینکه این آثار را که تابحال با مواد سست و بی دوام ساخته می‌شد با مواد سخت جاودانی ساخت،چوب به سنگ تبدیل گردید33 . دربار موریائیها درین عصر توجهی به هنر عامیانه هند که نخست در بهارهوت Bahrhut درخشید،نداشت. درباره نفوذ خارج می‌گوید که طرحهای تزئینی از آسیای غربی گرفته شده است،حیوانات متوج ستونها،شکل و قیافه کلی سنگ تراشیها،تحت تأثیر هنر هخامنشی خلق و ابداع شده اند،نفوذ یونان درین مرحله پس از ایران است34 . سرجان مارشال که سی سال ریاست باستانشناسی هند را بر عهده داشت می‌نویسد که حتی اجرای بعضی از آثار هنری موریائی توسط هنرمندان یونان صورت گرفته است،اما اثر هنر هخامنشی نیز قابل انکار نیست35 . اسمیث Vincent Smith با تصدیق نظر مارشال می‌افزاید که حتی بعضی از شاهکارهای هنری موریائی از الگوی اصلی آن که در عصر هخامنشیان تهیه شده بهتر ارائه شده است. مارشال بیش از هر دانشمند دیگر به تأثیر هنر دولت باختر (در مرکز آسیا) در تکوین هنر موریائی ایمان دارد و می‌گوید: هر بحثی که مطرح شود،چه درباره موازین جغرافیائی و چه درباره روابط اجتماعی،اقتصادی و سیاسی میان هند و آسیای غربی و چه درباره اثرات هنر درهم آمیخته ایران و یونان،در قاره آسیا،دلیل بر اهمیت و شدت تأثیر فرهنگی و هنری باختر بر هند موریائی است36 . مارشال طی حفاریهای خود در تاکسیلا و نواحی دیگر شبه قاره هند به اکتشافات بسیار مهم نایل گردید. تاکسیلا در حوالی راول پندی کنونی در عصر داریوش مرکز هند ایرانی بود،سپس به تصرف اسکندر درآمد. باختریها،اسکیث‌ها و موریائیها نیز در پایه گزاری تمدن درخشان تاکسیلا سهیم بودند،تمدنی که در اصل مایه هندی داشت و سه قرن مرکز ساتراپیهای شرقی شاهنشاهی ایران بود. اکتشافات مارشال اهمیت نقش ایران را در تکوین تمدنهای شرقی هخامنشی که بتدریج رنگ محلی پذیرفتند،آشکار و بیش از پیش مؤکد می‌سازد. دانشمند دیگر زیمر Zimmer است که نفوذ هنر هخامنشی را مستقیماً موجد هنر موریائی می‌داند و می‌نویسد: جنبه هنری تمدن عصر آشوکا نیز مانند جنبه‌های عصر آشوکا نیز مانند جنبه‌های دیگر آن دارای هیئت خاص امپراتوری بود،که تا آنزمان در هند سابقه نداشت. گسترش جهانی تمدن هخامنشی که برپایة تأسیسات امپراتوری استوار شده بود در هند باعث خلق هنر موریائی شد37 . اما زیمر در جای دیگر به هنر بومی موریائیها اشاره کرده است و قدرت و شدت تأثیر و عمق آنرا ستوده است38 . استلا کرامریش Stella Kramrisch چنین می‌نویسد: البته اثر یونان در هنر هند غیر قابل انکار و شدید است (بخصوص در ویسالی قدیم) اما اثر ایران هخامنشی را نیز باید در نظر داشت که بیش از هر عامل دیگر در تکوین هنر آشوکائی مؤثر بوده است. ریشه و منشاء اصلی مجسمه‌ها و پیکره‌های این عصر همان مکتب هنری باستانی حوزه رودخانه سند است.

 

با در نظر گرفتن این نکته که هند موریائی،ایران و یونان هر سه آریائی بودند و فقط هر سه آریائی بودند و فقط چند قرن از جدائی ایشان [114] می‌گذشت39.

بنظر این بانوی دانشمند اثر ایران و یونان هر دو مهم است،اما این اثر بطور غیرمستقیم وجود داشته است نه مستقیم،هنر آشوکائی ریشه هندی دارد و به دره سند می‌رسد و تمدن دره سند نیز با تمدن آسیای غربی دارای اشتراک تمدنی و سنتی است. اکنون مدت نیم قرن از آغاز اظهار نظر هنر شناسان دربارة هنر موریائی گذشته است،درین مدت گروه بسیاری به اظهار نظر پرداخته اند. عده ای آنرا شعبه ای از هنر هخامنشی دانستند و در مقابل هنر و معماری امپراتوری ایران که جهانی بود آنرا استانی یا ولایتی قلمداد کردند40 . گروهی از جمله هاول Havell 41 آنرا مظهر توسعه و تکامل هنر آسیای غربی می دانند،در مقبل عده ای آنرا منشاء ابداع و خلاقیت هنر در آسیای غربی می دانند و گروهی علت مشابهت مظاهر دو مکتب هنری را وجود هنر مندان هندی در کارگاههای هخامنشی فرض می کنند42 . خاند الاوالا Khandalavala می نویسند که نفوذ غرب در خلق این آثار غیر قابل انکار است و نمی توان گفت که این همه ظرافت و زیبائی توسط هنرمندان هندی به تنهائی خلق شده باشد،چنین نظریه ای غیر طبیعی و غیر منطقی است43 . گرونودل Grunwedel 44 و فرگوسن Fergusson 45 [115]

به جنبه های قرار دادی واصیل هنر هند درین دوره توجه دارند منشاء این جنبه‌های کلاسیک هنر را به تمدن آسوری می‌رسانند اما هیچیک ازیشان منکر نفوذ قوی و دامنه دار هخامنشیان در هنر و معماری عصر آشوکا و سلسله اش نیستند.

 

46- نقش شیر در استوپای سانچی

45- نقش شیر در تخت جمشید

رولاند46 ستونهای سارانات را مورد بررسی قرار می‌دهد و حیوانهای منقوش در روی تختک را اثر مستقیم نفوذ هنر آسیای غربی و تمدن بومی هند ودائی می‌داند،اما حالت خبر دهنده شیر و شکل سر و حالت چشمان وی را ایرانی و هخامنشی می‌داند. هاول با تصدیق اثر شدید هنر آسیای غربی در خلق ستونهای آشوکا،آنها را از لحاظ اصالت و عوامل سنتی هندی می‌داند،او پایه و مایه کار را ودائی و آریائی معرفی می‌کند و معتقد است که این همان مایه ای است که در هنر آریائی بین النهرین نیز وجود داشته و راه تکامل پیموده و در هنر ودائی هند اثرگذاری کرده است،وی درباره سرستونها می‌نویسد: بواسطه شکل زنگوله ای سرستونها که معروف به سرستونهای تخت جمشیدی است،این تفاهم بوجود آمده است که این ستونها را هنرمندان به تقلید از ستونهای تخت جمشید ساخته اند،اما حقیقت امر اینست که این ستونها در سرزمین هند که سرزمین گل لوتوس است با الهام از گل لوتوس که از قدیم مورد تقدیس و تجلیل هندیان بود ابداع شد و این احتمال نیز هست که آریائیان کنار رود فرات در حالیکه با ایران و مصر نیز تماس داشتند آنرا ابداع و تکمیل کردند،همانگونه که آریائیهای ایران آثاری عظیم و کامل چون تخت جمشید بوجود آوردند،می‌دانیم که این بناهای پرشکوه هخامنشی توسط ایرانیان اما با الهام از کارهای بسیار قدیمی آسوریان و سبک معماری یونانی ساخته شد،حال چگونه ممکن است که سرستونها و ستونهای چوبی قصرهای پادشاهان بزرگ بین النهرین را نیز که دارای همان شکل و هیئت بوده است تخت جمشیدی بدانیم47 ؟ سیوارا مامورتی Sivaramamurti نظرش اینست که هنر موریائی البته دارای یک اصالت محلی و هندی است که عوامل خارجی را در خود جذب و حل کرده است،بنظر وی ستونهای آشوکا از لحاظ کلی تقلیدی است از لوحه‌های مقدس بنام دهاواجا Dhavaja که در جلو معابد هندی نصب می‌شده و یا دست کم ازین لوحه‌ها الهام گرفته،اما جزئیات تکمیل کننده آن همه خارجی و متعلق به آسیای غربی است48. بنابرین می‌توان گفت که قصر آشوکا و آثار آشوکا پدیده‌های گنگ و مبهمی است،پدیده‌هائی که بر پایه عوامل داخلی و بومی خلق و تحت تأثیر عوامل خارجی تزئین و تکمیل شده است،این عوامل خارجی نیز آنطورها که از نامشان برمی‌آید خارجی نیستند زیرا با عوامل بومی و محلی،هندی دارای ریشه‌های سنتی مشترک می‌باشند. [116] بعبارت بهتر طرحهای مشترک،علائم و نشانه‌های هنری مشترک،همه میراث هنری مشترک این ملل است و ما در بررسیهای خود ملاحظه کردیم که هنرهای سنتی و ملی این ملل در نقاط مختلف جهان قدیم با جلوه‌های مختلف شکوفان شد،سفالینه‌های کوچک،اشیاء چوبی،فلزی و سنگی که هر یک برای هدف خاصی ساخته می‌شد اما تشابه و توازی آنها با همدیگر غیر قابل انکار بود،و بعضی پدیده‌ها که در آسیای غربی تکامل بیشتر داشت بسوی هند کشانده شد،مانند حاشیه‌های گلدار،نقشهای نباتی که از غرب بسوی هند آمد و فقط کومارا سوامی معتقد است که این منشاء در غرب،آسور بوده است نه ایران،ایرانی که جانشین آسور شد،اما نه تنها بلکه همه دولتهای متمدن آسیای غربی،بعقیده این دانشمند ارتباط هنری میان هند و آسور در چهارصد سال میان 1200 تا 800 پیش از میلاد پیش از عصر هخامنشیان بود. اما این عقیده طرفدار ندارد49. بطوری که ذکر شد،بعضی معتقدند که هنرمندان بین النهرین پس از سقوط این حکومتها به هند رفتند و حتی برخی میگویند که هنرمندان یونانی به هند رفتند و آثاری همانند آن نقش اسب بر بدنه تختک سرستون سارنات را خلق و متجلی ساختند،اما آنچه قطعیت بیشتر دارد اینست که هنرمندانی که به هند رفتند،هنرمندان دربار هخامنشیان بودند که با سقوط شاهنشاهی بزرگ هخامنشی در جستجوی محل مناسبی برای عرضه کردن هنر خود بودند و دربار موریائیها را بدین منظور مناسب دانستند. کار کشتگی و نبوغ این هنرمندان و طراحان ایرانی با استفاده از امکانات محلی و تشویقهای امپراتوران هند و صرف پولهای گزاف باعث خلق این شاهکارهای پرشکوه هنری شد،شاهکارهائی که بر پایه وحدت هنرهای سنتی،اصالت تمدنی و ارتباط دائمی و دوستانه ایران و هند خلق شدند و هنرشناسان جهان را بشگفتی دچار ساختند. منابع= برای تهیه این مقاله از منابع زیر استفاده شده است:

Ancient Indian Art and The West Irene N. Gojjar, Bombay 1971.

این کتاب که حاوی تحقیقات عالمانه مربوط به نفوذ غرب (ایران،آسیای غربی،مصر و یونان) بر هند است بیش از هر کتاب دیگر مورد استفاده قرار گرفت و در حقیقت این مقاله بر اساس تحقیقات نویسنده این کتاب موجودیت یافته است

Indian Arts: V.S. Agrawala Banares 1965

Report on Kumbarahar Excavation 1951-5: A.S. Altekar and V.Mishra Patna 1959

Ashokan Inscription: Basak Calcutta 1959

Budhist records of the western World: S.Beal 1906

Indian architecture: Perey Brown, Bombay 1942

The Beginning of Budhist Art: A. Foucher Paris 1917

Persia: R. Ghirshman London 1964.

The Art of Iran: A. Godare London 1965.

Hand-Book of Indian Art: E. B. Havell London 1920.

Iran in the Acient East: E. Hertzfeld Oxford 1941.

Maurya and Sunga Art. Nihar-Rayan Ray Calcutta 1945.

The Art and Architecture of India B. Rowland. London 1953.

Perspolice E.F. Schmidt Chicago 1953

A guide to Calcutta Museum C. Sivaramamurti. Calcutta 1956

مجله‌های باستانشناسی هند،موزه‌های هند،آسیائی سلطنتی و ماهنامه تاریخ هند. راهنمائیهای شفاهی آقای مارشال رئیس کتابخانه دانشگاه بمبئی و دکتر موتی چاندرا رئیس موزه پرنس آف ویلز بمبئی. [117]

“پاورقی‌ها“

1- گزارش سالیانه باستانشناسی هند 1905-1904،ص 36،سرجان مارشال باستانشناس معروف و رئیس باستانشناسی هند 1932-1902.

2- سر دکتر جی. جی. مدی Modi،مجموعه مطالعات آسیائی مقاله پاتالی پوترا،بمبئی 1917.Facebook


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.