دریای پارس

زبان فارسی - ایران شناسی .تاریخ تمدن ها

دریای پارس

زبان فارسی - ایران شناسی .تاریخ تمدن ها

اثرات هنر و معماری هخامنشیان در خلق شاهکارهای هنری عصر آشوکا امپراطور بزرگ هند

Archive for: جولای 2013king-solomon-800px-sheba_demin

 

خلاصه:آثار هنری بجای مانده از آشوکا، نظرباستان‌شناسان این محل ونظر پاره‌ای از دانشمندان راجع به این آثار، کنده‌کاریهای غارها و یا معابد آشوکائی، سرستونهای آشوکایی و شباهت و تفاوتهایشان با سرستونهای هخامنشیان، شباهت اشیاء سفالی و فلزی مکشوفه در “موهن جودارو”، سنجاقهای فلزی تزئینی لرستان، مقایسه هنر هخامنشی و هنر موریائی از طریق مقایسه موتیوها، نقوش گل،‌حیوانات گوناگون و پیکره‌ها ـ نقاط مشترک و تفاوتهای مابین این دوهنر ـ بررسی اصل و منشاء‌حیوانهای مقدس که برکرسی ستون نشانیده شده‌اند و نظر محققان دراین مورد، منابع و مآخذ.غروی، مهدی. “اثرات هنرومعماری هخامنشیان درخلق شاهکارهای عنری عصر آشوکا امپراطور بزرگ هند”.

اثرات هنر و معماری هخامنشیان در خلق شاهکارهای هنری عصر آشوکا امپراطور بزرگ هند

«. . . سرستون معروف سارانات زیبا و پرشکوه با سنگتراشی عالی،از لحاظ سبک و تکنیک در هند بی نظیر است و بنظر من از هر لحاظ که تصور شود در سراسر جهان قدیم بی همتاست،این سرستون با سه مجسمه شیر و نقش چهار حیوان و هیئت زنگوله ای،از رده تخت جمشیدی و معرف کامل نفوذ هنری ایران در هند است. . . . .»

سرجان مارشالShimla In5Jul2013  (43)

شاید گروهی تصور کنند که وارث حقیقی امپراتوری هخامنشی ،یونانیان بوده اند و گروهی نیز معتقد باشند که با پیروزی اسکندر بر ایران و لشکرکشی وی بر شرق،هند موفق به تشکیل بزرگترین امپراتوری تاریخ خود گردید،اما آنچه ناگفته نباید گذاشت اینست که وارث حقیقی امپراتوری هخامنشی موریائیهای Maurians هند بودند نه سلوکیها. چاندرا گوپتا مؤسس این سلسله بود و عصر طلائی این سلسله با سلطنت سومین نفر از پادشاهان بزرگ آن آشوکا درخشش یافت،درست مانند سلسله هخامنشی که توسط کوروش تأسیس شد و توسط داریوش به اوج عظمت رسید،میان داریوش و آشوکا نکات مشترک فراوان یافت می شود که ما باز بدان اشاره خواهیم کرد. ورود اسکندر به هند نیز سبب تشکیل امپراتوری موریائی در هند نشد،مدی دانشمند پارسی هند درین باره چنین می‌نویسد: (امپراتوری موریائی،آنطور که برخی مورخان نوشته اند،اثر همه جانبه درخشش اسکندر نبود،بلکه اسکندر درین میان فقط یک ناقل یا واسطه بود،وی در طی نوزده ماه که در هند بسر برد،سراسر بجنگ سرگرم بود و همینکه زمان مرگ زودرسش فرا رسید،همة آنچه رشته بود پنبه شد.

چاندرا گوپتا Chandra Gupta،نیازی نداشت که از اسکندر،راه و رسم پی افکندن امپراتوری و ادارة آنرا فرا گیرد،او و همشهریانش سالها بود که با دستگاه عظیم امپراتوری هخامنشی آشنائی و مراوده داشتند و تحت تأثیر این امپراتوری بود که موفق به تشکیل چنان حکومتی در هند شدند،ایشان از بومیان هند نبودند و بدون شک خصوصیات غیر هندی چاندرا گوپتا یونانی نبود،بلکه ایرانی بود. . .)2 عصر تاریخی هند از اواخر قرن هفتم پیش از میلاد آغاز می‌شود،درین دوران کشور به حکومتهای کوچک مختلف بخش شده بود که هر یک استقلال داشت،سلطنت ماگادها Magadha،در قرن پنجم پیش از میلاد در نواحی شمالی و شرقی هند درخشید،در سال 475 پایتخت افسانه ای ماگادها [97] از راج گیرها به پاتالی پوترا منتقل شد. لشکرکشی داریوش به هند در 512 و وفات بودا در 486،دو اتفاق مهم تاریخ هند باستان است و هر دو مدتها بعنوان مبدأ تاریخ مورد استناد بود. کوروش (530/558) نواحی جنوبی هندوکش را تصرف کرد و داریوش 486/522 که سند و پنجاب را گرفت هر دو از معاصران پادشاهان این سلسله بودند. اسکندر از سال 327 تا 325 در هند بود و درست یکسال پس از مرگ وی چاندرا گوپتای موریائی موفق شد که از غرب هند بسوی شرق پیشروی کند و دولت ماگادها را براندازد (322) و سپس نواحی غربی هند را که اسکندر تصرف کرده بود ضمیمه امپراتوری خود سازد. مگاستنس Megastenos سفیر سلوکوس در دربار چاندرا گوپتا از خود سفرنامه جالبی بیادگار گذاشته است که از قدیمی ترین منابع مربوط به تاریخ موریائیهای هند و روابط ایران و هند شمرده می‌شود. جانشین وی بیندوسارا Bindosara بود که با سلوکوس روابط دوستانه داشت.

در سال 273 آشوکا بجای بیندوسارا به پادشاهی رسید،وی بودائی بود و در راه گسترش آئین بودا از هیچ کوششی دریغ نداشت. درین عصر امپراتوری هند شامل سراسر شبه قاره هندوستان و افغانستان و بلوچستان بود و فقط بخش کوچکی از جنوب شبه جزیره بتصرف آشوکا درنیامد. دولت موریائی هند بتقلید هخامنشیان قدرت مرکزی را تقویت کرد و آثار بر جای مانده آشوکا را می‌توان آئینه تمام نمای جهانگیری و جهانداری وی دانست. در سال 232 آشوکا وفات کرد و انحطاط این سلطنت عظیم هند قدیم آغاز شد و پنجاه سال بعد بکلی برافتاد. از آثار هنری چاندرا گوپتا که مورد بحث ما نیز نیست،اثر مهمی برجای نمانده است،اما از آشوکا قدیمی ترین و گرانبهاترین میراث هنری هند برجای مانده است،بطور کلی آثار هنری بر جای مانده از آشوکا را می‌توان این چنین رده بندی کرد:

1-بقای تالار صدستون وی در پاتالی پوترای باستان،نزدیک شهر پنتا در مشرق هند.

2- معابد زیرزمینی یا غارهای مقدس.

3- ستونهای یادبود،که حامل فرمانهای مقدس آشوکا بوده اند و کتیبه‌های وی بر سینه کوهها،برخی ازین کتیبه‌ها و کتیبه‌های دیگر آشوکا به خط خاراشتی که توسط دبیران ایرانی در هند معمول شد،نوشته شده است.

 

4- اشیاء دیگر که در حفاریهای نواحی مختلف از جمله تاکسیلا (در غرب هند) و پاتالی پوترا (در مشرق هند) بدست آمده است،آثار و بقایای تالار صدستون آشوکا را در کنار شهر پنتا،در محل شهر باستانی پاتالی پوترا یافته اند.

نخستین کسی که در پاتالی پوترا به تجسس پرداخت دکتر کلنل وادل3 Waddell بود پس از وی دکتر اسپونر Spooner باستانشناس انگلیسی با بودجه ای که از طرف تاتا سرمایه دار پارسی هند اهدا شده بود به حفاری پرداخت و تالار آپادانای پاتالی پوترا را کشف کرد،وی علاوه بر گزارشی که به اداره باستانشناسی داد4 مقاله مفصلی نیز درین باره نوشت و به اثبات رساند که این بناها الگوئی جز تخت جمشید نداشته است و حتی مهر و نشانه‌هائی شبیه مهرها و نشانه‌های هنرمندان و سازندگان تخت جمشید یافت و معتقد شد که این بناها را معماران ایرانی طرح کرده بکمک هنرمندان هندی برکشیده اند5. پس از وی و برای آخرین بار در سالهای 55/1950 دو دانشمند هندی آلتکار Altekar و میشرا Mishra به حفاری پرداختند6 [98]

 

ستون فلزی آشوکا که اکنون در محوطة قطب منار در حومة دهلی نصب شده است

سر ستون سارانات

و متأسفانه چیز تازه ای آنچنان چشم گیر که اسپونر یافته بود نیافتند و معتقد شدند که شهر پاتالی پوترا توسط پادشاهان ماگادها پیش از موریائیها ساخته شده و ارتفاع ستونهای تالار آپادانای آن 5/32 پا بوده است (اسپونر اعلام داشته بود که بلندی ستونها 20 پا بوده است). گروهی از دانشمندان معتقدند که تالار تاجگذاری موریائیها در پاتالی پوترا الگوئی جز تالار آپادانای تخت جمشید نداشته است و دسته ای نیز با این نظر سخت مخالف اند،اما همه دانشمندان و شرقشناسانی که در معماری و هنر هند قدیم اجتهاد دارند برآنند که تالارها و بناهای پاتالی پوترا هر بیننده ای را بی اختیار بیاد بناهای پرشکوه ایران در عصر هخامنشیان می‌اندازد و برین مدعا نوشته‌های نویسندگان کلاسیک و خود آثار برجای مانده و سنگ نوشته‌ها گواهی می‌دهند و بقول ایرن گجر هنرشناس معاصر7،عظمت قصرهای موریائی در پاتالی پوترا،با طلاکاریها و تزئینات خیال انگیز فقط با تالارهای هخامنشیان و مادها در شوش و اکباتان قابل قیاس است8. آشوکا یک سازنده بی نظیر بود،در افسانه‌های هندی ساختمان 84000 استوپا (بناهای گنبدی شکل بودائی) بدو نسبت داده شده است و هیون تسانگ Huen Tsang سیاحتگر چینی که در قرن هفتم میلادی به هند آمده است صدها استوپای منسوب به آشوکا را در هند و افغانستان دیده است و می‌نویسد که بیشتر این بناها خراب شده و فقط بعضی از آنها سرپا هستند،این بناهای تمام هندی که به عقیده برخی از هنرشناسان اجداد بناهای گنبدی در شرق بشمار می‌روند درین مقاله مورد بحث ما نیست. غارها یا معابد زیرزمینی آشوکا نیز حاوی آثار هنری مهمی نیستند که می‌توان در آن اثر دست نفوذ هنر و معماری هخامنشی را دید از آن جمله است غارهای موریائی برابر Brabar و نگارجونی Nagarjuni که در کوه کنده شده اند. از غارهای نگرجونی،غارهای مقدس گوپیکا Gopika واهی یاکا Vahiyaka و وداتیکا Vadathika دارای سنگ نوشته‌هائی از داسارتها Dasartha ،نواده آشوکاست و از چهار غار برابر سه غار کارنا Karna،سوداما Sudama و ویسوا جوپری Uisva jhopri دارای سنگ نوشته از خود آشوکاست. چهارمین غار ازین گروه غار لماس ریشی Lomas Rishi است که دارای سنگ نوشته و تاریخ معین نیست اما با بررسی هنرشناسان معلوم شده است که یک غار آشوکائی است و در مدخل آن قدیمی ترین کنده کاری سنگی در سراسر هند موجودیت یافته است. این کنده کاریها در دو ردیف است: یک ردیف نقش فیلان است که در برابر استوپاهای مقدس نیایش می‌کنند،در ردیف بالائی نقشهای هندسی منظم حک شده است.بنظر میرسد که درینجا نفوذ معماری و هنر غرب و بخصوص ایران هخامنشی،بطوری تحت تأثیر هنر بومی هند قرار گرفته است که آثار آن بکلی نامحسوس شده،همیشه جائیکه تحت تأثیر سنن ملی و شعائر مذهبی فیل جای حیوانات دیگر را می‌گیرد،این وضع پیش [99] می‌آید. نقش فیل از کارهای هنری اصیل هند است و سابقه ای طولانی دارد،با اینکه درین مرحله آنرا باید یک نوع تجدید حیات هنری بشمار آورد نه ادامه مستقیم. بررسی بناها و ساختمانها و سنگ نویسی‌های آشوکا حوصله این مقاله خارج است،درین گفتار ما از نفوذ ایران در آثار هنری هند آشوکا بحث می‌کنیم و درین مرحله سرستونها بهترین و قوی ترین گواه بر وجود این نفوذ مؤثر بشمار میروند. نخستین سرستون آشوکائی را کلنل وادل در پاتالی پوترا یافت،درین سرستون اثر شدید هنر مغرب آسیا و بخصوص ایران هخامنشی نمودار است. خود کلنل وادل درباره این سرستون می‌نویسد: این سرستون یک پدیده کاملاً تخت جمشیدی (پرس پلیس) است،البته حامل اثرات هنر یونان نیز هست،اما ازین لحاظ با مجسمه‌های هندی و یونانی که در پنجاب یافته شده قابل قیاس نیست. این سرستون در محوطه قصر خود آشوکا که در پاتالی پوترا ساخته شده بود،یافته شده و باحتمال قوی بدستور خود او و توسط هنرمندان در پارس ساخته و پرداخته شده است9. ویلر Wheeler درباره این سرستون عقیده جالب و قاطعی دارد. وی می‌نویسد: این سرستون نمونة خوبی است از اقتباس و تقلید هنرمندان موریائی از کارهای نخستین هخامنشیان و حتی می‌توان گفت که ساخته شده دست هنرمندان پارسی است10.

100_100_4

 kalkata92 (61)

 

100_100_1

 

 kalkata92 (60)

8- سرستون چوبی طاق بستان

7- سرستون چوبی سبزوار

6- سرستون چوبی از قم

5- سرستونهای هخامنشی (پرس پلیس) تخت جمشید آپادانا از هر تسفلد

4- سرستون پاتالی پوترا

3- مدخل غار لومارساریشی نخستین نمونه سنگ نگاری هند از سالنامه باستان شناسی هند

این حکم ویلر صحه گزاری جالبی است بر رأی و عقیده آنکسان که معتقدند هنرمندان ایرانی در دستگاه آشوکا کار می‌کرده اند و گروه گروه پس از انقراض هخامنشیان و از هم پاشیدن بساط آن شاهنشاهی بار سفر بربستند و بهند آمدند،درست مانند عصر مغولان که هنرمندان و شاعران ایرانی از ایران گریختند و به هند پناه بردند،اما در مورد رای بالا یک اشکال [100] وجود دارد و آن اینست که اگر این سرستون و نظائرش را ایرانیان ساخته اند چرا اثرات نفوذ یونان در آن اینچنین فراوان است،جواب این سئوال نیز ساده است و باید گفت،هنر هخامنشی یک گلچینی مطلوب از هنر باستان بود با ترکیب و شکل واحد برپایه هنر هخامنشی،بنابرین انتقال بعضی از مظاهر هنر یونان در کنده کاریها و معماری هند موریائی ازین راه بسیار ساده و منطقی بنظر می‌رسد. اما حکم قطعی اینست که این سرستون و ستونی که در زیرش قرار داشته است اگر فرزند و فرزندزاده ستونهای تخت جمشید نباشد،تقلیدی از همان ستونها است که تکامل یافته و به این صورت جلوه گر شده است. رولند Benjamin Rowland درباره این سرستون نظریه جالب تری دارد و می‌گوید: این سرستون را با سرستونهای جدیدی که در کردستان یافت شده مقایسه کنید تا مشابهت آنها را با همدیگر بسادگی دریابید،سرستونهای کردستان پدیده‌های نوینی هستند برپایه سنتها و روشهای هنری باستانی در نواحی غربی ایران و در میان مردمی که بیش از هر گروه ایرانی دیگر سنتهای باستانی را نزد خود عزیز و گرامی داشته و در حفظ آن کوشیده اند. هرتسفلد11نیز هنگام بررسی هنر ایران باستان به این سرستونها اشاره می‌کند و می‌نویسد: این سرستونها آثار همان هنر قدیمی است که دوباره شکوفان شده و البته آثار هنر یونان نیز در آن هویداست،ساختن این سرستونها در کردستان از قرن هفتم ببعد آغاز شد و سپس در نواحی دیگر ایران معمول گردید12.

 

13- زیر سرستون تخت جمشید

12- زیر سرستون زنگوله ای تخت جمشید

11- زیر سرستون سارانات

10- سرستون راهپوروا

9- سرستون راهپوروا – موزه کلکته

 

17- مجسمه برنزی دو سر از اسناد قرن 7 و 8 پیش از میلاد موزه بروکسل

16- مهر از ایران قدیم

15- اشیاء فلزی از موهنجودارو (پاکستان) از گزارش مارشال

14- ترپکوتا از هارپا (هند قدیم)

 

 

21- سرستون سانچی و تختک ساده آن [103]

20- کنده کاری در سنگ از بهارهوت،قرن اول میلادی

19- مجسمه از موهنجودارد (پاکستان)

18- سرستون با پیکرة حیوانهای مختلف از جمله فیل و انسانهای افسانه ای [102]

معروفترین و جالب ترین آثار هنری که از آشوکا برجای مانده است،ستونهای منفرد سنگی است که بدان ستون یاد بود یا ستون فرمان نام نهاده اند. داریوش نیز هنگام عبور از داردانل فرمان داد که ستونی از مرمر سفید در کنار این دریا نصب کنند و برآن شرحی مبنی بر عبور وی و لشگریانش از داردانل کنده کاری کنند. در حوالی ترعه سوئز نیز قطعات ستونی که داریوش بر آن کتیبه ای نویسانده بود پیدا شده است. آثار نفوذ هنر آسیای غربی (بخصوص ایران هخامنشی که وارث و تکمیل کننده مجموع تمدنهای این سرزمینها بوده است) و یونان را در شکل کلی ستون،سبک تهیه آن و تکنیک اجرای آن می‌توان مشاهده و بررسی کرد. این نفوذ هنری و اثرگذاری،که باید در درجه اول و بمعنای وسیع کلمه آنرا نفوذ هنر هخامنشی دانست،مانند نفوذ هنر ایران در تکوین آثار سوفالی (سرامیک) هند ایجاد یک مشکل می‌کند. سرامیک،ابتدا در بین النهرین بوجود آمد، در هند و ایران توسعه و تکامل یافت. یک تکامل متوازی،آیا در مورد ستونها و سرستونها نیز این تکامل متوازی قابل قبول است؟ البته شاید بتوان گفت که تکامل در ایران مراحل عالی تری را پیموده باشد،در مورد ستونها نیز این وضع کم و بیش وجود داشته است، اما آیا در مورد شکل زنگوله ای و سرستونها که با شکل گل لاله آبی (لوتوس) گل مقدس هند،شباهت فراوان دارد،می‌توان گفت که تکوین این شکل یک امر اتفاقی است؟ بعقیده بعضی از دانشمندان مظاهر این هنر و جنبه‌های خلاقه آن در دو سرزمین مورد بحث تقریباً یکسان است در حالی که برخی معتقدند پیدایش و تکامل آن در ایران مراحل عالی تری را پیموده است. مشکل دیگر که درین مورد وجود دارد وباید بررسی شود اثر هنر یونان است،که در شاخه هندی این مکتب هنری آریائی در آسیاءبیشتر بچشم می‌خورد. در ایران میان مکتب یونانی و مکتب آسیای غربی یک تلفیق بوجود آمد و ما نمی‌دانیم اثر یونان که در هنر موریائی دیده می‌شود اثر مستقیم هنر یونانی است،یا این اثر گذاری در مرحله دوم و توسط هنر هخامنشی که حاوی هنر یونان نیز بود صورت گرفته،فرضیه دوم طرفدار بیشتر دارد. ستونهای فرمان آشوکا از سنگ ماسه بسیار خوب تراشیده شده و ساب آنها عالی است و همین ساب هنرشناسان را وادار [104] می‌سازد که اعتراف کنند هنرمندان موریائی درین کار از هنرمندان هخامنشی تقلید می‌کرده اند و شاید ازیشان تعلیم می‌گرفته اند،اگر چه هندشناسان معتقدند که ستونهای یاد بود در هند مخصوص آشوکاست و پیش از وی وجود نداشته،اما آشوکا در هفتمین ستون یادبودش،به سابقه امر اشاره می‌کند و می‌نویسد که این کار یعنی تهیه ستون نوشته دار پیش از وی نیز معمول بوده است13.

 

25- تخت جمشید پیکره شیر از قرن ششم پیش از میلاد بقول گدار اثرات هنری آسور در آن

24- پیکره شیر تخت جمشید ایوان بزرگ قرن پنجم

23- ساغر طلائی همدان – شیربالدار قرن پنج پیش از میلاد

22- شیر ماسار – موزه پتنا

 

28- مجسمه شیر در جنوب هند متعلق به قرن هشتم و نهم که عظمت یافته اما اصالت خود را از دست داده است در حالیکه هنوز اثر هنر هخامنشی و موریائی در آن دیده می‌شود

27- شیر سانچی در گوشه شمال غربی عکس

26- شیرهای سارانات

اما این ستونهای موجود دارای ساب ویژه ای هستند و از روی این ساب و سبک خاص هنری ما همه را آشوکائی میدانیم حتی اگر چند نمونه از آن بدلائل مختلف مربوط به عصر پیش از آشوکا باشد14. از سرستونهای آشوکا که از لحاظ کار فعلی ما قابل توجه اند این چند عدد را نام می‌بریم: ستونهای سارانات Saranat، سانچی Sanchi، ویسالی Vaisali، سانکیسا Sankissa، دو ستون در رامپوروا Rampurva و ستونهای لوریا نادان گره Laurya Nadangarh که همه دارای سرستونهای کنده کاری شده هستند. مشابهت میان این سرستونها و سرستونهای کنده کاری شده هستند. مشابهت میان این سر ستونها و سر ستونهای کنده کاری شده هستند. مشابهت میان این سرستونها و سرستونهای کنده کاری شده و مجسمه دار هخامنشی را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد، شکل کلی سرستونها،جلای فوق العاده عالی آن،حالت ندا کننده حیوانات سرستونها و جزئیات بسیار در هر سه مورد که بدان اشاره نمی‌کنیم.

 

32- جواهرنشان از ایران گرگان تورنگ تپه – دو هزاره اول پیش از میلاد. موزه فیلادلفیا

31- مکرر – نقش سرامیک شکسته از هند

31- طرح کاشی ما قبل تاریخ

30- قسمتی از تاج پیگو

29- گری فین از پاتالی پوترا

تفاوتهای اساسی میان این ستونها و سرستونها با ستونها و سرستونهای هخامنشی عباتند از: نقش خود ستون در هند ستونها دارای سطح قاشقی هستند یعنی فرورفتگیهای ناو مانندی از بالا به پائین دارند. ستونهای پازارگاد نیز مانند ستونهای هندی صاف و بدون نقش می‌باشند. ستونهای پاسارگاد و تخت جمشید هم ستونهای ساختمانی هستند و حامل سقف اند در صورتیکه ستونهای آشوکا ستونهای منفرد خبر دهنده یا فرمان می‌باشند. در ستونهای تخت جمشید سر ستون مستقیماً بروی ستون قرار داده شده است در صورتیکه در ستونهای هند حیوان را روی یک سکوی کوچک یا سینی یا تختک قرار داده اند و این تختک روی قسمت زنگوله ای ستون قرار گرفته است و این مهمترین اختلاف موجود میان دو رده ستون مورد بحث ماست. در ستونهای هخامنشی در زیر ستون یک ته ستون بشکل زنگوله ای (تخت جمشیدی) قرار دارد و در هند این شکل زنگوله ای به بالای ستون و زیر تختک منتقل شده و ما نمی‌دانیم که این اقتباس از هنر هخامنشی است و یا نفوذ هنر بومی هند یعنی شکل گل لوتوس. با بررسی اساطیر و سنن مصر و هند به این نتیجه می‌رسیم که این هر دو ملت به این شکل بستگی و علاقه معنوی داشته اند15. هدف هخامنشیان را در طرح این شکل نمی‌توانیم تعیین کنیم و هرگز نمی‌توانیم اظهار کنیم که قصد هنرمندان ایرانی درین طرح تقدیس و تجلیل گل لوتوس،که در هند از مقدسات است بوده باشد16. اما در هند این گل از لحاظ سنن و شعائر مذهبی دارای ریشه‌های عمیق است چه از لحاظ فرهنگ و تمدن و دائی و چه از لحاظ آئین بودائی. کوماراسوامی Coomaraswami معتقد است که این طرح دارای یک اساس و پایه و دائی است17. در حالیکه میترا Mitra آنرا بکلی رد می‌کند18. در هر صورت بطور قطع نمی‌توان گفت که این طرح در دو نقطه مختلف یکی یکی ظاهر شده یا ظهور و تکامل آن در هر منطقه به منطقه دیگر بستگی داشته است. آنچه مسلم است اینست که در هر دو منطقه نمونه‌هائی از آن پیدا شده است با این تفاوت که در طرح‌های [106] هندی انحنای آن بیشتر و دارای شکم دادگی است اما از مشاهده و مقایسه آنها می‌توان دریافت که دارای اصل و ریشه مشترک است.

 

36- طرح روی یک قطعه سرامیک

35- مجسمه از شمال غربی هند از گانگولی و گواسمی

34- مجسمه از شوش

33- مجسمه سوفالی از ایلام

 

ایران و هند از اعصار خیلی کهن با هم ارتباط هنری داشته اند و چون اصل و منشاء هر دو یکی بوده است تشخیص اثرات هنری یکی بر دیگری مشکل است،اما از طرف دیگر چون هند بیشتر از طرف غرب متأثر بوده است می‌توان گفت که اثر ایران بر هند خیلی بیشتر بوده است،بخصوص که می‌دانیم امپراتوری هخامنشی تا سند و پنجاب گسترش یافته بود و ایران برین قسمت از هند تسلط و حکمرانی داشت و موریائیها هنگامی برپا خاستند و شکوه یافتند که هخامنشیان غروب کردند و اینان در خود یک نوع جانشینی آن شاهنشاهان را احساس کردند و خواهی نخواهی هنرمندان موریائی هنگام خلق آثار هنری موریائی تحت تأثیر هنر و نظامات حکومتی هخامنشی قرار داشتند،اگر چه می‌خواستند که این نفوذ و انگیزه بزرگ را ندیده بگیرند و تا حدود امکان فرمها و شکلهای تازه بسازند،یعنی این آثار هنری در عین حال که حامل سنن معنوی و جلوه‌های تکاملی هنر آریائی درین قسمت از جهان است،آن جلوه‌های مشترک هنری را که طی قرنها در میان آریائیهای این دو منطقه وجود داشته و گسترش و تکامل یافته و حالتی بالاتر و قوی تر از هنر و سنت پیدا کرده،حفظ می‌کند و حتی بعضی از خصوصیات قراردادی و اصولی هنر آسیای غربی نیز درین آثار هنری بچشم می‌خورد،در حالیکه هنرمندان هندی آنچه را که بسادگی قابل تغییر بوده،تغییر داده اند و هر چه توانسته اند به مخلوقات خود رنگ هندی داده اند.

 

ستونهای هخامنشی با آن سرستونها و آن زیر ستونهای بشکل گل لوتوس یا زنگوله (معروف به ستونهای تخت جمشیدی) را هنرمندان هندی دیدند و پذیرفتند و سرمشق قرار دادند. این مشاهده درین هنرمندان اثری بزرگ گذاشت و این اثر را در سبک و تکنیک بیش از شکل کلی می‌توان یافت19. این عامل یعنی اثرگزاری هنری هخامنشیان بر موریائیها توأم بود با الگو قرار گرفتن نظامات اداری و روشهای سیاسی شاهنشاهی ایران برای امپراتوری موریائی و این عامل دوم بود که اقتباس هنری را اجتناب ناپذیر می‌ساخت،موریائیها می‌خواستند،دربارشان مانند هخامنشیان از لحاظ هنر نیز ممتاز شود،در هر دو دربار هنرمندان تشویق می‌شدند و با حقوقهای گزاف بکار گماشته می‌شدند و حتی اسپونر می‌نویسد که آشوکا برای حمایت از هنرمندان خارجی که در دربارش کار می‌کردند و البته [107] بیشتر از همه ایرانیان بودند،قانون خاصی وضع کرده بود. این امپراتوران می‌خواستند که مانند شاهنشاهان هخامنشی عماراتی بسازند که معرف قدرت،عظمت و تقوای مذهبی ایشان باشد اعتقاد به خدا و عوامل ناشیه از آن،در هر دو فرمانروا مشترک بود. بنابرین می‌توان گفت که نفوذ همه جانبه هخامنشیان در خلق این آثار هنری موریائی غیر قابل انکار است.

 

38- مدال از بهاروت،موزه کلکته

37- مدال از بهاروت،موزه کلکته

روش و سبک هنر و معماری موریائیها یک سبک خاص بود که با سبکهای قبل و بعد بکلی متمایز شمرده می‌شود،اما قدر مسلم اینست که این اسلوب در خلق اسلوبهای بعدی هندی اثرات فوق العاده داشت. با بررسی اسلوب معماری بناهای بهارات و سانچی که متعلق به اعصار بعدی است و نفوذ و اثر ستونهای یاد بود آشوکا،سرستونهای زنگوله ای یا استکانی،حیوانات متوج و جزئیات دیگر کاملاً مشهود است اما آثار انحطاط نیز در آن دیده می‌شود. درباره حیوانهای متوج که بر فرق ستونهای آشوکا قرار داده شده اند این مسئله مهم است که این حیوانات چگونه آمدند و بر سرستونهای آشوکا نشستند؟ آیا در محل و توسط هنرمندان هندی دربار موریائیها خلق شدند و یا مستقیماً از سرستونهای هخامنشی تقلید و نمونه برداری گردیدند،درباره هیچیک از دو احتمال نمی‌توان نظر قطعی داد،یعنی با اینکه اثر معماری و هنر سرستونهای هخامنشی بسیار مهم و مؤثر بوده است. ناگفته نباید گذاشت که آثاری ازین حیوانهای مقدس در سنن و شعائر و ادبیات فولکلوریک بومی قدیم نیز می‌توان یافت. رامپراساد چاندا Ramprasad Chanda این حیوانها را یکی یکی با حیوانات مهمی که در میتولوژی برهمنی یافت می‌شود مقایسه و تطبیق می‌کند و سرانجام نتیجه می‌گیرد که سرچشمه اصلی آن را باید در یک اعتقاد مذهبی اولیه که براساس پرستش و احترام به درخت متکی است جستجو کرد20. در تعویذهای گلی پخته شده و پیش از باستان هند نیز نمونه‌های جالبی که می‌تواند مبدأ و منشأ این پدیده‌ها باشد،یافت می‌شود21. حال اگر بدوره‌های قدیمی تر برگردیم مشاهده می‌کنیم که در ایران نیز نقش حیوانات تقدیس شده در علائم مجسمه‌های سنگی هخامنشی و حتی بعضی اشیاء فلزی پیش از هخامنشی دیده می‌شود،در حالیکه در هند در آثار سوفالی پیش از باستان و بخصوص در میان تعویذها نقش این حیوان‌های مقدس دو سر زیاد دیده می‌شود. در میان اشیاء سوفالی و فلزی مکشوفه در آسیای غربی و دره سند (موهن جودارو) نیز پیکره‌های کوچک از حیوانهای دو سر وجود دارد. شباهت این اشیاء به سنجاقهای فلزی تزئینی لرستان نیز قابل توجه است و ما می‌دانیم که عصر درخشش تمدنهای کهن آسیای غربی،دره سند و لرستان بر عصر شکوه تمدنی هخامنشیان و موریائیها تقدیم داشته است. اکنون اگر بتوانیم ثابت کنیم که پدیده اصلی که هنرمندان عهد هخامنشی را به خلق این سرستونها رهبری کرد این آثار هنری بوده است،این مسئله نیز خود ثابت می‌شود که همین پدیده‌ها،چه در هند و چه در آسیای غربی الگوی نهائی و انگیزه اصلی طرح حیوانات تقدیس شده که بر فرق سرستونهای عظیم آشوکائی نشانده شده اند،نیز بوده است. از طرف دیگر هرتسفلد طرح ریشه این ستونهای تخت جمشیدی را به عصر پیش از [108] هخامنشیان متعلق می‌داند22وبطوریکه دیدیم در هنر باستانی هند نیز آثاری مشابه با این پدیده‌ها می‌توان یافت و چون ستونهای آشوکا بر خلاف ستونهای تخت جمشید حامل سقف نیست از لحاظ تکنیک نیز نمی‌توان گفت ستونهای آشوکا تقلید از ستونهای هخامنشی است. پس از دو رده ستون،هخامنشی و موریائی هر دو از یک ریشه و منشأ بوده اند و هر دو تکامل متوازی داشته اند،اما در اجرا ملاحظه می‌کنیم که در ستونهای آشوکا علائمی شبیه علائم معماران و هنرمندان هخامنشی حک شده است،آیا این فرضیه درست نیست که این سرستونهای ایرانی حامل هیکلها و پیکره‌هائی بود که برای هنرمندان هندی شناخته شده و آشنا بود،آنچه که از هنرمندان ایرانی یاد گرفتند و در کار خود مجموعة هنری،تکوین قیافه و هیکل اعلام کننده و ندادهنده حیوان سرستون و مقداری از جزئیات دیگر،آنچه مسلم است اینست که این چرخ آشوکا انعکاسی است از یک نشانه مقدس و فولکلوریک تاریخ پیش از باستان هند،که آثار و شواهدی نیز از فرم اولیه آن در بعضی آثار متعلق به این عهد دیده می‌شود و بعدها همین اثر و نشانه مقدس در کارهای هنری مذهبی براهمائی و بودائی نیز جلوه گر شد و در عصر مورائیها به کمال رسید. هنر موریائی در عصر آشوکا را می‌توان جلوه ای از هنر سنتی هند دانست که با شدت بسوی آسیای غربی و بویژه ایران گرایش دارد و اثرگیری کرده است،یعنی اگر از قدیم ترین زمانها پیدایش دو جلوه را مقارن و معاصر بدانیم،هر دو با یک تکامل متوازی پیش رفته اند منتها در تمام اعصار این تکامل متوازی با اثرگذاری شاخه غربی بر شاخه شرقی توأم بوده است.

 

ناگفته نباید گذاشت که اگر منشأ و سرچشمه این دو مکتب هنری مشابه را آثار سوفالی قدیمی بدانیم باید به بررسی بین النهرین و سند و پنجاب نیز درین مورد بخصوص بپردازیم. هنر هخامنشی و هنر موریائی از یک ارتباط و مشابهت دائمی برخوردار بوده است،اگر حیوان‌های موجود در سرستونهای دو مکتب معماری هندی و ایرانی را بررسی کنیم می‌بینیم که در شاخه ایرانی چهار حیوان دیده می‌شود: شیر،گاونر،شیرافسانه ای و انسان بالدار. در مقابل موریائیها این شکلها را بکار برده اند: شیرتنها،شیردوسر یا دوشیر که پشت بهم داده اند،گاونر و فیل که همه دارای هیئت حقیقی بوده اند و البته در هنر هند قدیم پیش از مورائیها نیز بی سابقه نبوده اند،منتها بواسطه اینکه از مواد اولیه سست تهیه شده اند دوام نیافته از بین رفته اند و البته نکات مشترک مهمی نیز با آثار هنری آسیای غربی داشته اند.

 

40- سرستون اماراواتی یا شیر،قرن سوم،موزه گویمه پاریس،از کتاب گیرشمن [109]

39- دوری هخامنشی از کتاب گیرشمن

اما با دقت در جزئیات این آثار،می‌توان سایه هنر آسیای غربی و ایران را بسادگی دریافت که از آن جمله است چشمان شیر سارنات و این اثر مشهور در درجه اول متعلق به ایران است،سپس بین النهرین و یونان. این مجسمه‌های آشوکائی را می‌توان بدو رده تقسیم کرد: گروهی مانند شیر سارنات که در حد اعلای هنر موریائی است و اثر هنر خارجی در آن کاملاً مشهود است،گروه دیگر مانند فیل سانکسیا Sankissa که چهره ای کاملاً بومی و محلی دارد. همانطور که ذکر شد این آثار هنری دارای یک رشد متوازی و هم آهنگ بوده اند،بعضی اوقات درین رشد اثر شدید شاخه غربی خودنمائی می‌کند و اثر شاخه شرقی را تحت الشعاع قرار می دهد. یک نمونه کامل ازین اثرگیری،مجسمه ای است گلی که در مغرب شبه قاره پاکستان فعلی یافته شده و بسیار سومری است. برجستگی خاص و تفاوت اساسی موجود میان ستونهای آشوکا و ستونهای داریوش وجود آن سکوی کوچک یا تختک است که در ستونهای آشوکا زیر پای حیوان یا حیوان‌ها قرار داده اند. این سینی یا تختک را در ستونهای تخت جمشید نمی‌‌توان یافت. در ستونهای آشوکائی این تختک خلق و ابداع شده است و شک نیست که این خلق بیش از هر چیز به منظور حفظ و تقویت سنتهای مذهبی قدیم صورت گرفته. در میان هر تختک‌های موجود،تختک زیر پای شیرهای آشوکا در سرستون سارنات جلب توجه می‌کند،این قطعه سنگ کوتاه استوانه در پهلوهای خود نقش چهار حیوان دارد که چهار چرخ آشوکائی را از هم جدا می‌کنند. این چهار حیوان عبارتند از: شیر،گاو،اسب و فیل. بعقیده رولاند این حیوانها یادگار سنن عصر ودائی و تمام ستون بطور کلی واحدی است خلق شده بر اساس معماری و هنر آسیای غربی و شکل اسب اثر نفوذ هنر یونانی است23 . شیر گاو نر اثر هنر هخامنشی و فیل باید مربوط باشد به فیل شاخدار که در سکه‌های سلوکی دیده می‌شود24 . تختک زیر پای حیوانها درین سر ستون بقدری تحت تأثیر هنر غرب آفریده شده که می‌توان گفت توسط هنرمندان نواحی غربی امپراتوری هخامنشی یا یونان اجرا شده. سنتهای هنری و اصول فنی معماری آسیای غربی و بخصوص ایران هخامنشی درین سر ستون کاملاً مشهود است و وقتی که این مسئله یعنی نفوذ هنری را با نفوذ سیاسی و اجتماعی هخامنشیان در دستگاه موریائیها توأم سازیم بی اختیار به گفته ویلر ایمان می‌آوریم که نوشت25 : پس از سقوط هخامنشیان،هنرمندان ایرانی و صنعتکاران درباری دستگاه امپراتوری موریائی را بعنوان دربار جانشین هخامنشی برای بروز نبوغ هنری خویش مناسب یافتند و به این کشور کوچ کردند. نتیجه این کوچ خلق اینهمه اثر هنری ممتاز بود. اما درین مورد نیز ناگفته نباید گذاشت که حتی اگر این شاهکارها توسط ایرانیان هم ساخته شده باشد،اصالت هندی خود را حفظ کرده است. هنرمندان بدستور امپراتوران ذوق و سلیقه هندیان را در نظر داشتند و مظاهر سنتی ایشان را در خلق این آثار گنجاندند. این یک تقلید نبود یک اقتباس کلی و جامع بود. یکی ازین مظاهر خلق و ابداع برافراشتن ستونهای فرمان بود که مخصوص آشوکاست. ستونهای نوشته دار با نقش‌ها و پیکره‌ها بمنظور تبلیغ آئین بودائی و بزرگداشت شیوه‌های مقدس امپراتوری،بنابرین باید گفت که هنرمندان ایرانی با آثار هنری ایران در مورد خلق این ستونها یک همکاری و اثر گذاری محدود ولی قوی و مؤثر داشته اند. اما در مورد گروه دیگر ازین تختک‌ها باید گفت که آنها کاملاً هندی هستند،مانند آنکه زیر پای شیر رامپورو است و تختک‌های سرستون لوریا وسانچی. برای یک بررسی کلی و خلاصه کردن آنچه تا بحال گفته ایم باید نمونه‌های محتلف را با هم مقایسه کنیم: در برآورد همانندیها نخست باید از ساب خاص هخامنشی که در هر دو دسته رده بندی شده مشترک است نام ببریم،این جلای اعجاب آورر شاهکارهای خلق شده و خاص مکتب هنری هخامنشی است که در هند تقلید شده. دوم برداشت عمومی این ستونها و مفهوم کلی ساختمانی آنهاست. سوم جزئیات در طرحها و پیکره‌ها،مثلاً در چهره شیر و حیوانهای دیگر و طراحی خاص گلها و گیاهان خانه‌های گرد و شکلهای شبیه چرخ و سبک هنری خاص حیوانهای چهار گانه روی سطح خارجی تختک،در سر ستون سارنات و حتی هیئت عمومی و شکل حیوانهای اصلی سر ستونها. بدیهی است در میان نقش‌ها و پیکره‌ها تفاوتهای اساسی نیز موجود است،نخستین فرق اساسی عبارتست از هدف اصلی سازنده در برداشت کلی،ستونهای تخت جمشید ستونهای ساختمانی است،در حالی که ستونهای آشوکا را می‌توان ستونهای آگهی یا یادبود خواند. متأسفانه تاکنون یک ستون کامل ساختمانی از دوره موریائیها نیافته ایم اما با تحقیقات هنرشناسان و دانشمندانی که درباره هند باستان مطالعه می‌کنند به این نتیجه رسیده ایم که آن ستونهای ساختمانی موریائی از هر لحاظ تحت تأثیر هنر و معماری هخامنشی ساخته شده اند،در حالیکه این اثر را در ستونهای منفرد فرمانی آشوکا کمتر می‌توان یافت. تفاوت اساسی فقدان کامل تختک در ستونهای [110] تخت جمشید است،قرار دادن تختک در زیر پای حیوانها از ابتکارات خاص هنرمندان عصر آشوکاست. سوم فقدان کامل زیر ستونهای هند است.در حالیکه می‌دانیم ستونهای تخت جمشید بر فراز زیر ستونهای زنگوله ای شکل معروف به پرس پلیسی نهاده شده اند، ستونهای پازارگارد نیز زیر ستون،مانند تخت جمشید نداشت اما مانند ستونهای موریائی نیز نبود که مستقیماً روی زمین قرار داده شود،آنها روی سکوی مربع سنگی نهاده شده بوده اند. چهارم تفاوت اساسی از لحاظ هیئت عمومی،تناسب و زیبائی و ترکیب است. بعضی از هنرشناسان ستونهای آشوکا را ازین لحاظ در سراسر جهان بی نظیر و ممتاز می‌دانند. آنچه که در هر دو مکتب مشترک است عبارتست از: شکل زنگوله ای سر ستونها که در محفل باستانشناسان بدان تخت جمشیدی گفته می‌شود و دارای منشاء سنتی و باستانی است،برای هر دو ملت و ما نمی‌دانیم که در ایران نیز هدف تجسم گل لوتوس بوده است یا چیز دیگر،و به احتمال قوی منشاء اصلی برای همه همان گل لوتوس بوده است26 . حیوان‌های مقدس نیز در سنت‌های هنری هر دو شاخه وجود دارد که در بالا بدان اشاره کردیم و دلیل برین است که در هر دو سرزمین تمدنهای قدیمی وجود داشته و با ریشه‌های مشترک و ارتباط دائم تکامل یافته در قرنهای ششم تا سوم پیش از میلاد شکوفان شده است. درباره ریشه عوامل مشترک،هنوز نمی‌توان بطور کامل اظهار نظر کرد،اگر در بررسی این مظاهر اشتراک ایران هخامنشی را اصل و منشاء بدانیم و هنرهای سنتی را مهمترین عوامل فرض کنیم،باید به ترکیب و نحوه اجرای هنری که کاملاً هندی است،نیز توجه داشته باشیم واعتراف کنیم که در جریان ارتباطات هنری،هند بیشتر گیرنده بوده است و این مطلب از تاریخ خود موریائیها نیز برآورده می‌شود. دولت هخامنشی که در عصر اعتلا یک دولت جهانی بود و سنتهای هنری هخامنشی که در عصر اول هخامنشیان به اوج رسید،در عصر افول و سقوط ایشان در سراسر جهان متمدن آنروز گسترش داشت و مطلوب شمرده می‌شد. بویژه در هند که از استانهای پر خیر و برکت این شاهنشاهی بود،خاک طلای هند به ایران می‌رفت و عاج سند مورد استفاده هنرمندان ایران قرار می‌گرفت27 در دربار شاهنشاهان هخامنشی نیز هنرمندان خارجی فراوان بودند و بدون شک هندیان نیز بوده اند،دلیلی نداریم که وجود هنرمندان ایرانی را در دربار موریائیها نپذیریم،نفوذ ایران بر هند نتیجه یک مبادله فرهنگی بود،مبادله ای که هند بیشتر گیرنده بود و ایران دهنده. امپراتوری آشوکا از لحاظ جنبه جهانی که داشت شبیه و هم آهنگ با امپراتوری داریوش بود با این تفاوت که در امپراتوری آشوکا دین عامل مهمتری شمرده می‌شد،آشوکا الگوی نظامات اداری خود را از هخامنشیان گرفته بود اما آنرا بر پایه سنن ملی هند و آئین بودا استوار و هم آهنگ ساخت.

مظاهر سازندگی و معماری آشوکا نیز اثر مستقیم و غیرمستقیم تمدن هخامنشی بود،آشوکا هم می‌خواست نامش مانند داریوش بعنوان یک امپراتور مقدس جاودان گردد و برای رسیدن به این هدف راهی بهتر از سنگ نویسی و خلق آثار پرشکوه از مواد سرسخت یعنی سنگ نیافته بود،همان راهی که داریوش در آن قدم گذاشت و موفق شد. بنابراین در بررسی کلی به منظور کشف ریشه اشتراک باید این عوامل را در نظر داشت:

1-سابقه فرهنگی مشترک.

2- ارتباط هنری و فرهنگی دائمی.

3- مشابهت از لحاظ جزئیات.

ازین مراحل که بگذریم باید به موارد افتراق که نتیجه سنن خاص،موضع جغرافیائی و عوامل بومی و محلی است اشاره کنیم،در مقابل عوامل مهم ارتباطی،مهاجرت‌ها،جنگها، [111] کششهای دینی و روابط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که دو ملت با هم برقرار کرده بودند. برای بافتن اصل و منشاء حیوانهای مقدس که بر کرسی ستون نشانده شده اند باید به بررسی هنرهای سنتی هند بپردازیم،درین بررسی متوجه خواهیم شد که چهار نوع پیکره در هند قدیم وجود داشته و هنرمندان را به خلق این پیکره‌ها رهنمون شده است:

 

44- کنده کاری روی عاج

43- تخت جمشید،جنگ با حیوان هیولا

42- استوپای شماره 2 سانچی با حیوان هیولا

41- سرستون شیردار از ماتهورا

1-پیکره‌های کوچک حیوانات.

2- مجسمه‌های کوچک مقدس از وجودهای بشری.

3- نگین‌های کوچک که بشکل پیکره و نقش تجسم می‌یافته است.

4- اشیاء سوفالی.

بعضی ازین اشیاء با نمونه‌های ایرانی شباهت فراوان دارند از آنجمله است یک سرشیر که در ماسار Masarh ایالت بهار یافته شده و اکنون در موزه پتناست،آنرا با سرشیر در ساغر طلائی معروف همدان مقایسه کنید28 ،سپس این سرها را با سرشیرهای تخت جمشید و ستونهای آشوکا مطابقه می‌کنیم و درمی‌یابیم که دوبدو بهمدیگر شباهت بسیار دارند. سر گاوهای مقدس را با مجسمه‌های مشابه آن در عصرهای نخستین هخامنشی مقایسه می‌کنیم. در نواحی غربی هند پیکره‌هائی مشابه این مجسمه‌ها یافته شده،بخصوص در معابد زیر زمینی سانچی که کنده کاریها و سنگتراشیهای برجسته در ورودی آن حاوی نقشهای بسیار جالب است. وقتی که بررسی خود را ادامه دهیم و کوشش کنیم که نمونه‌های اصیل این آثار را که الگوی بومی و محلی سرستونها شده اند پیدا کنیم،متأسفانه موفقیت چندان نداریم و خواهی نخواهی متوجه فرضیه هرتسفلد می‌شویم که معتقد است الگوی اساسی مجسمه‌های هخامنشی نمونه‌های چوبی بوده است که از بین رفته،درینصورت آیا نمی‌توان گفت که در هند نیز چنین وضعی وجود داشته و نمونه‌های اصلی را که با مواد فسادپذیر می‌ساخته اند از بین رفته است؟ یا اینکه اینان مستقیماً از ایران اقتباس کردند،اما با کشفیات اخیر مسلم شده است که این هنر و این پیکره‌ها در هند پیش از موریائیها نیز سابقه داشته است. وادل در کاوشهای خود موفق شد که در پاتالی پوترا یک جفت گری فین (شیر افسانه ای) کوچک پیدا کند،پیگو Piggot این گرفین‌ها را معرفی کرد و اعلام داشت که باید قسمتی از یک تاج باشند و افزود که در یک کنده کاری سنگی در نقش رستم نیز یک تاج دیده می‌شود که حاوی گری فین است و به این گری فین شباهت بسیار دارد29 پیگو توجه ما را بیک گری فین دیگر که در افغانستان پیدا شده و بنظر وی واسطه است میان هنر ایرانی و هندی جلب می‌کند30 . وی موارد دیگری نیز برای این مقایسه و مطابقه یافته است. در مورد مشابهت این گری فین با آن شیئی که در تاج پادشاهان هخامنشی هست نمی‌توان اظهارنظر قطعی کرد که آیا این تقلید از آن است یا خود هیئت تکامل یافته یک هنر سنتی هند آریائی است. بنظر می‌رسد که در ایران و هند،در هزاره اول پیش از میلاد،میان آثار هنری بخصوص نقش‌ها و پیکره‌های انسانی مشابهت‌ها و اشتراک‌های چشم گیر وجود داشته است،از شباهت میان یک قطعه سوفال شکسته هندی با نقش کاشیهای ماقبل تاریخ در ایران این مطلب روشنتر جلوه گری می‌کند،آنکه از هند است به دره سند تعلق دارد و آنکه از ایران است از نواحی غربی است. مورد دیگر یافته شدن پیکره‌های کوچک زن است [112] که در هند و ایران وجود داشته و سیر تکاملی آن کاملاً محسوس است. یافته شدن این مجسمه‌ها ذلیل براین مدعاست که ازین لحاظ یک نوع تکامل هنری متوازی در ایران و هند وجود داشته است و هند آنقدر که ما تصور می‌کنیم از ایران قرض نکرده است و دست کم مایه اصلی از خود هند بوده است و نکته‌ها و الهامات جدید ایران،نقشها و طرحهای قدیمی را پرجلوه تر و زنده تر ساخته است،بعبارت بهتر هنر موریائی هند دارای دو منبع مهم بوده است:

الف: سنن و شعائر ملی و آئینی هندو،مربوط به عصر ودائی و مظاهر هنری این سنن و شعائر که البته در اصل با هنرهای اولیه و بومی ایران قرابت و در آغاز وحدت داشته است.

ب: هنر و معماری شاهنشاهی هخامنشی که خواهی نخواهی هند را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است. اکنون از مطالب مذکور در چند برگ گذشته نتیجه گیری می‌کنیم: تریکوتاهای (مجسمه سفالی آرایشی) هندی با تریکوتاهای آسیای غربی دارای مشابهت و هم آهنگی است و حتی مظاهر نفوذ هنری فولکلوریک نیز درین مرحله مؤثر بوده است و ما درین مورد شواهد بسیار داشته ایم. درین میان تزئینات و کنده کاریهای اصولی و قراردادی مانند نقش کندوی زنبورعسل،مهره،چرخ و گلهای زینتی که در روی یک نوار ترسیم می‌شوند و بعضی جزئیات دیگر از جمله چشمهای مثلث حیوانها در هر دو مکتب یکسان است و این دلیل بر ارتباط دائمی و اثرات دو جانبه مهاجرت‌ها و رفت و آمد بازرگانان است،درینصورت باید قبول کنیم که بواسطه بکار بردن چوب و مواد سست دیگر آثار هنری پیش از آشوکا از بین رفته است. از لحاظ فنی و اجرای هنری هنرمندان موریائی سخت تحت تأثیر آنهم تأثیر مستقیم هخامنشیان قرار داشته اند. چهره درخشان امپراتوری موریائی و جنبه‌های مختلف آن از جمله جنبه‌هنری مرهون این ارتباطات فرهنگی و هنری با ایران بوده است. در عصر درخشش تمدنی دره سند نیز،قرن‌ها پیش از عصر درخشش موریائیها،یک چنین وضعی وجود داشت.اما این مطلب بهیچوجه دلیل بر عدم استقلال این اعصار از لحاظ هنر هند نیست و نمیتوان گفت که هنر هند در عصر موریائی فقط متکی بخارج بوده است،با بررسی این آثار هنری بخوبی برداشت می‌شود که هنرمندان کوشش فراوان داشته اند که از تقلید کاملاً پرهیز کنند،این بناهای عظیم و این شاهکارهای هنری همه تحت تأثیر هنر هخامنشی خلق شد اما هیچیک تقلید صرف نبود و هنرمندان هند بیش از هر چیز از هنر بومی و محلی خود برای برکشیدن این بناها و تراشیدن هیکلها و نقر و نقش سنگها بهره جوئی کردند و کامیاب شدند. مشابهت میان آثار موجود از دو مکتب مورد بحث و میان مکتب هند و موریائی و مکتب‌‌های آسیای غربی و یونان بهیچوجه دلیل برین نیست که هند چیزی را براستی قرض کرده باشد. درباره فرم و شکل این آثار باید گفت که اولویت با آسیای غربی است نه هند،هنرمندان هندی گاهی با اقتباس مستقیم یک اثر هنری را خلق و ایجاد کرده اند،مثلاً در مورد شکل زنگوله ای سرستونها،چون درین مورد ما از عصر مقدم هخامنشی آثار و شواهد بسیار در دست داریم اما از عصر پیش از موریائیهای هند اثری نمی‌یایبم،خواهی نخواهی حق تقدم را به آسیای غربی و ایران می‌دهیم،مگر اینکه این فرضیه را قبول داشته باشیم که درین عصر هنرمندان از چوب استفاده می‌کردند و چوب فسادپذیر بود و از بین رفت. در ارزشیابی اثرات هنر ایرانی بر هنر هند موریائی باید متوجه این مطلب باشیم که این اثرگذاری در یک محیط خالی و معمولی صورت نگرفت،ما دیدیم که هنرمندان موریائی از الگوهای ایرانی استفاده کردند و به خلق آثار جدید پرداختند زیرا از طرفی امپراتوران و اداره کنندگان امپراتوری نگران غرب بخصوص ایران هخامنشی بودند و از طرف دیگر زمینه هنری از لحاظ سنتها و شعائر ملی و مذهبی و هنرهای وابسته بدان آمادگی داشت. مبادلات هنری،پیش ازین هم میان مکتب‌های اولیه سوفالسازی و فلزسازی در ایران پیش از باستان و هند کهن پیش از موریائیها وجود داشت و با هم به مرحله اوج رسید،ولی هرگز نمی‌توان گفت که این هر دو مکتب هنری هند هاراپانا (پیش از موریائی) و موریائی سایه و شبحی کامل از مکتب‌های آسیای غربی است. این اثر وجود داشت اما زمینه ای بسیار مساعد و غنی هم فراهم بود. درین میان نقش یونان را هم نباید فراموش کرد،تمدن و فرهنگ یونانی که در سراسر آسیای غربی اثرگذاری کرد البته در هند نیز عامل مؤثر،مهم و سازنده بود،بخصوص در دربار موریائیها که موجودیتشان در عصر اسکندر قوام گرفته بود،تمدن یونانی عامل بزرگی بود،یونان درین عصر علاوه برینکه فرهنگ و تمدن یونان را نقل می‌کرد و اشاعه می‌داد،خواهی نخواهی حامل تمدن و فرهنگ ایران هخامنشی نیز بود. بدیهی است این عامل در روش جهانگیری و جهانداری خود اسکندر نیز اثر داشت اما این اثر در دوره جانشینی وی در ایران،عصر سلوکیها بیشتر شد و این حکومت که ارتباط نزدیک با موریائیها داشت رنگی کاملاً ایرانی بخود گرفت. حقیقت امر اینست که موریائیها و سلوکیها هر دو ادعای جانشینی هخامنشیان را داشتند اما هیچیک نتوانستند آن درخشش عالی هخامنشیان را داشته باشند و عصر انحطاط هر دو گروه خیلی زود فرا رسید. [113] اکنون که به پایان گفتار خود رسیده ایم به نقل رأی و نظر چند نفر از هندشناسان می‌پردازیم: دانشمند هندو کوماراسوامی معتقد است که عوامل ایرانی موجود در آثار هنری موریائی،در عصر پیش از موریائیها به هند منتقل شده است31 . بنظر وی در عصر پیش از نفوذ تمدن یونانی،میان مکتب‌های هنری و تأسیسات خاص اداری و اجتماعی ملل آسیای غربی و آریائیهای هند روابط چشم گیر وجود داشته است. تمدنهای: سومری،هیتی،آسوری،کرت،تروا و نواحی دیگر آسیای صغیر، فنیقی و سرانجام هخامنشی و اسکیث که هر دو گسترش بسیار داشتند اما درخشش اولی بیشتر بود،به هنرمندان هند مایه فراوان دادند و عوامل هنری بسیار به این کشور ارسال داشتند که اهم آنها عبارت بود از: شیرهای بالدار،هیکلهای رؤیائی گریفون (مرغ افسانه ای سیمرغ یا عنقا که نیمی شیر و نیمی مرغ شکاری است) حیوانات تقدیس شده،جانوران جنگجو،ارابه خورشید با چهار اسب،حلقه‌های گل،تاج به اشکال مختلف،درخت زندگی،جریان آب در کوهستان،نخل،کندوی زنبورعسل،لوتوس »آبی رنگ (نیلوفر،لاله آبی)،گل و بوته‌های حاشیه ای و نواری،گلهای پنج پر (لوتوس سرخ) تزئینات کنگره ای و دندانه ای چرخها،مهره‌ها.نقشها و طرحهای زنگوله ای یا استکانی که در هند آنرا به گل لوتوس مربوط می‌دانند و دانشمندان بدان تخت جمشیدی لقب داده اند. علائم موجود در روی سکه‌های فشاری،شکلهای هنری حلزونی،نقشهای پیچکی،لابیرنتی و صلیب شکسته. بعقیده این دانشمند طرح زنگوله ای یا گل لوتوس که در آثار هر دو مکتب دیده می‌شود اصلاً در آسیای غربی خلق و ابداع شده که البته مورد تصدیق همه هنرشناسان نیست. بنجامین رولند Benjamin Rowland معتقد است که هنر عصر آشوکا هنری است وارداتی و حتی امپراتور برای اجرای آن نیز از هنرمندان خارجی استفاده می‌کرده است،درین عصر گروهی بیشمار از هنرمندان و صنعتکاران در استخدام امپراتور آشوکا بوده اند32 . دکتر رای تقریباً با رولند همصداست و می‌نویسد: دربار موریائیها در راه تکمیل هنر اصیل هندی نقش برجسته ای نداشت و به این تکامل کمک نکرد،جز اینکه این آثار را که تابحال با مواد سست و بی دوام ساخته می‌شد با مواد سخت جاودانی ساخت،چوب به سنگ تبدیل گردید33 . دربار موریائیها درین عصر توجهی به هنر عامیانه هند که نخست در بهارهوت Bahrhut درخشید،نداشت. درباره نفوذ خارج می‌گوید که طرحهای تزئینی از آسیای غربی گرفته شده است،حیوانات متوج ستونها،شکل و قیافه کلی سنگ تراشیها،تحت تأثیر هنر هخامنشی خلق و ابداع شده اند،نفوذ یونان درین مرحله پس از ایران است34 . سرجان مارشال که سی سال ریاست باستانشناسی هند را بر عهده داشت می‌نویسد که حتی اجرای بعضی از آثار هنری موریائی توسط هنرمندان یونان صورت گرفته است،اما اثر هنر هخامنشی نیز قابل انکار نیست35 . اسمیث Vincent Smith با تصدیق نظر مارشال می‌افزاید که حتی بعضی از شاهکارهای هنری موریائی از الگوی اصلی آن که در عصر هخامنشیان تهیه شده بهتر ارائه شده است. مارشال بیش از هر دانشمند دیگر به تأثیر هنر دولت باختر (در مرکز آسیا) در تکوین هنر موریائی ایمان دارد و می‌گوید: هر بحثی که مطرح شود،چه درباره موازین جغرافیائی و چه درباره روابط اجتماعی،اقتصادی و سیاسی میان هند و آسیای غربی و چه درباره اثرات هنر درهم آمیخته ایران و یونان،در قاره آسیا،دلیل بر اهمیت و شدت تأثیر فرهنگی و هنری باختر بر هند موریائی است36 . مارشال طی حفاریهای خود در تاکسیلا و نواحی دیگر شبه قاره هند به اکتشافات بسیار مهم نایل گردید. تاکسیلا در حوالی راول پندی کنونی در عصر داریوش مرکز هند ایرانی بود،سپس به تصرف اسکندر درآمد. باختریها،اسکیث‌ها و موریائیها نیز در پایه گزاری تمدن درخشان تاکسیلا سهیم بودند،تمدنی که در اصل مایه هندی داشت و سه قرن مرکز ساتراپیهای شرقی شاهنشاهی ایران بود. اکتشافات مارشال اهمیت نقش ایران را در تکوین تمدنهای شرقی هخامنشی که بتدریج رنگ محلی پذیرفتند،آشکار و بیش از پیش مؤکد می‌سازد. دانشمند دیگر زیمر Zimmer است که نفوذ هنر هخامنشی را مستقیماً موجد هنر موریائی می‌داند و می‌نویسد: جنبه هنری تمدن عصر آشوکا نیز مانند جنبه‌های عصر آشوکا نیز مانند جنبه‌های دیگر آن دارای هیئت خاص امپراتوری بود،که تا آنزمان در هند سابقه نداشت. گسترش جهانی تمدن هخامنشی که برپایة تأسیسات امپراتوری استوار شده بود در هند باعث خلق هنر موریائی شد37 . اما زیمر در جای دیگر به هنر بومی موریائیها اشاره کرده است و قدرت و شدت تأثیر و عمق آنرا ستوده است38 . استلا کرامریش Stella Kramrisch چنین می‌نویسد: البته اثر یونان در هنر هند غیر قابل انکار و شدید است (بخصوص در ویسالی قدیم) اما اثر ایران هخامنشی را نیز باید در نظر داشت که بیش از هر عامل دیگر در تکوین هنر آشوکائی مؤثر بوده است. ریشه و منشاء اصلی مجسمه‌ها و پیکره‌های این عصر همان مکتب هنری باستانی حوزه رودخانه سند است.

 

با در نظر گرفتن این نکته که هند موریائی،ایران و یونان هر سه آریائی بودند و فقط هر سه آریائی بودند و فقط چند قرن از جدائی ایشان [114] می‌گذشت39.

بنظر این بانوی دانشمند اثر ایران و یونان هر دو مهم است،اما این اثر بطور غیرمستقیم وجود داشته است نه مستقیم،هنر آشوکائی ریشه هندی دارد و به دره سند می‌رسد و تمدن دره سند نیز با تمدن آسیای غربی دارای اشتراک تمدنی و سنتی است. اکنون مدت نیم قرن از آغاز اظهار نظر هنر شناسان دربارة هنر موریائی گذشته است،درین مدت گروه بسیاری به اظهار نظر پرداخته اند. عده ای آنرا شعبه ای از هنر هخامنشی دانستند و در مقابل هنر و معماری امپراتوری ایران که جهانی بود آنرا استانی یا ولایتی قلمداد کردند40 . گروهی از جمله هاول Havell 41 آنرا مظهر توسعه و تکامل هنر آسیای غربی می دانند،در مقبل عده ای آنرا منشاء ابداع و خلاقیت هنر در آسیای غربی می دانند و گروهی علت مشابهت مظاهر دو مکتب هنری را وجود هنر مندان هندی در کارگاههای هخامنشی فرض می کنند42 . خاند الاوالا Khandalavala می نویسند که نفوذ غرب در خلق این آثار غیر قابل انکار است و نمی توان گفت که این همه ظرافت و زیبائی توسط هنرمندان هندی به تنهائی خلق شده باشد،چنین نظریه ای غیر طبیعی و غیر منطقی است43 . گرونودل Grunwedel 44 و فرگوسن Fergusson 45 [115]

به جنبه های قرار دادی واصیل هنر هند درین دوره توجه دارند منشاء این جنبه‌های کلاسیک هنر را به تمدن آسوری می‌رسانند اما هیچیک ازیشان منکر نفوذ قوی و دامنه دار هخامنشیان در هنر و معماری عصر آشوکا و سلسله اش نیستند.

 

46- نقش شیر در استوپای سانچی

45- نقش شیر در تخت جمشید

رولاند46 ستونهای سارانات را مورد بررسی قرار می‌دهد و حیوانهای منقوش در روی تختک را اثر مستقیم نفوذ هنر آسیای غربی و تمدن بومی هند ودائی می‌داند،اما حالت خبر دهنده شیر و شکل سر و حالت چشمان وی را ایرانی و هخامنشی می‌داند. هاول با تصدیق اثر شدید هنر آسیای غربی در خلق ستونهای آشوکا،آنها را از لحاظ اصالت و عوامل سنتی هندی می‌داند،او پایه و مایه کار را ودائی و آریائی معرفی می‌کند و معتقد است که این همان مایه ای است که در هنر آریائی بین النهرین نیز وجود داشته و راه تکامل پیموده و در هنر ودائی هند اثرگذاری کرده است،وی درباره سرستونها می‌نویسد: بواسطه شکل زنگوله ای سرستونها که معروف به سرستونهای تخت جمشیدی است،این تفاهم بوجود آمده است که این ستونها را هنرمندان به تقلید از ستونهای تخت جمشید ساخته اند،اما حقیقت امر اینست که این ستونها در سرزمین هند که سرزمین گل لوتوس است با الهام از گل لوتوس که از قدیم مورد تقدیس و تجلیل هندیان بود ابداع شد و این احتمال نیز هست که آریائیان کنار رود فرات در حالیکه با ایران و مصر نیز تماس داشتند آنرا ابداع و تکمیل کردند،همانگونه که آریائیهای ایران آثاری عظیم و کامل چون تخت جمشید بوجود آوردند،می‌دانیم که این بناهای پرشکوه هخامنشی توسط ایرانیان اما با الهام از کارهای بسیار قدیمی آسوریان و سبک معماری یونانی ساخته شد،حال چگونه ممکن است که سرستونها و ستونهای چوبی قصرهای پادشاهان بزرگ بین النهرین را نیز که دارای همان شکل و هیئت بوده است تخت جمشیدی بدانیم47 ؟ سیوارا مامورتی Sivaramamurti نظرش اینست که هنر موریائی البته دارای یک اصالت محلی و هندی است که عوامل خارجی را در خود جذب و حل کرده است،بنظر وی ستونهای آشوکا از لحاظ کلی تقلیدی است از لوحه‌های مقدس بنام دهاواجا Dhavaja که در جلو معابد هندی نصب می‌شده و یا دست کم ازین لوحه‌ها الهام گرفته،اما جزئیات تکمیل کننده آن همه خارجی و متعلق به آسیای غربی است48. بنابرین می‌توان گفت که قصر آشوکا و آثار آشوکا پدیده‌های گنگ و مبهمی است،پدیده‌هائی که بر پایه عوامل داخلی و بومی خلق و تحت تأثیر عوامل خارجی تزئین و تکمیل شده است،این عوامل خارجی نیز آنطورها که از نامشان برمی‌آید خارجی نیستند زیرا با عوامل بومی و محلی،هندی دارای ریشه‌های سنتی مشترک می‌باشند. [116] بعبارت بهتر طرحهای مشترک،علائم و نشانه‌های هنری مشترک،همه میراث هنری مشترک این ملل است و ما در بررسیهای خود ملاحظه کردیم که هنرهای سنتی و ملی این ملل در نقاط مختلف جهان قدیم با جلوه‌های مختلف شکوفان شد،سفالینه‌های کوچک،اشیاء چوبی،فلزی و سنگی که هر یک برای هدف خاصی ساخته می‌شد اما تشابه و توازی آنها با همدیگر غیر قابل انکار بود،و بعضی پدیده‌ها که در آسیای غربی تکامل بیشتر داشت بسوی هند کشانده شد،مانند حاشیه‌های گلدار،نقشهای نباتی که از غرب بسوی هند آمد و فقط کومارا سوامی معتقد است که این منشاء در غرب،آسور بوده است نه ایران،ایرانی که جانشین آسور شد،اما نه تنها بلکه همه دولتهای متمدن آسیای غربی،بعقیده این دانشمند ارتباط هنری میان هند و آسور در چهارصد سال میان 1200 تا 800 پیش از میلاد پیش از عصر هخامنشیان بود. اما این عقیده طرفدار ندارد49. بطوری که ذکر شد،بعضی معتقدند که هنرمندان بین النهرین پس از سقوط این حکومتها به هند رفتند و حتی برخی میگویند که هنرمندان یونانی به هند رفتند و آثاری همانند آن نقش اسب بر بدنه تختک سرستون سارنات را خلق و متجلی ساختند،اما آنچه قطعیت بیشتر دارد اینست که هنرمندانی که به هند رفتند،هنرمندان دربار هخامنشیان بودند که با سقوط شاهنشاهی بزرگ هخامنشی در جستجوی محل مناسبی برای عرضه کردن هنر خود بودند و دربار موریائیها را بدین منظور مناسب دانستند. کار کشتگی و نبوغ این هنرمندان و طراحان ایرانی با استفاده از امکانات محلی و تشویقهای امپراتوران هند و صرف پولهای گزاف باعث خلق این شاهکارهای پرشکوه هنری شد،شاهکارهائی که بر پایه وحدت هنرهای سنتی،اصالت تمدنی و ارتباط دائمی و دوستانه ایران و هند خلق شدند و هنرشناسان جهان را بشگفتی دچار ساختند. منابع= برای تهیه این مقاله از منابع زیر استفاده شده است:

Ancient Indian Art and The West Irene N. Gojjar, Bombay 1971.

این کتاب که حاوی تحقیقات عالمانه مربوط به نفوذ غرب (ایران،آسیای غربی،مصر و یونان) بر هند است بیش از هر کتاب دیگر مورد استفاده قرار گرفت و در حقیقت این مقاله بر اساس تحقیقات نویسنده این کتاب موجودیت یافته است

Indian Arts: V.S. Agrawala Banares 1965

Report on Kumbarahar Excavation 1951-5: A.S. Altekar and V.Mishra Patna 1959

Ashokan Inscription: Basak Calcutta 1959

Budhist records of the western World: S.Beal 1906

Indian architecture: Perey Brown, Bombay 1942

The Beginning of Budhist Art: A. Foucher Paris 1917

Persia: R. Ghirshman London 1964.

The Art of Iran: A. Godare London 1965.

Hand-Book of Indian Art: E. B. Havell London 1920.

Iran in the Acient East: E. Hertzfeld Oxford 1941.

Maurya and Sunga Art. Nihar-Rayan Ray Calcutta 1945.

The Art and Architecture of India B. Rowland. London 1953.

Perspolice E.F. Schmidt Chicago 1953

A guide to Calcutta Museum C. Sivaramamurti. Calcutta 1956

مجله‌های باستانشناسی هند،موزه‌های هند،آسیائی سلطنتی و ماهنامه تاریخ هند. راهنمائیهای شفاهی آقای مارشال رئیس کتابخانه دانشگاه بمبئی و دکتر موتی چاندرا رئیس موزه پرنس آف ویلز بمبئی. [117]

“پاورقی‌ها“

1- گزارش سالیانه باستانشناسی هند 1905-1904،ص 36،سرجان مارشال باستانشناس معروف و رئیس باستانشناسی هند 1932-1902.

2- سر دکتر جی. جی. مدی Modi،مجموعه مطالعات آسیائی مقاله پاتالی پوترا،بمبئی 1917.Facebook


نگاهی به زندگی ‘تاگور’ شاعر پرآوازه هندی وعلاقه شدید وی به ایران و زبان فارسی

نگاهی به زندگی ‘تاگور’ شاعر پرآوازه هندی وعلاقه شدید وی به ایران و زبان فارسی

ایرنا -دهلی نو – این روزها یکصدو پنجاهمین سالگرد ‘رابیندرانات تاگور’ شاعر و ادیب و فیلسوف پر آوازه شبه قاره هند و برنده نوبل ادبی است که شهرت وی از خلیج بنگال تا خلیج فارس به لحاظ مبارزه با استعمار و علاقه شدید به ایران و زبان و ادبیات فارسی درگوش مردمان پیچیده است .

به گزارش ایرنا تاگور، شاعر، نویسنده، نقاش،

موسیقیtagourAjam

ی دان و فیلسوف برتر و نابغه چند وجهی است که خلاقیت او فرم بیان هر هنری بود و نگرانی های او موضوعات جهانی و جهانشمول تا مشکلات و مسائل محلی و منطقه ای و دینی و دنیوی بود. وی از طریق شعر و نوشتار و موسیقی تا سفر به نقاط دور و نزدیک جهان دیدگاه خود را در مورد جهانی بودن ارزش های انسانی نشان داد . امسال دهها برنامه آیین و سمینار درکشور های هند و بنگلادش برای گرامیداشت این شاعر و فیلسوف هندی باحضور مقامات کشوری و سیاستمداران، پژوهشگران، استادان، رهبران دینی، شخصیت های فرهنگی، شخصیت های برجسته و دیپلماتها برگزار شد . معاون رئیس جمهوری هند می گوید: تاگور در سفر به ایران طی سخنانی گفت:’ هویت انسانی و هویت ملی که در ذات انسان نهفته است نباید مانع از احترام به دیگر فرهنگ ها شود آسیا دارای تمدن و فرهنگ غنی است و هر ملتی بر اساس فرهنگ ، مذهب و آیین خود راه رهایی خود از عقب ماندگی و استعمار را بازخواهد یافت.

‘ ‘حامد انصاری’ افزود:امروز آسیا جایگاه خود را باز می یابد با همان روشی که تاگور آموزش داد.او مبارزه مسالمت آمیز را به رهبرانی چون گاندی آموخت. تاگور پس از سفر به ایران هنگامی که گاندی دست به روزه برای پذیرش خواسته‌های هندیان از سوی بریتانیا زد تاگور به دیدار او شتافت و پس از بیست و شش روز بریتانیا مجبور شد درخواست های او را بپذیرد وی در حالی که نیمه جان سر بر بالین تاگور حضور یافت،روزه خود را گشود. تاگور از سردمداران دیرین و مدافعان سرسخت استقلال هندوستان نیز به شمار می آید و اولین نویسنده آسیایی است که در سال ۱۹۱۳ موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد و دو سال بعد نشان شوالیه به او اهدا شد.

تاگور این نشان افتخار را سال ۱۹۱۹ در اعتراض به کشتار وحشیانه مردم بی گناه ‘آمریتسار’ که طی آن بیش از ۴۰۰ هندی معترض به دست ارتش بریتانیا به خاک و خون کشیده شدند، به دولت انگلستان پس داد و به نایب‌ السلطنه انگلیس در هند نوشت: ‘آنچه روزی مایه سرافرازی است روزی هم فرارسد که مایه ننگ گردد’. اندیشه او بر ‘گاندی’ و بسیاری از بنیانگذاران هند مستقل تاثیر فراوان گذاشت و شخصا الهام بخش بسیاری از انقلابیون بود اما شهرت او در غرب به عنوان یک استقلال طلب مانع از آن شد تا رهبران غربی نقش او در جریان اصلاح طلبی و نقد استعماری را ببینند. ‘محمد عجم’ محقق وپژوهشگر برجسته ایرانی درباره وی درمقاله ای درفصل نامه قند پارسی منتشرشده در هند می نویسد : رابیندرانات تاگور (زاده ۷ مه۱۸۶۱، درگذشته ۷ اوت۱۹۴۱) شاعر، فیلسوف، موسیقیدان و چهره‌پرداز اهل بنگال هند بود نام ‌آوریش بیشتر از برای شاعری اوست. وی نخستین فرد از قاره آسیا است که برنده جایزه نوبل شده است و پدرش دبندرانات (مهاریشی) فردی ادیب بود و اشعار فارسی مخصوصا حافظ را بخوبی از بر بود و مادرش سارادادیوی نام داشت و به تاگور لقب گوردیو (Gurdev) به معنای پیشوا داده‌اند و وی از سردمداران دیرین و مدافعان سرسخت استقلال هندوستان به‌شمار می‌آید.

دکترعجم در این مقاله ای می نویسد :

File:Tagore Iran.jpg

‘رابیندرانات تاگور’ بزرگترین شاعر ایالت بنگال است، او بخش عمده عمر خود را در سواحل خلیج بنگال در کلکته گذراند که به دو زبان هندی و بنگالی شعر می‌سرود و اشعار خود را به انگلیسی نیز ترجمه می‌کرد. هم سرود ملی هند و هم سرود ملی بنگلادش از تصنیفات تاگور است. او از کودکی اشعاری نغز می‌سرود و در زبان شبه قاره انقلابی ادبی پدید آورد. به ویژه اشعار موسوم به گیتانجالی معروفیت فراوان دارد و به زبان‌های بسیاری ترجمه شده‌است.

تاگور با این اشعار در سال ۱۹۱۳ جایزه نوبل را در ادبیات دریافت کرد. او علاوه بر سرودن شعر، داستان و نمایشنامه می‌نوشت، و گاه تأملات خیال‌انگیز و عرفانی خود را روی بوم نقاشی می‌آورد. دکتر ‘محمد عجم’ عضو هیات علمی دانشگاه و پژوهشگر ایرانی در خصوص علاقه تاگور به ایران و زبان فارسی در گفت وگو با ایرنا گفت: او به ایران و زبان فارسی علاقه فراوان داشت و به رغم کهولت سن و سختی سفر در آن زمان دوبار به ایران سفر کرد. وی گفت:سفر اول او در اردیبهشت ۱۳۱۱ و دیگر باردرسال ۱۳۱۳ انجام شد سفر تاگور و دیدارش با نویسندگان و شاعران ایران در بوشهر – شیراز و تهران و اصفهان باعث تبادل فرهنگی و ادبی گسترده ای میان نویسندگان و شاعران ایران و هند شدکه سالها ادامه داشت و ملک الشعرای بهار اشعاری در وصف او سرود و تاگور از دولت ایران خواست که استادی را برای تدریس به دانشگاه خود’ویسوبهارتی’ به هند بفرستد و استاد’پورداود’ به این منظور به هند اعزام شد.

این پژوهشگر سرشناس ایرانی می گوید:

تاگور به چندین دلیل احساس می‏کرد که باید دعوت دولت ایران را بپذیرد بعلت اینکه زبان و ادبیات فارسی،که نخست مسلمانان و سپس گورکانیان در هند رواج دادند، بخشی از میراث ادبی بنگال بود و شمار زیادی از کلمات بنگالی،حدود سه هزار واژه ریشهء فارسی داشت . ‘موهون روی’،پدر معنوی تاگور،و بزرگان دیگر هند در آن روزگار فارسی را روان صحبت می‏کردند و با آنکه تاگور خود فارسی نمی‏دانست، با افسانه‏ها و شاعران ایرانی،خاصه حافظ، هم از طریق ترجمه و هم از راه متون اصلی آشنایی داشت.

عجم ادامه داد : ‘دبندرانات‏’ پدر او فارسی می‏دانست و حافظ را برای تاگور نوجوان می‏خواند و تاگور، بی‏تردید،به فضای زندگانی کویری گرایش داشت و شعرهای اولیه‏اش که در کسوت’ بدوی چادرنشین’ ظاهر می‏شد و اشارات بعدی او به این موضوع،شیفتگی‏اش نسبت به هزار و یک‏ شب، و ترجمه‏ای که در ۱۹۳۲ از شعر سرزمین بایر تی.اس.

سفر تاگور به مشهد

تاگور در مشهد از حرم امام رضا ع و از آرامگاه فردوسی  و خواجه ربیع دیدار نمود.

الیوت کرد،جملگی گواه این‏ ادعاست. تاگور در فرصتی که پیش آمد و با هواپیمای پستی هلندی که قرار بود به ایران برود از کلکته به الله آباد، از آنجا به جادپور و کراچی، و سپس به بندر جاسک پرواز کرد، و سرانجام در بندر بوشهر فرود آمد. عجم گفت : خاطره ورود تاگور به مدرسه سعادت در جراید آن روز تهران منعکس گردید و روزنامه فارسی زبان «حبل المتین» چاپ کلکته هندوستان نیز اخبار مفصلی در این باره به چاپ رساند و این خبر مهم مدتها بر سر زبان‌ها و نقل محافل و مجالس بود. تاگور قریب دو روز در بوشهر ماند و با ماشین عازم شیراز شد و جاده تماما خاکی و مال رو بود و هنوز تسطیح نشده بود و از طرف انجمن ادبی ایران استاد ملک‌الشعراء بهار درقالب هیاتی از تهران برای استقبال از تاگور به شیراز رفت مترجم ایرانی عبدالحسین سپنتا این هیات را همراهی می کرد و سپس مکانهای تاریخی و مذهبی و باستانی شیراز را بازدید و سپس به اصفهان و بعد به تهران رفت .DSC_6427

تاگور در سفر به ایران اظهار داشت : من ایرانی هستم و نیاکانم از این سرزمین به هندوستان مهاجرت کردند.’ دکتر عجم گفت:تاگور در ایام اقامتش در ایران دو سخنرانی ایراد کرد؛ یکی در تالار مسعودیه و یکی در انجمن ادبی ایران. تاگور در دو خطابه‌اش چند بار گفت ‘من ایرانی هستم و نیاکانم از این سرزمین به هندوستان مهاجرت کردند و مسرورم که به وطن اجداد خود آمده‌ام و علت این همه محبت به من همین یگانگی نژادی و فرهنگی است و سبب مسافرت من با وجود کهولت و ضعف مزاج و مشکلات سفر همین یک دلی و عواطفی است که من به ایران دارم نه دیگر.درسفر به ایران همچنین جشن‏ هفتادمین سال تولد او در تهران برگزار شد.

پژوهشگر ایرانی می گوید: پورداوود که درآن زمان به عنوان استاد اعزام شده بود نوشته است که تاگور در طی صحبت چندین بار به من گفت گمان می‏کنم که در تهران کسی مرا نشناسد، زیرا چیزی از من به فارسی برگردانیده نشده که مرا بشناساند چون این سخن را دو سه بار از او شنیدم گفتم این کار را من در اینجا با همراهی یکی از استادان انجام می‏دهم. عجم به نقل ازنوشته پورداوود ادامه داد:با یکی از استادان‏ آنجا بنام ضیاء الدین که از فارسی هم بهره‏ای داشت صد بند از اشعار تاگور را از بنگالی به فارسی‏ گردانیدیم‏ وتاگور بسیاری از اشعار خود را از بنگالی به انگلیسی درآورد و آن انگلیسی را آنچنان‏ که دلش خواست نوشت و از این ترجمه که بگذریم ترجمه‏های دیگر اشعار او به هر زبانی که بوده‏ باشد بیشترش از روی ترجمه انگلیسی وی انجام گرفته است . محمد عجم می گوید سفر دوم تاگور در سال ۱۳۱۳ برای ادای احترام به فردوسی و شرکت در مراسم رونمایی آرامگاه توس بودو تاگور هنگامی که در آرامگاه فردوسی بود و به این حماسه سرای بزرگ ایرانی ادای احترام می کرد ۷۳ سال از عمرش می گذشت . به هرحال این شاعر و فیلسوف پر آوازه هندی درطول حیات و زندگانی خود علاوه برمبارزات ضداستعماری با انگلیس یاد ایران و زبان و ادب فارسی و اصالت ایرانی اجدادش را در خاطره ها باقی گذاشت و به آن افتخار می کرد.

منبع خبر : ایرنا
نگاهی به زندگی ‘تاگور’ شاعر پرآوازه هندی وعلاقه شدید وی به ایران و زبان فارسی

 

نگاهی به زندگی ‘تاگور’ شاعر پرآوازه هندی وعلاقه شدید وی به ایران و زبان فارسی

در مورد تاگور به کتاب زیر به زبان انگلیسی مراجعه کنید بخشی از آن  ترجمه مقاله دکتر عجم می باشد:

Tagore the Eternal Seeker : Footprints of a World Traveller”. Edited By SuryakanthiTripathi, Radha Chakravarty ,Nivedita Ray
published by ICWA and Vij Books India Pvt Ltd, New Delhi,Tagor in .Iran page  page 358-379 by Dr Mohammad Ajam

ISBN:  ۹۷۸-۹۳-۸۲۶۵۲-۹۵-۳, ۲۰۱۵

*شب شعر ایران و هندوستان – تاگور شاعر پرآوازه هندی

*نگاهی به زندگی ‘تاگور’ شاعر پرآوازه هندی وعلاقه شدید وی به ایران و زبان فارسی.دکتر محمد عجم

 بررسی کتاب:رابیندرا نات تاگور: یک صد سال از استقبال جهانی

.

سمینار بین المللی تاگور ۲۰۱۳ مرکز مطالعات شورای جهانی هند

 مقاله ارایه شده در 

 سمینار بین المللی تاگور ۲۰۱۳  مرکز مطالعات شورای جهانی هند

 

 tagourAjam

Tagore’s visit to Iran: by Dr. M.Ajam

Rabindranath Tagore wrote in 1932, while on a visit to Iran, that “each country of Asia will solve its own historical problems according to its strength, nature and needs, but the lamp they will each carry on their path to progress will converge to illuminate the common ray of knowledge.

Rabindranath Tagore was very much interested in Iran and visited the country twice, first on 1932 and then in 1933 when he celebrated his 70th birthday in Tehran. Tagore’s visit to Iran and his meetings with the Iranian writers and poets in Boshehr, Shiraz, Tehran and Esfahan led to an extensive cultural and literary exchanges between the Iranian and Indian (Indo-Iranian) writers (scholars) and poets which continued for years.

The visit to Iran was made in response to an invitation extended by Reza Shah Pahlavi who captured the power in 1925. For a number of reasons, Tagore felt that he had to accept this invitation. The Persian language and literature which were propagated in India first by Zoroastrians with the advent of Islam in Iran, later by Muslims and then by Gurkanian Mogul kings formed part of the Bengali literature and around 3000 Bengali words and phrases are having their roots in Persian. Mohan Roy, the spiritual father of Tagore and many other great personalities of India at that time used to speak fluently in Persian. Though Tagore did not know Persian he was familiar with the Persian stories and Iranian poets particularly Hafez through their translated as well as original texts. Tagore’s grand father knew Persian and also he himself had compiled poem in Persian language Tagore’s  father  also knew Persian and he used to read the Hafez for the young Rabindranath. As Tagore said in his speech in Shiraz. He also was interested in Persian because his roots (ancestors) coming from Persia.

No doubt, Tagore had a tendency towards the desert lifestyle. His first poems in Kosot (nomadic life ) and his later references to the subject, his eagerness towards Hezar-o- Yek Shab (1001 nights) and a translation of the Waste Land by T.S. Eliot in 1932 all prove this claim. He was curios and wanted to know how the Iranian traditions were intermixed with the westernizing tendencies of Reza Shah. Practically, Tagore was expecting that the Iranian ruler would pay the expenses of an Iranian Study chair in the Viswa-Bharti but the stingy Aqa Khan refused to do so in 1930 (he was disappointed this time.)

 

But traveling to Iran during August, one of the hottest months of the year, was a big problem for Tagore. Train or ship was not a suitable mode of travel for the old poet. So, he took a Dutch mail plane. He flied from Kolkata to Allahabad, then to Jodhpur and Karachi and then Iranian Jask Port and finally landed in Bosheher Port. His trip took two days during which he used to complain from tiredness. Maharaja of Jodhpur, who himself was a pilot, accommodated Tagore in a hotel specially built for the air travelers there. In Karachi, he was served with the Bengali foods specially prepared by a Bengali lady residing there. This was Tagore’s second air travel. First time in 1921 he flied from London to Paris.

Tagore’s visit to Sa’dat School in Boshehr:

In early 1932, Tagore arrived in Iran for the first time and there he visited a number of places including the Sa’dat School in Boshehr. In a comprehensive reference book on Boshehr on Friday, —–, it has been said: in one of the days, the school was cleaned up and there were unusual movements there and Chairman  and the principle and the teachers of the school held a meeting to discuss the visit of an eminent scientific and literary personality of India to the school who was to arrive in Boshehr through sea. This great religious, scientific, literary and cultural personality and the well known philosopher was Tagore. Accompanied by the Consular General and Consular of Britain in Boshehr Port, Mirza Ahmad Khan, chief of Navi Daria-biagy and the civilian and military chives, Tagore finally arrived in the National Sa’dat School and was received by the Chairman and the principle and teachers of the school. In his honor, students first sang songs, played music and marched in front of Tagore. With a great pleasure and interest, Tagore visited the classrooms and spook to the teachers and students through Mirza Ali Farjad Khan, the first secretary of the Consulate General. Then, he delivered a speech at the big hall of the school which was used as a community center and a theater. During the speech, Tagore thanked the founders and the office bearers of the cultural institution for setting up the Intermediate National Sa’dat School in Boshehr. Honoring Tagore’s visit to Boshehr and the National Sa’dat
School, Consular General distributed gifts and awards among the distinguished students of the school. Tagore’s visit to the National Sa’dat School was reflected in the then Tehran publications and the Persian daily “Hablol Matin” of Kolkata carried out detailed reports on the visit and this important event was discussed for long time in the various meetings and gatherings. At present, the founding day of the Sa’dat School is observed as the Boshehr Day and a portrait of Tagore is put on display on the occasion.

 

Tagore visit to hafez tom Shiraz

Many Iranian scholars and officials left Tehran and went to shiraz to welcome Tagore .

After Boshehr Tagore traveled to  Shiraz (the Persian culture capital of Iran) to pay a respect to great Iranian poet and philosopher hafez  shirazi. Hāfez (1325–۱۳۸۹) and Tagore are very similar in the idea of tolerance and respect of other cultures.

He said in his speech in shiraz “his grandfather was reading all poem of Hafez by memory  in heart  and he also was compiling Persian poem .

And his father also had a Divān of Hafez and used to read  Hafez poem.

in one of his poem Hafez wrote :

If that Shirazi Turk would take my heart in hand(becomes my honey beloved)- I would remit Samarkand and Bukhārā  just for her bindi  Hindu/  sindoor khela .

In the arrival of Tagore to Shiraz , Mohammad-Taqí Bahār ( 1884—۱۹۵۱) famous poet and minister of culture presented the following poem to Tagore and described him  as a person  who , like Indian rice and the Egyptian sugar belong to the  whole world .

از وطن حافظ شیرین سخن                            بگذرد آن طوطی شکّرشکن. ( سفرتاگور)

طوطی بنگاله برآید  ز هند                               جانب ایران بگراید  به دل .

چون من از این مژده خبر یافتم                        پای ز سر کرده       و بشتافتم.

دیدمش آن سان که بنمودم خیال                      بلکه     فزونتر  به  جمال و  کمال

خضر مثالی و سلیمان فری                             گرد        وی از فضل و ادب لشکری.

آمد و چشم من از او نور دید                           راضیم از دیده که    « تاگور»    دید.

زانِ جهان است، نه مخصوص هند                      چون شکر مصری و هندی فرند

جان به گل و لاله درآمیختیم                           لاله و گل در قدمش ریختیم

He traveled  for second time to Iran to pay atribute and respect  to the great  Firdausi/ Hakīm Abu’l-Qāsim Ferdowsī Tūsī ‎) known as great Firdausi ( 940–۱۰۲۰ CE) a highly revered Persian poet.

Ferdowsi and hafez are 2 most popular poet and philosopher of Persian culture.

Tagore described them in his speech in a very beautiful and respectful ways.

He also admired Iran and Iranian culture in his arrival to the tomb of ferdowsi.

Tagore also like Hafez worked for one supreme cause, the union of all sections of humanity in sympathy and understanding, in truth and love.

He also the same as  Hafez believed that national and human identities inherent in us need not be contradictory and that promoting one’s culture should not preclude acceptance and respect for the culture of others. He believed that national and human identities inherent in us need not be contradictory and that promoting one’s culture should not preclude acceptance and respect for the culture of others.

He also such as  Hafez heralded the cultural rapprochement between communities, societies and nations much before it became the liberal norm of conduct.

This is why all Iranian love hafez and all Iranian song and sufi music is coming from hafez poem.

Hafez famous ghazal is : For peace and prosperity in this world and the next, understand what I advise: loyalty and Magnanimity to the friends, and with foes try to relate ,tolerate and respect.

This was whey Iranian scholar loved Tagore so much. Tagore travels to Iran contributed a great cultural exchange; his name was on the article of the newspaper at that time..

Each of these visits reinforced the firm resolve of our scholars  to further strengthen people-to-people links. Tagore travel caused Iranian scholars to pay more attention to Indian culture many Iranian scholars travelled to India to discover India again  one of them was Bahār , he compiled many famous poem about the greatness of India and Indian culture he wrote : once again my white horse of imagination  traveled to India  my life be scarified of earth of India. I song  o beloved Hindustan  be happy and  prospers ever. and  all month and all years be free from sadness.

On April 11, 1933, Rabindranath Tagore and Dinshah Irani visited Iran. Tagore was in Tehran in the second month of spring and his daughter-in-law Pratima Devi accompanied him to look after her father-in-law. The 70th birthday of Tagore was celebrated in Tehran. On his way back to India via Baghdad, Tagore was a guest of King Faisal. Shortly after the visit, Tagore received the news of death of his only grandson Nitindranath . No doubt, it was very difficult for Tagore to tolerate such a grievous development as his generation came to an end after death of the young Nitindranath.

 

Professor Pur-dawood says: during his stay in Tehran, Tagore asked Reza Shah Pahlavi to dispatch a teacher to India to teach in his college. At that time, I was staying in Germany. I received a message from the Iranian government that I have been chosen for the purpose. On December 21, 1932, I left Berlin for India and returned to Germany on March 27, 1934. Shantiniketan College which was called Visva Bharti today is one of the government universities in India. When Tagore was alive, a number of scientists used to teach free of cost at Shantiniketan. Many Western experts such as Sylvain Levi of Paris in 1920, Winternitz and Lesny of Prague in 1921, Carlo Formici and Giusepp Tucci of Rome in 1925 visited Shantiniketan and delivered speeches there. Carlo Formici and Giusepp Tucci who were sent by Mussolini, presented hundreds of volumes of Italian books to Shantiniketan. In response to an invitation of Mussolini, Tagore visited Italy on May 15, 1926 where a number of India’s great personalities were present. Tagore spent the cash prize of his Nobel Prize in development of his college. All incomes from the sale of his Gujarati books were also spent in this way. Most of the expenses of Shantiniketan were met by the demotions received from the Nizam of Hyderabad, Zoroastrians and etc.

During the discussions, Tagore told me many times: I feel that nobody in Tehran knows me as none of my works has been translated into Persian to introduce me to the people. Since he repeated this two or three times, I told him that I will do the job with the help of one of the teachers here. With the help of one of the teachers Ziauddin who knew Persian to some extent, I translated some 100 lines of Tagore’s poems from Bengali into Persian. Tagore translated most of his poems from Bengali to English in his own way. The English text of Tagore’s poems has been the basis for the translation of the same into any other language. So, everybody has chosen his own way and method in translating Tagore’s poems.

On the eve of the Iranian New Year (Now-Ruz) of 1311, I was in Shantiniketan. Tagore who had come to know the approach of the Iranian New Year, ordered to celebrate the occasion in a big way. One of the Indian artists Mandala Buss decorated the place wonderfully. Tagore and all of the teachers and students participated the festivities. I was given a greeting card which was written by Tagore himself in red ink. The red colure among Hindus is a sign of prosperity. I, there, read few poems which I had written to celebrate the arrival of spring.

In the poems, I referred to the freedom of India and Hindu Gods. One of my friends Krishna Kriplani translated them into English. Tagore was very impressed by hearing the poems and phrases such as Guru from an Iranian phrases such as Guru from an Iranian.

Tagore was one of the most creative exponents of an Asian sense in the early twentieth century. He wrote in 1932, while on a visit to Iran, that “each country of Asia will solve its own historical problems according to its strength, nature and needs, but the lamp they will each carry on their path to progress will converge to illuminate the common ray of knowledge.” His ideas on culture, gender, poverty, education, freedom, and a resurgent Asia remain relevant today.

Rabindranath Tagore was a multifaceted genius whose creativity spanned every form of artistic expression. His concerns ranged from global and universalist ones to practical and mundane issues. He established institutions to reflect his vision and through his travels, writings and actions demonstrated that the international brotherhood of man was not merely a theoretical construct.

Tagore was a man ahead of his time. His ideas on culture, gender, poverty, education, freedom, and a resurgent Asia remain relevant today.

During the last two decades the Iranian have paid more attention to the Tagore written.

Many  books and articles have been published about Tagore the life and  idea of Tagore in persian.  last year I wrote an article on the occasion of 150the birth  anniversary of  Tagore and it was well received in Iranian mass media.

The IRNA official news agency of Iran  and the Iranian TV,  IRIB carried out many features on the occasion .

Bahar poem about India and  tagor eبهار جلد ۲ ص ۲۳۸

باز خنگ فکرتم جولان گرفت—-  فیل طبعم یاد هندوستان گرفت. (خنگ = اسب سفید تندرو)

تا خیالم نقش روی هند بست— –  یافت ذوقم جلوه طاووس مست

 دل اسیر حلقه زنجیر هند—- جان فدای خاک دامن گیر هند

بس ملاحت ها در آن خاک و هواست———-هند را کان نمک خواندن رواست

ایزدی بود آشناییهای ما —- آشنا داند صلای آشنا

هند و ایران آشنایان همند—– هر دو از نسل فریدون و جم ند

ساغری گیر از می عرفان هند——   نوش یاد پارسی گویان هند

یادی از مسعود سعد راد کن —- بعد  یاد رونی استاد کن.(بیرونی)

آن که چون سعدی سخنگویی نوست—- بلبل گلزار دهلی خسرو است..

از همایون گیر تا شاه جهان —– شاعران را بوده هند آرام جان

هند بازار خرید ذوق بود—– هند یکسر عشق و شور و شوق بود

صنعت ذوق و هنر ترکیب یافت——-   از صفاهان و هری ترتیب یافت. (هرات)

پس روان شد کاروان در کاروان —- تنگهای دل پر از کالای جان

رشک غزنین گشت بزم اکبری —- نغمه خوان آنجا هزاران عنصری

غالبی آمد اگر شد طالبی —– شبیلی هست ار نباشد غالبی. (نام شاعر پارسی گوی هند)

بیدلی گر رفت اقبالی رسید—- بیدلان را نوبت و حالی رسید

عصر حاضر خاصه اقبال گشت—– واحدی کز صد هزاران برگذشت

ای بهار از هند با من دم مزن —–      بیش از این بر آتشم دامن مزن

کز فراق هند بس دلخسته ام —- نام هند است این که بر خود بسته ام

نام اصل هند باشد مه بهار —- جذب گرد    کۀ   به مه بی اختیار

من بهار کوچکم در ری مقیم —- دل طپان از فرقت هند عظیم

پس پیامی می فرستم سوی یار — در لطافت چون نسیم نو بهار

گویم ای هند گرامی شاد باش — سال و ماه از بند و غم آزاد باش 

Dr.Mohammad Ajam  is ex professor of university and legal and studies  Minister Counsellor

مقاله  مذکور  در مورد تاگور در   کتاب: زیر چاپ و منتشر شده است :

Tagore the Eternal Seeker : Footprints of a World Traveller”. Edited By SuryakanthiTripathi, Radha Chakravarty ,Nivedita Ray
published by ICWA and Vij Books India Pvt Ltd, New Delhi,Tagor in .Iran page  page 358-379 by Dr Mohammad Ajam

ISBN:  ۹۷۸-۹۳-۸۲۶۵۲-۹۵-۳, ۲۰۱۵

*شب شعر ایران و هندوستان – تاگور شاعر پرآوازه هندی

*نگاهی به زندگی ‘تاگور’ شاعر پرآوازه هندی وعلاقه شدید وی به ایران و زبان فارسی.دکتر محمد عجم

 بررسی کتاب:رابیندرا نات تاگور: یک صد سال از استقبال جهانی


احیای هویت آمازیق ها در مغرب عربی و مشکلات موجود منتشر شده

نوشته : محمد عجم

 احیای هویت آمازیق ها در مغرب عربی و مشکلات موجود  منتشر شده در بازتاب 1384

 

در دهه اخیر جنبش احیای زبان و فرهنگ آمازیق در لیبی، الجزایر و مغرب به یک نهضت فراگیر تبدیل شده و دولتهای عرب این دو کشور را بسختی به چالش کشیده است. بربرها یا آمازیق ها بومیان اصلی منطقه جغرافیایی هستند که امروزه مغرب عربی نام دارد تقریباٌ تمام مردمان کشورهای  شمال آفریقا از شمال مصر تا موریتانی قبل از ورود اسلام به زبانهای بربر و آمازیق تکلم می کرده اند عده ای زادگاه فرهنگ آمازیغی را به سرزمین کنعان و فلسطین مرتبط دانسته اند و بعضی آنها را به یمن و سواحل خلیج فارس و عده ای نیز ریشه آفریقایی و بعضی ریشه اندلسی برای آنها قائل هستند. خود آمازیق ها تمدن خود را همپای تمدن مصر، پارس و یونان می شمارند و فرعون های مصر را آمازیق می شناسند.

آمازیق ها یا بربرها بدون تردید پیوندهایی با اردن و فلسطین فعلی داشته اند اما به هرحال در منطقه فعلی مغرب عربی فنیقی ها ، رومانها وندالی ها ، ایبری ها و بیزانتی ها و حتی قبیله ای فارسی بنام رستمیان حضور داشته اند. . رستمیان یک گروه از فرقه اباضی بوده اند که در منطقه تاهرت الجزایر 909-777 یک امارات اباضی برپا نموده و قصد قیام و براندازی عباس طوطون حاکم طرابلس را داشتند رستمیان از حمایت آمازیق های موسوم به نفوسیه برخورداربودند. در دوره قبل از اسلام داریوش دوم ناوگان دریایی را از مصر به رهبری ناخدا صتاسپ( صد اسب)  عازم غرب مدیترانه و اقیانوس اطلس نمود و این ناوگان تا سرزمین سیاهان در جنوب موریتانی فعلی پیش رفتند اما ماموریت خود را از ترس قبایل وحشی گینه ناتمام گذاشته و با کشتی های خود به مصر برگشتند بطور مسلم ایرانیان آنطور که به آسانی با مدد وزش بادهای 6 ماهه شمال و جنوب می توانستند در اقیانوس هند و شرق آفریقا رفت و آمد نمایند نمی توانستند بسادگی در مسیر مدیترانه رفت و آمد نمایند بنابر این فرضیه اینکه آمازیق ها از خلیج فارس آمده باشند قابل پذیرش نیست. و بیشتر ریشه کنعانی برای آنها متصور است. در قرن هفتم میلادی مسلمانان از دریای سرخ وارد این منطقه شدند قبایل آمازیق مانند دکاله، رکراکه و سوس عرب شدند( تعریب) تعداد کمی از عربها نیز آمازیق شدند از اختلاط زبان بربر و زبان عربی زبان جدیدی بنام دارجه شکل گرفته است که زبان تکلم مردم مغرب می باشد (چیزی مشابه آنچه در شرق آفریقا بنام سواحیلی از زبان بانتو و عربی بوجود آمده است).  پس از فتح اندلس توسط موسی بن نصیر و طارق ابن زیاد عربها و آمازیق ها و اسپانی ها نیز با هم آمیخته شدند بعد از زوال حکومت مسلمانان در اسپانیا موجی از مهاجرت اسپانیایی ها در دوره ادریس دوم به مغرب انجام شد در کنار این آمیختگی باید از ورود عنصر آفریقایی نیز به مغرب سخن گفت آفریقایی ها عموماٌ در 500 سال اخیر به مغرب مهاجرت کرده اند زمانی پرتغالی ها  سواحل مغرب را برای عبور برده ها به اروپا مورد استفاده قرار می دادند مغرب از قدیم محل تلاقی بسیاری از اقوام و نژادها بوده است . عربها که زایشگاه زبان آنها سواحل دریای سرخ و شاخ آفریقا است به مرور زمان هزاره اول قبل از میلاد در جهت های مختلف به مهاجرت پرداختند و بویژه مسیر اروند رود ، دجله و فرات و دریای سرخ مسیر اصلی مهاجرتهای آنان قبل از اسلام بوده است که بعد از اسلام شکل منظم و سازمان یافته تری می یابد  پیروزی سپاه اسلام در مصر وشامات ورود آنها به لیبی و مغرب عربی را تسهیل نمود

اسلام موهبت بزرگی برای اعراب بود تا تحت لوای آن اهداف و اتحاد مقدسی پیدا کنند و انگیزه قوی برای فتح و فتوح پیدا نمایند اسلام و تقدس قران به گسترش زبان عربی کمک شایانی کرد و در کمتر از 4 قرن زبان عربی را به یک زبان منطقه ای و جهانی تبدیل نمود. اعراب مسلمان در سال 636 بیت المقدس و شامات و در سال 646 مصر و سال 652 ایران را فتح و تا قرن دوم هجری بطور کامل برسواحل جنوب دریای مدیترانه سیطره یافتند و قبیله های بنی هلال ، بنی سلیم و بنی معقل و طوارق قبایل مهمی بودند که در لیبی، تونس، الجزایر و بخشی از سودان و سواحل مغرب رحل اقامت افکندند و سپس علویون به منطقه آمدند. ابو حسن ابن زیاد تونسی متوفی 183 قمری و ابوعبدالله زیاد ابن عبدالرحمان قرطبی 193 اولین مبلغان مکتب (امام مالک بن انس بن مالک ابی عامر یمنی) در مغرب محسوب می شوند.  در سال 172 ادریس بن عبدالله نواده امام حسن دولت مقتدری در منطقه برپاساخت و تا کنون سلسله های مرابطین، موحدین، مرینین و علویین  که محمد ششم هیجدهمین آنها است بر مغرب فرمان رانده اند.DecolonizWorld1945

شخصیتهای مهمی در میان قوم بربر درخشیده اند مانند ملک ماسینیسا ، یوکرتن یا یوغرطه ، یوبا، لیبیکا و رهبر استقلال مغرب از استعمار فرانسه عبدالکریم خطابی و همچنین طارق که از افتخارات بربرها است و شخصیت او در جهان شناخته شده است. فتح اندلس در26 رمضان سال  92 ه ق توسط بربرها و به رهبرى طارق بن زیاد که خود از بربرهای مغرب بوده است صورت گرفته است.

 مسلمانان و بربرهاى شمال آفریقا در سال 92 هجرى  قمری تحت فرماندهى  طارق بن زیاد که خود ازآفریقاییان و یکى از افسران برجسته  موسى بن نضیر فرمانرواى آفریقا بود ،  با 12 هزار مرد جنگی  از تنگه میان مراکش و اسپانیا، (که امروز به نام این سردار نامى جبل الطارق نامیده شده) گذشت و در اندک زمانى سراسراسپانیارا که شامل کشور پرتقال کنونى هم بود به تسخیر سپاه اسلام در آورد . با این رشته فتوحات، اسلام به سوی کشور های اروپایی نیز گسترش یافت .

دکتر گوستاولوبون شرق شناس بر جسته با اشاره به این که  این فتح با نهایت ‏سرعت انجام گرفت  ، تاکید کرده است :   تمام شهرهاى بزرگ دروازه‏ها را به روى این سپاه گشودند، و شهرهایی چون  قرطبه، مالقه، غرناطه، طلیطله بدون مزاحمت فتح شد و به تصرف مسلمین در آمد . هنوز نیز برخی از آثار اسلامی در اسپانیا و منطقه بالکان دیده می شود . برخی عناصر فرهنگی موجود دراین منطقه اروپایی از جمله موسیقی آن بی شباهت به موسیقی کشور های عربی نیست . در تاریخ فتح اندلس آمده است که وقتی سپاه مسلمانان تحت فرماندهی طارق از دریا گذ شت وپای بر خشکی نهاد ، به دستور طارق ، تمام کشتی ها را ازبین بردند ، وی سپس خطاب به سربازان مسلمان گفت : اکنون پشت سر شما دریا ست و پیش رو نیز دشمن قرار دارد لذا بازگشتی متصور نیست ، تنها راه نجات جهاد است برای پیروزی . و سرانجام نیز مسلمانان پیروز شدند و تمدن درخشانی را در قلب اروپای عقب مانده آن روز بنیان نهاد ند که کمک شایان توجهی به اروپاییان در رنسانس کرد تعدادی از سلسله های حکومتی دوره اسلامی بربر بوده اند که البته در دوره آنها نیز زبان کتابت در دربار عربی بوده است.

در مغرب زبان رسمی عربی و فرانسه است . اما زبان بومی دارجه است و مردم زبان عربی را به لهجه دارجه که آمیخته ای است از آمازیق و لهجه عربی قدیم، صحبت می کنند این زبان برای عرب زبانان منطقه خلیج فارس بسختی قابل فهم است.( بطور نمونه کلمه زوج در لهجه دارجه جوج تلفظ می شود). آمازیق در مغرب عربی دارای سه لهجه ریفی ، تامزیق و تاشلحیت است که می توان لهجه حسانی مردم صحرا را که بین عربی و آمازیقی است را نیز به این گروه اضافه نمود.زبان آمازیق برای عربهای عربستان قابل فهم نیست.  98 درصد مردم مغرب سنی مالکی هستند شیعیان بسیار کمند و در آمارهای رسمی بیان نمی شوند حدود 6 هزار یهودی در مغرب باقی مانده اند و حدود 60 هزار مهاجرت کرده اند . مسیحیان بین 7 تا 60 هزار برآورد می شوند که عموماٌ خارجی های مقیم هستند و یک گروه نیز مغربیهایی هستند که در نیم قرن گذشته  بخاطر مهاجرت و یا در طول زندگی در غرب  مسیحی شده اند. امروزه طرفداران رسمی شدن زبان آمازیق جمعیت قابل ملاحظه ای هستند در پارلمان دو تن از نمایندگان مجلس سخنرانی های خود را عمداٌ و بر خلاف قانون اساسی به زبان آمازیق بیان می کنند حزب اتحاد اشتراکی با 48 نماینده در پارلمان از زبان آمازیق به عنوان میراث فرهنگی و تاریخی همه مردم مغرب دفاع می کند . این گروه زبان آمازیق را میراثی می دانند که  بومیان  اصلی شمال آفریقا از 5 هزار سال قبل تا کنون میراث دار آن بوده اند  آنها زبان آمازیق را تاریخ و تمدن 7 هزار ساله می دانند که میراث تمدن مصر و لیبیه قدیم است و  باید از آن نگهبانی نمود  این گروه معتقدند که زبان آمازیق زبانی افروآسیایی است به این معنی که از زبانهای بومی آفریقا مانند کویسان، نیل، نیجری و همچنین  اززبانهای آسیایی هندو وایرانی تاثیر پذیرفته است و به یک زبان کامل تبدیل شده و سپس به تکامل زبان عربی کمک کرده است. اما گروهی از روشنفکران و مذهبی ها نیز با زبان آمازیق که آن را لهجه می دانند مخالف هستند و مانع اقدامات مرکز پادشاهی برای توسعه و بسط زبان آمازیق می شوند این موضوع به جدال و کشمکش میان طرفداران و مخالفان طرح تبدیل شده است . مرکز بین المللی آمازیق که مقر آن در پاریس است دولت و نظام حاکم را دشمن اصلی زبان آمازیق می داند. در سالهای اخیر که قوم گرایی افراطی عربی از تب و تاب افتاده است آمازیق ها فرصتی پیدا کرده اند که در خصوص ستم های تاریخی که بر این زبان و مردم رفته است مطلب بنویسند و به مصادره تمدن و فرهنگ امازیق توسط اعراب اعتراض نمایند تا کنون کتب مهمی در این زمینه چاپ شده که یک نمونه آن کتاب ریشه های تمدن ماقبل تاریخ  آمازیق است این کتاب ضمن محکوم نمودن قوم گرایان عرب که برای پیشبرد اهداف قومی خود از اسلام کمک می گیرند به مظاهر قوم گرایانه و نژادپرستانه عربی معترض هستند و  هرگونی پاکی نژادی و قومی را را مردود دانسته و آن را از اختراعات فاشیسم دانسته که مورد تقلید قوم گرایان افراطی عرب واقع شده است. البته عده ای از عربها و اسلام گرایان بر عکس آمازیق ها را متهم به گسترش فاشیسم و قومگرایی متهم می کنند و تبادل اتهامات متقابل میان این دو گروه ادامه دارد  کتاب » عبر دیوان مبتدا و خبر فی تاریخ عرب و عجم و بربر « تالیف ابن خلدون تجدید چاپ شده و کتاب مفاخر بربر که متعلق به سال 712 قمری است و نوشتگر آن نامشخص است بازبینی و منتشر شده است . بسیاری از نوشته های تاریخی دوره های دبیرستان و دانشگاه در حال بازبینی است تا تمدن بربر از سانسور تاریخی رها شده و حقایق تاریخی این تمدن مکتوب وبا جایگاهی که شایسته آن است به اطلاع مردم برسد. درسال 2001  پادشاه مغرب طی فرمانی رسماٌ از زبان آمازیق به عنوان یک زبان و فرهنگ بومی و تاریخی یاد کرد  و دستور دا د که معهد آمازیق تاسیس و مقدمات رسمیت دادن به این زبان را فراهم نمایند. این موسسه تا کنون اقدام به نشر چند جلد کتاب نموده است و در حال حاضر یک روزنامه به زبان آمازیق منتشر می شود و برنامه های رادیو تلویزیونی نیز به این زبان ارایه می شود اما طرفداران تندرو این زبان همچنان دربار و نظام را به کارشکنی در جهت اعتلای فرهنگ و زبان آمازیق متهم می سازند و در اعتراض به این کارشکنی ها  7 نفر از اعضای علمی  مرکز فرهنگی آمازیق استعفای خود را تقدیم مشاور پادشاه نموده اند. در همین راستا احمد دغرنی تاسیس حزب آمازیغی را اعلام نموده و گفته است که کنگره تاسیسی خود را بزودی برگزار خواهد کرد و اساس حزب بر جمهوری فدرال خواهد بود. این حزب بنا دارد که زبان آمازیق را به عنوان زبان رسمی در قانون اساسی بگنجاند البته مغرب کشوری است که در آن تعدد احزاب و دمکراسی وجود دارد و فضای باز سیاسی آن سایر گرفتاریهای اجتماعی را می پوشاند. خبر تاسیس این حزب در مغرب بازتابهای مختلفی داشته و عده ای مخالفت خود را  در خصوص ایجاد حزب سیاسی بر پایه قوم و نژاد محکوم نموده اند اما خود طرفداران حزب معتقدند که در حالیکه عربها بیشتر از هر جامعه دیگری احزاب قومی تاسیس نموده اند  چگونه آمازیق ها را از تاسیس حزب قومی برحذر می دارند 80 درصد مردم مغرب زبان آمازیق را می فهمند اما تنها افراد تحصیلکرده زبان عربی فصحا را می توانند بفهمند و تکلم نمایند . گفتنی است که روشنفکران عرب بیهوده تلاش می کنند که فینقی ها را عرب و سامی بنامند همانطور که در خصوص ایلامی ها چنین ادعای بی اساسی را دنبال می کنند  در حالیکه  هم ایلامی ها و هم فنیقی ها در گروه آریایی ها قرار می گیرند. در کشور لیبی وضع با مغرب متفاوت است در لیبی مقامات رسمی هیچ حق و حقوق  و یا جایگاهی برای زبان آمازیغ قائل نیستند بر اساس گزارشی که گروه اقدام آمازیغی لیبی به سمینار بین المللی اقلیتهای زبانی در ژنو  ارایه نموده است زبان آمازیغ که روزگاری زبان تمام مردم لیبی بوده است بکلی از میان رفته و در دوره حاکمیت حکومت قذافی هرگونه تبلیغ فرهنگ و زبان آمازیغ بکلی ممنوع و تحت پیگرد شدید واقع شده است در بیانیه آمده است که دهها نفر از فعالان آمازیقی ربوده شده و به قتل رسیده اند ( صحرای مغربی 24جولای 2005 )

آنچه گفته شد واقعیاتی است که نه تنها مغرب و ایران بلکه بسیاری از کشورهای منطقه با آن روبرو هستند. در خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا اگر با پدیده قومیت ها و اقلیت های زبانی و احساسات  ملی گرایی قومی و طایفه ای با درایت و حکیمانه برخورد نشود این پدیده تاثیر گذار که خطر آن  متوجه تمامی کشورهای این منطقه  و از جمله ایران است می تواند مورد بهره برداری مجدد قدرتهای سلطه گر واقع شود از قرن هفدهم اروپاییان بهره برداری از احساسات قومی در خاورمیانه را مورد استفاده قرار دادند و رقبای خود را بوسیله آن از صحنه خارج کردند اولین آن اضمحلال دولت بزرگ عثمانی بود البته فروپاشی و تجزیه بسیاری دیگر  از کشورهای جهان  از جمله تجزیه هند، اتحاد شوروی، یوگسلاوی، سقوط بغداد در سه دوره تاریخی ، نسل کشی در رواندا، بروندی، کنگو، جنگ در استانهای جنوب وغرب سودان جنگ طایفه ای در ساحل عاج و… و… همگی ناشی از ناهنجاریها و نابردباریهای قومی ، گرایی و ستیزی  قومی ، طایفه ای ،اقلیت های نژادی،  مذهبی و یا حتی ایلی می باشد.

  جمهوری اسلامی ایران حکومتی دینی است و مفاخر قومی را برسمیت نمی شناسد مسئولین نظام نیز همواره جامعه را از وارد شدن به موضوعات قومی برحذر داشته اند اما حقیقت این است که به سادگی نمی توان از این مقوله گذشت و به آن بی اعتنا بود در ایران  آندسته از افرادی که بر هویت دینی خود مستحکم نیستند  بطور طبیعی به هویت و افتخارات قومی خود متوسل می شوند بویژه  در دهه گذشته، توسل به مفاخر قومی در میان اقلیتهای ایرانی فزونی یافته است بویژه ترکها، کردها ، اعراب ، بلوچها و ترکمن ها هرکدام با توسل به گذشته قومی خود به بخشهایی از تاریخ برای برجسته نمودن افتخارات خود متوسل می شوند که در حد معقول آن البته می تواند مفید و وحدت ساز هم واقع شود . اما اگر از مسیر منطقی خود خارج شود زمینه برای تکرار حوادثی مانند رواندا وجود دارد. دقیقا بر همین اساس است که آمریکا و انگلیس بر روی حساسیت های قومی در جهان سوم و منطقه خاورمیانه  مطالعه و سرمایه گذاری می کنند.  حداقل در 383 آیه قران کریم کلمه قوم مطرح شده است . علی رغم این آیه روشن که  «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم». ای مردم  شما را از یک زوج بصورت ملل یا اقوام و قبائل متعدد در آوردیم باشد که همدیگر را درک کنید . ولی هنوز حتی در جهان امروزی نیز از سوی قوم پرستان با نقض این آیه شریف روبرو هستیم .  شناسائی یا آشنائی ملل و اقوام با یکدیگرکه در آیه به آن اشاره شده حاصل نمی‌شود مگر از راه همزیستی مسالمت آمیز و این همزیستی به دست نمی‌آید مگر از راه احترام متقابل آنان به حقوق یکدیگرچه در سطح جهانی و چه در سطح داخلی یک کشور) همانا که گرامی ترین شما در پیشگاه خداوند با تقوا ترین شما است (یعنی پایه و اساس برتری انسانها ، نسب، قبیله ، قوم یا ملت نیست. و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیر بجناحه الا امم امثالکم ». یعنی تمام جانوران روی زمین و تمام پرندگان ، امت و یا جماعتهائی هستند مانند شما انسانها. این کلمه در ۶۴ آیه شریفه ذکر شده و جزء در چهار آیه در آیات دیگر معنی یکسان دارد. اراده و مشیت الهی بر تنوع قومی  تحقق یافته است و قابل بحث و مجادله هم نمی‌باشد زیرا که خداوند فرموده است: «و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة » سوره نحل آیه ٩٣.  « و قطعناهم فی الارض امم » یعنی انسانها را بصورت امت یا ملل و یا اقوام تقسیم و تجزیه نمودیم.

قوم گرایی عربی یک نمونه از قوم گرایی در خاورمیانه

از آیات قران استنباط می شود که قوم گرایی و قبیله گرایی در دوره جاهلیت شدیداٌ وجود داشته است. اما ناسونالیزم ، پان عربیسم جدید و ظهور فکر قوم گرایی عربی در اواخر حکومت سلطه گرایانه و تعصب آمیز عثمانی ظهور کرد. تشکیل دولت اسرائیل و ظهورعبد الناصر، قوم گرایی عربی را به اوج خود رساند و شعار برتری قومی با استفاده از آیه ( کنتم خیر امه اخرجت للناس ) معیار و آرم اتحادیه عرب قرار گرفت و ملی گرایان نژادپرست به احادیثی نیز که در صحت آن تردید است متوسل شدند مانند اینکه ( اذا ضل العرب ضل الاسلام) یعنی قوم گرایان عرب علی رغم سکولار بودن با زیرکی  هرجا کم آوردند از اسلام هزینه کردند و بر توان قوم گرایی افزودند( سوریه و عراق). اما شکست های پیاپی قومگرایان وعربیسم حاکم، فروپاشی دولت جمهوری متحد عربی( سوریه مصر عراق) کودتای عارف 1963 وکشتار  بیشتر از ده هزار نفر عضو حزب کمونیست عراق، قتل عام کردها و شیعیان، حمله صدام به ایران و کویت ضربات محکم و شکننده ای را به این ایدئولوژی نژاد پرستی وارد ساخت و ادامه حاکمیت حزب قومی بعث در عراق که سرزمینی کثیر الاقوام است فقط با زور سرنیزه امکان پذیر بود. پس از حمله صدام به کویت برای اولین بار روزنامه های کویت قومگرایی عربی را مورد انتقاد قرار دادند و آن را وسیله ای برای دیکتاتورها و غارتگران خواندند و 8 سال جنگ خونین با ایران را ناشی از قومگرایی افراطی و جاهلی عربی شمردند. و از اینکه در کتب درسی عراق به قومیت ایرانی و فارسی توهین های زیادی شده است انتقاد نمودند در سالهای اخیر در مصر و عربستان نیز قوم گرایی عربی مورد انتقادات شدید قرار گرفته است . محمد آل شیخ در روزنامه الجزیره عربستان مورخ 12/6/2005 در مقاله ای تحت عنوان عروبت چه سودی به ما رسانده است؟ قوم گرایان و حتی ناصر را موجب ننگ و عار دانسته و نوشته است که تاریخ معاصر ثابت کرد که قوم گرایی عربی فکری تخریبی و مایه عقب ماندگی و ظلت بوده است چنانکه قوم گرایان مدعی ترقی خواهی نتوانستند به اندازه ارتجاع به کشورهای خود خدمت کنند. یک نویسنده مصری در مصاحبه با الجزیره قوم گرایی عربی را عامل آدم کشی و بی رحمی و جنون نامید.  

امپراتوری عثمانی  از سال 1800 تا 1853  با شورشهای قومی در سرزمینهای تحت حاکمیت بویژه در منطقه اسلاوهای  بالکان روبرو شد. توماس ادوارد لورنس 1888-1935 نیز از طرف بریتانیا مامور بود که شیوخ قبایل عرب را بر علیه  عثمانی متحد نماید موفقیت سریع و شگفت انگیز در این راه بدست آورد .

انحلال دولت یا خلافت عثمانی بعد از انقلاب ١٩٠٨ و تشکیل گروهای قومی عربی مثل  اتحاد و ترقی  به عبارت دیگر انحلال دولت خلافت (ترکی و عرب) و تبدیل آن به یک دولت پان ترکیسم توسط ترکان جوان و اتخاذ سیاست ترکسازی و محو فرهنگ و زبان عربی و تبعید اعراب موجب تشکیل احزاب و جمعیت‌های علنی و زیرزمینی به منظور نشر افکار ناسیونالیستی و مبارزه علیه پان ترکیسم و تأسیس یک کشور مستقل گردید.

خود ترکهای جوان از سوی دیگر به فکر ایجاد امپراتوری ترک متشکل از ترکان بالکان، ترکستان و ایغورستان افتادند( نیمی از 140 ملیون جمعیت ترک،خارج از ترکیه و در قزاقستان، قرقیزستان،تاتارستان ، ازبکستان، ایغورستان، آذربایجان ،ایران، عراق و افغانستان  زندگی می کنند با فروپاشی شوروی مجددا فکر ترکستان بزرگ در ترکیه احیا شد ولی اقوام ترک از این ایده استقبالی نکردند)  و سرانجام در آغاز جنگ جهانی اول آزادی خواهان عرب همانند حسین، شریف مکه بین جانبداری از متحدین مخصوصاً بریتانیا و جانبداری از دولت ترکیه و متفقین مردد بودند پس از مشورت با همدیگر با توجه به عامل دینی یعنی اسلام ترجیح دادند که در صف دولت عثمانی بجنگند ولی در مقابل از این دولت تقاضا نمودند تا از استبداد و سیاست قلع و قمع آزادیخواهان و عرب ستیزی و محو هویت و فرهنگ و زبان عربی دست بکشد و زندانیان عرب را آزاد نماید و به مناطق عربی فلسطین ، دمشق و بیروت نوعی خودمختاری و به منطقه حجاز استقلال دهد ولی دولت ترکیه با تهدید و ارعاب به درخواست آنان جواب رّد داد و علاوه بر این، زندانیان عرب را اعدام کرد. از اینرو آزادیخواهان عرب عامل اسلام را نادیده گرفته و با وجودیکه در نتیجه مکاتبات حسین شریف مکه با ماکماهون نماینده تام الاختیار بریتانیا در قاهره از مفاد معاهده سایکس- پیکو منعقد در سال ١٩١۶ و سیاست استعماری متحدین و تقسیم مناطق نفوذ بین فرانسه و انگلیس بعد از پیروزی در جنگ اطلاع یافته بودند، در صف متحدین قرار گرفته و انقلاب و قیام بزرگ خود را علیه امپراطوری عثمانی آغاز نمودند زیرا که بریتانیا قول و قرار امتیازاتی را به آنان داده بود و بدین ترتیب بعد از پایان جنگ و شکست ترکیه ، سرزمین حجاز ، نجد و یمن به استقلال رسید و سرزمینهای سوریه ، لبنان، اردن و فلسطین اگرچه به استقلال کامل نرسیدند ولی برخلاف مورد ترکها حداقل به قومیت و زبان و هویت عربی خود دست یافتند و در اداره امور داخلی با استعمارگران فرانسوی و انگلیسی مشارکت نمودند و عراق نیز بعد از انقلاب سال ١٩٢٠ علیه سپاهیان بریتانیا به استقلال رسید.
آزادیخواهان عرب در جنگ جهانی اول برای توجیه قیام خود علیه ترکها به ناسیونالیسم و افتخارات ملی یا قومی خویش متکی شدند زیرا که اسلام دیگر نمی‌توانست جنگ عربها را علیه خلافت اسلامی ترکها توجیه نماید. بنابراین هنگامی که مهاجم یا استعمارگر یا قوم حاکم و ستمگر مسلمان باشد ، ناسیونالیسم عامل اتحاد مردم در مبارزه ، شورش و انقلاب علیه متجاوز می‌شود. مانند مورد مبارزات مردم کردستان عراق علیه حکومت بعث سابق، ولی وقتی متجاوز و استعمارگر مسلمان نباشد مردم هم از عامل دین و هم از عامل ناسیونالیسم در مبارزه خود به عنوان یک حربه استفاده می‌نمایند مانند آنچه که در مبارزه آزادیبخش مردم الجزائر بر علیه اشغالگران فرانسوی به کار گرفته شد.

حتی در عهد خلافت  روزگاران  بنی امیه و بنی عباس و خلافت عثمانی حقوق اقوام وفرهنگ آنها  تا حدودی محترم ‌شمرده می شد. تاریخ ایران نیز نشان می‌دهد که در دوران حکومت هخامنشیان ، جانشینان اسکندر مقدونی، اشکانیان ، ساسانیان ، اسلام ، مغولان ، صفویه ، افشاریه و قاجاریه و به عبارت دیگر در تمام دوران تاریخی، امارات و ولایتهای ایران به صورت خودمختار یا شبه مستقل اداره می‌شد و ادیان و فرهنگ اقوام یا ملل ایران مورد احترام بود بطوریکه در عهد داریوش هخامنشی امپراطوری ایران ۴٩ قوم یا نژاد و حداقل ٢۵ تا ٣٠ منطقه یا ایالت فدرال و خودمختار داشت. و هرزمانی  که سیاست قوم ستیزی و محو هویتهای قومی و تحمیل فرهنگ یک قوم  بر قوم دیگر معیار قرار گرفته آن سیاست منجر به شکست شده است.    

تحولات جهانی مانند پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نظم نوین جهانی و تک قطبی شدن نظام بین الملل، اشغال افغانستان و عراق ، انقلابات گرجستان و اوکراین و قیرقیزستان ، سوء استفاده سیاسی امریکا و کشورهای اروپائی از خواسته‌های مشروع اقوام و ملل در سایه حمایت دموکراسی و حمایت از آنان ، طرح مبارزه با استبداد و فقر و تروریسم ، نابودی سلاحهای کشتار جمعی، مبارزه با نقض حقوق بشر، طرح خاورمیانه بزرگ و غیره از یک طرف و پیشرفت علم و تکنولوژی ارتباطات و اطلاع رسانی از طرف دیگر ، کشورهای منطقه را به سختی تکان داده و آنها را به تجدید نظر در سیاستهای سنتی خویش و ایجاد اصلاحات داخلی وادار ساخته است. ایجاد این تغییرات و اصلاحات صرفاً به علت فشارهای خارجی نیست بلکه بیداری و آگاهی سیاسی مردم و همچنین اقوام یا ملل نیز باعث گردید تا این حکومتها به منظور حفظ موجودیت و ثبات و امنیت داخلی و استمرار و دوام جامعه ، خواستهای مردمی یعنی دموکراسی ، آزادی ، حقوق بشر، حقوق زنان و مخصوصاً حقوق فرقه‌های مذهبی و حقوق اقوام و غیره را مورد توجه خاص قرار دهند. هم در مغرب و هم  ایران  ملی‌گرایان سنتی به نام « میهن » و اسلام‌گرایان سنتی به نام «اسلام»، واقعیت اقوام را نادیده گرفته‌اند. همین امر سبب شده که پدیده اقوام برای هر دو کشور، گاه و بیگاه، وسیله آفرینش بحران‌ها و مشکلات عدیده‌ای شود. بنابراین، با توجه به تنوع   اقوام در منطقه و در  ایران که در دوران حکومت های گذشته در چارچوب ملی و قومی گرفتار ستم مضاعف بودند و در مورد ایران حتی سهم به سزائی در تحولات ملی و نیز در دفاع از آرمانهای ملی و اسلامی آن در جنگ تحمیلی داشتند و به قانون اساسی که اراده ملی را بازگو می‌کند و در راستای خیر و صلاح کشور و ملت و اسلام به تصویب رسید، دل بسته بودند و انتظار داشتند که پس از پیروزی انقلاب مورد توجه قرار گیرند.

 اقوام  در خاورمیانه و ایران علاوه بر مطالبات ملی و یا در سطح کشور مانند تحقق دموکراسی و آزادی و توسعه و رفاه اقتصادی و عدالت اجتماعی و غیره مطالبات شرعی و قانونی و منطقه ای خاص خود را نیز دارند که متأسفانه در مورد ایران  وجود بعضی عناصر ناپاک در میان آنها، و اعمال خرابکاریهای اول انقلاب باعث سوء ظن مقامات نسبت به حتی اکثریتی که به ایران عشق می ورزند نیز شد و این باعث گردید که به خیانت و تجزیه طلبی متهم شوند.

 

بنظر این نگارنده لازم است در راستای اجرای اصل ١۵ (استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات اقوام در مدارس در کنار زبان فارسی ) و اصل ١٩ (داشتن حقوق برابر برای همه اقوام و شهروندان ایران صرف نظر از رنگ ، نژاد، زبان و تفاوتهای دیگر آنها ) و اصل ۴٨ ( لزوم توزیع عادلانه درآمدهای ملی در استانها و توزیع فعالیتهای اقتصادی برحسب نیازها و استعدادها ) و نظر به اینکه پتانسیل بحرانهای قومی در کشور وجود دارد ، در وزارت امور خارجه و در وزارت کشور اداره  و یا مرکز امور اقوام و اقلیت ها ایجاد شود و وظایف مشخصی را برای مطالعه و توصیه های لازم بر عهده گیرد. نظر به اهمیت مسایل مربوطه،  ضرورت تاسیس این مرکز به مراتب بیشتر از مرکز امور ایرانیان خارج از کشور است. یکی از وظایف این مرکز مطالعه و بررسی  چگونگی توزیع اختیارات محلی و احترام به حقوق قومیتها است که در ادوار مختلف تاریخ در ذات و خون ایرانیان عجین شده و عامل اساسی عظمت و اقتدار و ثبات امپراطوریهای ایران بوده است ( این شیوه حکومت در قدیم و در حال حاضر برای کشورهائیکه دارای اقوام یا ملل متعدد باشند مانند عراق و ایران  مناسب ترین و بهترین نوع حکومت است در غیر اینصورت اختلافات قومی جامعه را از روند تکاملی و توسعه خود باز می‌دارد).

ارایه گزارش سالانه در خصوص اینکه در آمدها و منابع طبیعی و میراث فرهنگی ایران در همه استانها و اقوام عادلانه توزیع شده باشد ودر برخورداری از آزادی بیان و اندیشه براساس قانون اساسی شامل همه اقوام و اقلیتها شده و تبعیض های مورد ادعای مخالفان شناسایی شوند. مسلم است که در عصر ارتباطات  نادیده گرفتن حقوق اقلیتها و به عبارت دیگر زیر پا گذاشتن اصول قانون اساسی و مبادی اسلامی و مساوات و برابری اقوام ایران سبب تعمیق و تشدید اختلافات و شکافهای قومی و بهره برداری دشمنان خارجی می‌شود همانطور که در مورد عراق و افغانستان این موضوع اتفاق افتاد.

گفتنی است که در سالهای اخیر موضوع اقلیتها به صورت کنوانسیون بین المللی در آمده و در طرح خاورمیانه بزرگ نیز در کنار حقوق زنان  قرار دارد و بنابر این گزارشهای سالانه در خصوص اقلیتهای دینی و زبانی به موضوعی مانند حقوق بشر تبدیل می شود.  

محمد عجــم.  خرداد 84

 

 صحرای مغربی 17جولای 2005  صفحه 11  شماره

6023

القدس العربی شماره 5019 مورخ 15 جولای 2005 جنگ

قبایل در سودان . امیر حمد.

شرق الاوسط 2/6/2005

اتحاد اشتراکی شماره 7951 مورخ  6/ 2005

جذور بعض مظاهر الحضاره الامازیغیه خلال عصور ماقبل تاریخ ،مصطفی اعشی

،طارق بن زیاد ، رباط

الممالک الامازیغیه فی مواجهه التحدیات صفحات من تاریخ الامازیغ القدیم ، محمد بوکبوط ، مرکز طارق ابن زیاد

– الامازیغیه و السیاسه اللغویه و الثقافیه بالمغرب. مرکز طارق ابن زیاد

صحرای مغربی 2/6/2005

( صحرای مغربی 24جولای 2005 ) صفحه 11 گزارش وضعیت آمازیغی در لیبی

 

کتاب مفاخر بربر انتشارات طارق بن زیاد

کتاب عبر و دیوان مبتدا و خبر فی تاریخ عرب و عجم و بربر .  ابن خلدون

پیشگویی‌های مالیخولیایی درباره نابودی ایران

پیشگویی‌های مالیخولیایی درباره نابودی ایران-

۹ فروردین ۱۳۸۵ وب سایت بازتاب 

نوانجیلی‌ها نسخه غربی القاعده

 پژوهشگر: محمد عجم

معرفی به دوستان

نو انجیلی ها یا ایوانجلیستها یا تبشیری ها،   مسیحیان سلفی متعصبی هستند که خواهان جهانی شدن مسیحیت هستند در آمریکا گروهی از آنها به مسیحیان صهیونیست معروف هستند . تبشری های سلفی بیشتر اشتیاق به بازگشت زندگی به سبک دوران حضرت مسیح را دارند اما تبشیری های سیاسی سلفی از تمام مظاهر تکنولوژی برای تبشیر و تبلیغ استفاده می کنند. و از  دهها شبکه جهانی تلویزیونی با میلیون ها بیننده  هدایت تبشیری را بر عهده دارند.

هنگامی که بوش در آستانه انتخابات سال ۲۰۰۰ گفت که به او الهام شده است، برای یک رسالت مقدس خود را کاندید کند، هیچ کس حرف او را جدی نگرفت، تازه پس از سقوط بغداد در جنگ سوم خلیج فارس، وقتی بوش این جنگ را جنگ «صلیبی نوین» نامید، دنیا متوجه این افکار خطرناک و متوجه کتاب ضداسلامی و ضدمسلمانان جد بوش، به نام کشیش «سامئول بوش» شدند که بیشتر از یک‌صد سال قبل، اسلام را بزرگ‌ترین چالش آینده اروپا و آمریکا دانسته بود…

ما پیشتر در باره افکار پدر معنوی سلفی‌های تکفیری و افکار متحجرانه، نابردبارانه و ضد‌ خرد و دانش، و دشمنی با عقل «ابن تیمیه» صحبت کردیم، اما در دنیای مسیحیت نیز این گروه، همتا و هم‌پایه‌های خود را دارند که آنان را نو‌انجیلی و متحدان لائیک آنان را نو‌محافظه‌کاران یا «نیو‌کان» می‌نامند.
هنگامی که بوش در آستانه انتخابات سال ۲۰۰۰ گفت که به او الهام شده است، برای یک رسالت مقدس خود را کاندید کند، هیچ کس حرف او را جدی نگرفت، تازه پس از سقوط بغداد در جنگ سوم خلیج فارس، وقتی بوش این جنگ را جنگ «صلیبی نوین» نامید، دنیا متوجه این افکار خطرناک و متوجه کتاب ضداسلامی و ضدمسلمانان جد بوش، به نام کشیش «سامئول بوش» شدند که بیشتر از یک‌صد سال قبل، اسلام را بزرگ‌ترین چالش آینده اروپا و آمریکا دانسته بود.
پس از حادثه ۱۱ مارس ۲۰۰۴ مادرید نیز نخست وزیر راستگرای آن کشور، اعلام کرد: مشکل اسپانیا با تروریزم (اسلام)، از زمانی آغاز شد که آنان از تنگه عبور کردند (منظور او عبور سپاه مسلمانان در سال ۷۱۰ به رهبری طارق بن زیاد بود که به فتح تمام اندلس منجر شد).«خوزه اثنار» اضافه کرد: تروریست‌های مسلمان از دولت من انتقام نگرفتند. آنان از «ایزابل» انتقام گرفتند. بوعبدیل، آخرین پادشاه مسلمان گرانادا (غرناطه) مطابق با داستان‌های اسپانیایی، ناچار شد در ۲ ژانویه ۱۴۹۲ کلید شهر و آخرین سنگر مسلمانان را به فاتحان مسیحی و ایزابل تحویل دهد. او به هنگام مراجعت بر یکی از بلندی‌های شهر ایستاد و آخرین نگاه را بر قلمرویی که از دست داده بود، انداخت.امروزه توریست‌هایی که از سراسر جهان به کاخ «الحمرا« و «مدینه الزهرا» و «مسگت کوردبا» می آیند، از آن مکان به El Ultimo Sospiro del Moro یعنی «آخرین آه مسلمانان مور» عکس و فیلم یادگاری می‌گیرند. نومحافظه‌کاران «راستگرا» و متحدان «نیو انجیلی» که از جهت تعصب و تعطیلی عقل و خرد و بردباری مشابهه سلفی‌های تکفیری هستند، اعلام کردند که مسلمانان، این بار با جمعیت خود، اروپا و حتی آمریکا را فتح می‌کنند. بنا بر این مبارزه با تشکلات اسلامی مهاجرین مسلمان، اکنون در سراسر اروپا و امریکا به یک استراتژی مقدس تبدیل شده است.«ائتلاف نومحافظه‌کاران (نیوکان) و نوانجیلی‌ها» در انتخابات سال ۲۰۰۰ به رغم پیروزی آشکار الگور، توانستند، دمکرات‌ها را که افرادی بردبارتر و معقول‌تر هستند، با ترفند و استفاده از زور و زر و با رأی نهایی مجمع انتخاباتی و دیوان عالی، جرج بوش را رئیس‌جمهور اعلام نمایند. نوانجیلی‌ها طرفدار شدید حفاظت از دولت اسرائیل و حمایت از قوم یهود هستند. آنان برای این ایده خود، سیزده دلیل دارند که آنها را مستند به کتاب مقدس نموده‌اند. آنان اعتقاد دارند که قوم یهود، قوم تکریم شده‌ای از جانب خداوند هستند و هر مسیحی که از آنان حمایت نکند، مسیحی نیست. آنان بر خلاف کاتولیک‌ها، حمایت از قوم یهود را وظیفه شرعی و مقدس می‌دانند. بنا بر این، دشمن یهود؛ یعنی اعراب و مسلمانان، خودبه‌خود، دشمن نوانجیلی‌ها نیز به شمار می‌روند.
نومحافظه‌کاران نیز که شدیدا متعصب و پرخاشگر و انحصار‌طلب و همان دشمنان سابق کمونیزم و لیبرالیزم هستند، امروزه، دشمن جدیدی به نام اسلام را در دستور کار خود دارند. آنان اعتقاد دارند که کمونیزم، هفتاد سال آنان را به خود مشغول داشته و از دشمن دیگری به نام اسلام غفلت کرده‌اند.
آنان پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، ایده‌های خود علیه اسلام را علنی کردند و در آغاز، مغرور به قدرت نظامی خود گفتند: اسلام، میانه‌رو، تندرو و معتدل ندارد و همه آنان، دشمن و شرور هستند؛ بنابر این، از نظر آنان تفکر اسلام‌گرایان معتدلی مانند محمد خاتمی نیز در ردیف محور شرارت قرار گرفت، اما امروزه بعد از گرفتاری‌های عراق، بار دیگر افرادی مانند «فوکویاما» از این ایده خطرناک با شرمساری عقب‌نشینی کرده‌ و معتقدند، باید با اسلام میانه‌رو‌ها، گفت‌وگو و همکاری کرد.«نیو‌کانها و نو‌انجیلی‌ها» در درگاه بوش، رسماً یک کلنی خانوادگی، تشکیل داده و میراث محفل روشنفکری تروتسکیستی- یهودی پدران خود در دوران جنگ سرد را به سده بیست‌و‌یکم منتقل کرده‌اند. «ویلیام کریستول»، پسر «ایروینگ کریستول»، پدر نومحافظه‌کاری است. «دانیل پایپز»، پسر «ریچارد پایپز»، استاد هاروارد و نظریه‌پرداز برجسته مسائل کمونیسم در دوران جنگ سرد است.
ایروینگ کریستول و دیگران، هم‌اکنون به عنوان پدر معنوی نومحافظه‌کاران شناخته می‌شوند.در سال‌های ۱۹۶۰-۱۹۹۵ پادهارتز، سردبیر مجله «کامنتاری» بود که توسط کمیته یهودیان آمریکا American Jewish Committee منتشر می‌شود. پادهارتز پیر هنوز فعال است و آخرین مقاله او در کامنتاری (سپتامبر ۲۰۰۲) «در ستایش دکترین بوش» نام دارد. امروزه، جان پادهارتز، پسر نورمن پادهارتز، حامل میراث پدر است و به عنوان یکی از نومحافظه‌کاران برجسته شناخته می‌شود.
نیو‌کان‌ها از سوی دیگر میراث «دارکوکلاس کلان‌ها» هستند که برخوردی تکفیری با روشنفکران معتدل داشتند و هرکس که با آنان نبود، محکوم به مرگ بود. در محفل فکری کوکلاس کلان‌ها، هنرمندانی چون «چارلی چاپلین» نیز که منتقد سرمایه‌داری بود، محکوم به مرگ شد.

نیوکان، دیگر محبوب در درگاه بوش، رایس است که باهوش‌ترین و فعال‌ترین عضو کابینه بوش است و می‌تواند، رقیب سرسخت سناتور هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری آینده باشد.
رایس در۱۴ نوامبر سال ۱۹۵۴ در ناحیه «آلاباما» از پدر و مادری سیاه پوست متولد شد. پدر و مادرش، هر دو مسیحیان متعصبی بودند. پدر رایس، «جان رایس»، کشیش کلیسای «رزبیتاری وست مینستر» در بیرمنگهام و هر دو استاد دانشگاه بودند.

دوشیزه رایس، لیسانس خود را در در سن ۱۹ سالگی در رشته علوم سیاسی و در سال ۱۹۷۴ از دانشگاه «دنور»، فوق لیسانس خود را در سال ۱۹۷۵ از دانشگاه «نوتردام» و دکترای خود را در سال۱۹۸۱ ؛ یعنی در ۲۶ سالگی از دانشکده مطالعات بین‌الملل دانشگاه دنور گرفت.
وی سمت‌های دانشگاهی و همچنین علاوه بر پستهای سیاسی و دانشگاهی مانند سایر جمهوریخواهان، دارای پست‌های بازرگانی و نفتی متفاوتی نیز بوده و ریاست چندین شرکت تجاری و نفتی را بر عهده داشته است.
وی تحت تاثیر «پدر مادلین آلبرایت»، وزیر خارجه سابق آمریکا به مطالعه در خصوص کمونیسم و شوروی توجه خاصی نشان داد و زبان روسی را به خوبی فرا گرفت.

رایس را قدرتمند‌ترین زن دنیا و اسلحه پنهانی بوش می‌خوانند. وی، روزانه چهارده ساعت کار می‌کند و مانند دیگر نیوکان‌ها و نوانجیلی‌ها، معتقد به برخورد قاطع با دشمنان آمریکاست.

رایس درسن پنجاه سالگی ـ هرچند مجرد است ـ در زندگی سیاسی، سختگیر، اما محتاط است. وی حتی قبل از سمت وزارت خارجه از پشت، سیاست خارجی آمریکا را به پیش می‌برد. وی نخستین زن و دومین سیاهپوست بعد از کالین پاول است که به عنوان مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا و وزیر خارجه خدمت کرده است و به لحاظ سیاسی، شدیدا تحت تاثیر نومحافظه‌کاران است.
رایس یک مسیحی شدیدا متعصب و متعهد است که با شجاعت در مورد دلبستگی‌اش با خدا صحبت می‌کند. وی می‌گوید: من وقتی در مورد چیزی نگران می‌شوم، تدابیری می‌اندیشم و اقدامی می‌کنم، اما در نهایت به خدا توکل می‌کنم و روح‌القدس، هرگز من را مایوس نکرده است.

«پت رابرتسون»، بالاترین مقام کلیسای نو‌انجیلی در آمریکا و از دوستان نزدیک خانوادگی بوش و کاخ سفید، یکی دیگر از نو‌انجیلی‌هاست که چندی پیش، از تریبون کلیسا و برنامه مذهبی تلویزیونی «کلوب ۷۰۰ » خود که یک برنامه مذهبی پربیننده در آمریکاست، خواهان ترور «هوگو چاوز»، رئیس‌جمهور منتخب مردم ونزوئلا شده بود.
وی بارها در برنامه تلویزیونی، مسلمانان را هدف حملات تند خود قرار داده و مردم آمریکا را علیه مسلمانان برانگیخته است.
او اعلام کرد که مسلمانان، قصد تسلط بر همه دنیا را دارند و برخی از آنان شیاطین هستند. او در این برنامه تلویزیونی که به طور زنده پخش می‌شد، گفت: مسلمانان رادیکال، ملهم از قدرت‌های اهریمنی و شیطانی هستند.

پت رابرتسون، در همین حال، آریل شارون را نیز برای واگذاری نوار غزه به فلسطینیان به شدت سرزنش کرده بود. او پس از بیماری اخیرش، اعلام کرده بود: بیماری و حمله‌ای که به شارون دست داد، نتیجه کیفر الهی بود. به یاد دارید که درباره توفان کاترینا نیز آنان، آن را عذاب الهی به خاطر عقب‌نشینی از غزه عنوان کردند؛ تکفیری‌های سلفی مسلمان نیز تفسیر مشابهی از تسونامی داشتند و آن را به توریزم جنسی مرتبط دانستند.

در برنامه دیگری، جناب کشیش و راسپوتین درگاه بوش، گفت: اسلام، دین صلح نیست! خانم‌ها و آقایان، شما چه خوشتان بیاید و چه بدتان، هدف اسلام، تسلط بر جهان است؛ تسلطی نفرت آور.
یکی دیگر از نوانجیلی‌ها که سناتور است، گفت: ما قادر هستیم که اماکن مقدس مسلمانان را نابود کنیم؛ این سخنان به شدت تحریک‌آمیز و جنگ‌افروزانه، از دهان کسانی در می‌آید که بیشترین رفت‌وآمدها را با کاخ سفید و دولت بوش دارند، چون بسیاری از مقامات دولت بوش، پیرو کلیسای «نوانجیلی» هستند.
کشیش دیگری که شهرت جهانی دارد و سخنان او همواره از تلویزیون‌های جهانی کلیسا، پخش می‌شود، دکتر «جان هیگ» است. او نیز مانند سایر نوانجیلی‌ها، دشمنی شدید ضد‌روسیه و کمونیزم سابق را به طرف مسلمانان معطوف کرده است، به گونه‌ای که کلیسای او، تنها در یک مورد هشت میلیون و نیم دلار به یهودیان اتحاد شوروی سابق در سال ۱۹۸۹ کمک کرده است.

آنان که پیشتر در دهه ۸۰ به عرب، افغان‌ها و ارتجاع عرب، کمک‌های فراوانی کرده بودند، امروز، بیشتر از هر محفلی، علیه آنان تبلیغ راه انداخته‌ا‌ند. او بنیانگذار بنیاد تکریم و بزرگداشت یهود است که وظیفه هماهنگی و همبستگی با ملت یهود و اسرائیل را برعهده دارد. او بر این باور است که یک مسیحی، هر کاری را باید بر اساس کتاب مقدس انجام دهد. کتاب مقدس در ۷ آیه از ما خواسته است که یهودیان را یاری کنیم.

نوارهای سخنرانی او، از جمله «شمارش معکوس یهود» و «میثاق یهود» در سراسر جهان توزیع شده است. وی حتی قبل از این که محمود احمدی نژاد در ایران روی کار بیاید، پیش‌بینی کرده بود که روسیه و ایران با کمک اعراب، به اسرائیل حمله خواهند کرد، اما خداوند در انجیل وعده داده است که قوم یهود را پیروز و قوم روس و پارس را نابود خواهد کرد، همان گونه که فرعون را غرق کرد و یهود را از رود نیل به سلامت عبور داد. نوار و سی‌دی صوتی و تصویری این کشیش انجیلی در مورد برنامه هسته‌ای ایران و نابودی این کشور، به مبلغ ۱۲ دلار، جزو پرفروش‌ترین سی‌دی‌ها بوده است.
در جهان اسلام نیز سی‌دی‌های شیخ سلفی به نام «السدیسی» که در آن، بشارت به نابودی یهود و نصرانیت می‌دهد، در سراسر مغرب عربی و شمال آفریقا پرطرفدار است.
امروزه، کلیسای نوانجیلی به برکت کمک‌های سخاوتمندانه در کشورهای آفریقایی به ویژه «اوگاندا»، «کنیا» و «جنوب سودان»، به سرعت در حال پیشرفت است.

همان گونه که بارها اعلام شده است، دولت بوش برای سلطه بر منابع اقتصادی کشورهای دیگر، از جمله کشورهای مسلمان، در حال آماده‌سازی افکار عمومی آمریکا و جهان است. بنا بر این، با چنین برنامه‌های تلویزیونی و ترساندن مردم از مسلمانان، نتایج نظرخواهی‌ها در آمریکا، نشان می‌دهد که درصد بالایی از مردم آمریکا، خواهان حمله ارتش آمریکا به ایران و سوریه هستند.

 فرقه های تبه ساز خودسوزی 1000 نفر در در اوگاندا – تروریزم .مقاله های منتشر شده سایت تعطیل شده بارتاب 1384-85

خودسوزی در اوگاندا : 
  در سال 2000 میلادی بیش از هزار نفر از طرفداران فرقه روز ستاخیز در کلیسایی در او گاندا نزدیکی کامپالا خود سوزی کردند . 
در خصوص فرقه مسیحی اوگاندا که در سال 1999 دو روز مانده به آغاز سال 2000  تمامی اعضای این فرقه خود سوزی کردند و حتی یک شاهد باقی نماند که این رویدا هولناک را تعریف کند مطلب مهمی خواهم نوشت من دو روز بعد از واقعه به محل این جنایت هولناک رفتم و بوی کباب و جزغاله کودکان و انسانهای بی پناه که اکثر فراریان رواندایی بودند را استشمام کردم گزارش خبری تهیه کردم که هرگز جراید کشورمان آن را چاپ نکرد.
 
کودکان در فرقه جیمز جونز و دیوید کوروش
 

 

از 912 عضو فرقه معبد خلق‌ها که مردند، 276 نفر بچه بودند. در مقر فرقه در جنگل‌های گویان، بچه‌ها به لحاظ فیزیکی در شرایطی فشرده زندگی می‌کردند؛ به طوری که یاد آور وضعیت بردگان در کشتی‌های قدیمی‌ بود. غذا به سختی قابل خوردن و مراقبت‌های پزشکی و لباس غیر کافی بود. بچه‌ها از والدین و خواهر و برادر خود جدا شده بودند و تحت مراقبت مربیان و معلمان کودکستان و والدین مشخص شده قرار داشتند، که آنها را در گروه‌های حدود دوازده نفره هدایت می‌کردند.

من با تعدادی از اعضای سابق فرقه معبد خلقها، که به دلیل‌اینکه زمانی‌که شب نهایی سفید ـ شبی که جونز از کل فرقه خواست تا آماده خودکشی شوند ‌ـ فرا رسید، یا در جونز تاون در گویان بودند و یا به ‌ایالات متحده بازگشته بودند و زنده ماندند، مصاحبه یا مشاوره کرده ام. برای آنان و برای بستگانی که خانواده خود را در آنجا از دست دادند، خاطرات مربوطه دردناک است. همه ساله،‌ این خانواده‌ها از عموم درخواست می‌کنند تا با واقعیت فرقه‌ها روبه‌رو شوند، و آنها در حالی‌که برایشان رشد فرقه‌ها به معما بدل شده است، شاهدند که هزاران پدر و فرزند هنوز در اسارت هستند. 
در آخرین مراسم یادبود جونز تاون زوج جالبی شرکت کرده بودند: استفان جونز، پسر جیم جونز، و پاتریشیا رایان، دختر نماینده کنگره آمریکا که به فرمان جونز در فرودگاه محلی پورت کایتوما کشته شد.‌این دو جوان به‌این امید با یکدیگر دیدار کردند که دیگر اتفاقی مثل جونزتاون نیفتد. آنها هر دو در قلبشان می‌دانند که‌این واقعه می‌تواند بارها و بارها تکرار شود. 
در مراسم یادبودی، دختری که نجات یافته بود، درباره دوستش که کشته شد صحبت کرد.‌این دختر گفت که دوست او نمی‌دانست که دنیای خارج از فرقه چگونه است، ولی گاهی در خصوص آن صحبت می‌کرد و می‌گفت: «فقط برای یک روز مایلم بدانم که جهان خارج از فرقه چگونه است.» او می‌خواست‌این شانس را داشته باشد، ولی هرگز آن را به دست نیاورد. او راهی برای خروج از فرقه نداشت، زیرا هیچ کسی را برای مراجعه و درخواست کمک نداشت. 
برآورد شده است که هزاران بچه کوچک در فرقه‌ها هستند و فقط پنج هزار بچه و نوجوان در فرقه‌ای که از‌ایالات متحده برای استقرار در اروپا و جاهای دیگر عزیمت کرد، وجود دارند. بنیاد تونی و سوزان آلاموبه تبلیغات ملی خود شناخته می‌شود که از زنان باردار می‌خواستند تا بچه‌های خود را به بنیاد بدهند تا به جای ‌اینکه سقط شوند، زنده بمانند و رشد کنند.

 بچه‌های جونزتاون

از 912 عضو فرقه معبد خلق‌ها که مردند، 276 نفر بچه بودند. در مقر فرقه در جنگل‌های گویان، بچه‌ها به لحاظ فیزیکی در شرایطی فشرده زندگی می‌کردند؛ به طوری که یاد آور وضعیت بردگان در کشتی‌های قدیمی‌ بود. غذا به سختی قابل خوردن و مراقبت‌های پزشکی و لباس غیر کافی بود. بچه‌ها از والدین و خواهر و برادر خود جدا شده بودند و تحت مراقبت مربیان و معلمان کودکستان و والدین مشخص شده قرار داشتند، که آنها را در گروه‌های حدود دوازده نفره هدایت می‌کردند.

بچه‌ها اجازه داشتند فقط به صورت خیلی مختصر در شب والدین خود را ببینند، چرا که می‌بایست در عوض توجه خود را به جونز و همسرش معطوف نمایند و به آنها به صورت پدر و مادر نگاه کنند. بچه‌ها برای جاسوسی علیه پدر و مادر خود جایزه می‌گرفتند.

کسانی که بالای سن شش سال داشتند، لازم بود «خدمت عمومی» انجام دهند؛ کار سخت شامل کار در منطقه جنگلی و احداث ساختمان از 7 صبح تا 6 بعد از ظهر در درجه حرارتی در حد 100 درجه فارنهایت بود. نوجوانان بیش از نیمی‌از کارهای ساختمانی سنگین را در جونزتاون انجام دادند.

به عنوان تنبیه، بچه‌ها به داخل چاهی تاریک ‌انداخته می‌شدند و از قبل به آنها گفته می‌شد که در آنجا مارهای سمی‌در انتظارشان هستند.آنها در یک جعبه چوبی به‌اندازه‌های شش فوت در سه فوت در چهار فوت برای هفته‌ها در نوبتهای مختلف ‌انداخته می‌شدند. دندانهای آنها بر اثر کتک زدن در انظار عمومی‌ شکسته می‌شد، وادار می‌شدند تا سوراخی بکنند و مجددا آن را پر کنند، و در یک زیرزمین کوچک حبس می‌شدند. جونز اغلب به تماشای کتک زدن بچه‌ها توسط گاردهای امنیتی با سوئیچ، کمربند و چوب بلند مشغول می‌شد.

بیست و پنـج تـن از بیـش از هشتـاد نفری کـه در آتـش‌سـوزی دهشتنـاک فـرقـه شاخــه دیویدیان در ویکو در تگزاس مردند، بچه بودند. پیش از آن، طی مجادله‌ای با مأموران دولت فدرال، رهبر فرقه دیوید کوروش، 21 کودک را آزاد کرده بود که بین سنین پنج ماه تا دوازده سال بودند.‌این کودکان آزاد شده بدقت توسط دکتر بروس دی پری، پرفسور محقق در امور روانشناسی کودکان در مدرسه پزشکی بایلور در شهر هوستون در تگزاس مورد مطالعه قرار گرفتند. سابقه او در مطالعه بر روی کودکان و بزرگسالانی که ضربه روحی خورده بودند، به او ‌این آمادگی را می‌داد تا بخوبی آنچه را او و همکارانش در میان کودکان شاخه دیویدیان یافتند، مشاهده و ارزیابی کند. به بچه‌ها چیزهایی در خصوص زندگی آموخته بودند که دکتر پری آنها را «داستانهای نفرت انگیز» می‌خواند که هیچ وجهی از خانواده و روابط خانوادگی آن طور که بچه‌ها در دنیای بیرونی با آنها آشنا می‌شوند، در آنها نبود. در‌این داستان‌ها به کوروش به عنوان پدرشان اشاره می‌شد، زیرا زوج‌ها در فرقه تماما از یکدیگر جدا شده بودند، خانواده‌ها از هم پاشیده بودند، و کوروش خود را به جای پدر تمامی ‌فرقه قرار داده بود. اغلب کودکان در خصوص والدین خود صرفا به صورت اعضای بزرگسال فرقه فکر می‌کردند و برادران و خواهران خود را دوستان یا آشنایان فرض می‌کردند. زمانی که دکتر پری از بچه‌ها خواست تصاویری از خانواده خود بکشند، آنها تصاویری از گروه‌های مختلف فرقه و یا خود کوروش کشیدند؛ حتی اگر هیچ نسبتی با او نداشتند. برخی کودکان حتی‌ ایده مبهمی ‌از خانواده خود نیز نداشتند

منبع: کتاب فرقه ها در میان ما

3- فرقه تبهساز روز رستاخیز

 

Ten Commandments Sect One Of Growing Number Of Religious Movements

21 . March 2000

Uganda’s Daily Mirror newspaper is reporting that the death toll has passed 500 from last Friday’s mass sucide/murder spree involving a religious cult.

Members of the Movement for the Restoration of the Ten Commandments of God reportedly entered their church and doused themselves with gasoline and ignited a conflagration. Police authorities say that they are investigating the fire as a suicide and murder, since some of the victims have been identified as children.

The sect is one of a number of cult groups mushrooming throughout Uganda and the East Africa region. Many offer followers a charismatic leader or prophet who teaches a synchretic blend of fundamentalist Christian, new age and traditional animist beliefs, often with apocalyptic overtones. The Movement for the Restoration of the Ten Commandments of God was led by a former opposition politician, Joseph Kibweteere, with the assistance of several excommunicated Roman Catholic nuns and priests.

Reporting on the grisly scene at the sect’s makeshift church in the small trading center of Kanungu, about 200 miles southwest of the capital Kampala, a BBC correspondent noted, “Evidence of the cult’s Roman Catholic roots lay scattered around the compound. Three statutes of Jesus stood in the abandoned offices, while a large crucifix had been laid carefully on green cloth draped across a chair.”

The Movement operates a number of churches and schools throughout Uganda. Police may be among the dead, raising questions of whether or not constabulary or other officials were involved in the millennialist sect.

Ugandan President Yoweri Musevini has allied himself with established denominational groups in an effort to thwart the rise of extreme religious cults. A spokesperson for Musevini told reporters, “The president was actually angered to learn that the adults who carried out what he called ‘this barbarity’ had taken children with them and subjected them to this cruelty.”

Musevini also “criticized the leaders of some religious cults, which are increasingly luring unsuspecting people, taking advantage of their property, and misleading them into beliefs that endanger lives,” Uganda radio said.

Local authorities say that evidence points to careful planning for a mass suicide. Other reports suggest that identification of many bodies will be almost impossible, and that it is unlikely an exact death toll will ever be reached.

“We know that the leaders of the church must have planned it,” said one police official.

Groping For Answers

Already, observers are looking for explanations for Friday’s tragedy. The East African region is awash with militant religious sects, including a number involved in armed struggled. In Uganda, a fringe denomination calling itself the Holy Spirit Movement has evolved into a full-fledged insurgency movement. The “juju militias” — a term coined by writer Robert Kaplan — kidnap children for sacrifice, ransom, or to replenish their ranks. Members of the Holy Spirit units often launch suicide attacks, or believe that magical oils render them invisible and immune to gunfire.

In November, Ugandan troops shut down a cult compound run by self-proclaimed prophetess, 19-year-old Nabassa Gwajwa, who preached that she died in 1996, rose from the dead and received a special message from God ordering her to take over the country.

Followers of the girl claimed that she lived off nothing but honey and had miraculous and prophetic powers. The cult fused Christian and local animist teachings. Locals suspiciously referred to the group’s fortified compound as “Sodom.”

Another religious militia is the Lord’s Resistance Army (LRA), which is believed responsible for the abduction of thousands of Ugandan children. Reports from human rights groups and UNICEF says that the militia turns the youngsters into killers, laborers or sex slaves. The Army operates out of neighboring southern Sudan.

Similar to other fringe sects, the LRA teaches a fusion of Christian religion and local spiritual beliefs including a form of witchcraft. Like the Holy Spirit militia, members of the Lord’s Resistance Army believe in the efficacy of magic spells, potions and oils. The consider white animals of any kind to be unholy, and also target owners of white bicycles and cars fearing that they could be used to take word of the LRA’s activities to the Ugandan Army. Attacks by the LRA have killed tens of thousands of Ugandans, and displaced 250,000 people near the border region with Sudan.

The growth in bizarre and militant cults is seen by some as a reaction to years of government brutality and ethnic conflict, particularly under the regimes of former leaders like Idi Amin and Milton Obote. Some have become disenchanted with the efforts of western missionary groups as well, especially the Roman Catholic Church. Like the Ten Commandments Movement, the Lord’s Resistance Army is headed by a former Roman Catholic priest turned self-proclaimed herbalist witch doctor, Joseph Lony.

Many of the sects point to the Ten Commandments as a source of doctrinal inspiration, and promise that when they seize power, they will use the Decalogue as the basis of governing the society.

At least one Muslim army has sprung up, partly in reaction to the militant pseudo-Christian militias now fighting for control of Uganda. The Allied Democratic Forces operates in the western mountains of the country, and pledges to form a secessionist Islamic state.

In the 1990s, the Ugandan government began taking steps in an effort to control the explosion of cult groups. The Movement for the Restoration of the Ten Commandments was, ironically, one of the organizations that registered as part of a new surveillance program. It is reported that key leaders of the sect were on close terms with some government officials.

Friday’s suicide was believed to be part of a self-fulfilling prophecy. Movement leaders had predicted the end of the world for December 31, 1999, but reportedly adjusted the date for sometime this ye.

Ten years after tongues of fire consumed over 1,000 lives in what has come to be remembered as the world’s biggest mass suicide by members of a religious cult in Kanungu District, a key witness has broken silence offering new leads and even more questions into the mystery, writes Charles M. Mpagi:-

The killings were blamed on a religious cult known as the Movement for the Restoration of the Ten Commandments of God led by Joseph Kibwetere.

 

On March 17, 2000, an estimated 1,000 believers gathered in a church building just outside Kanungu town and burnt to cinders after they allegedly locked themselves in and set the building on fire.

 

نویسنده : ajam-= yima- yama- jima- : ٦:۳٩ ‎ب.ظ ; ۱۳٩٠/۱/۱٤ 

 نظرات (0) لینک دائم

 

فرقه های تباه ساز (3)

قبلا در مورد فرقه های تبهکار و تبهساز صحبت کردیم

حالا در مورد

فرقه داوودیه و دیوید کوروش بدانید
آقای ورنن وین هوول  رهبر فرقه داوودیه که بعدها نام خود را به دیود کورش  تغییر داد که در سال 1959 در تگزاس بدنیا آمد، کورش در حالی به دنیا آمد که پدر و مادر او با هم ازدواج نکرده بودند و پدر دیوید دو ماه قبل از تولد فرزندش مادر 14 ساشه دیوید را به دلیل آشنایی با یک دختر دیگر ترک کرده بود. مادر کورش بعد از مدتی فرزند 4 ساله خود را به مدت 3 سال ترک کرد و او را نزد مادربزرگ خود گذاشت.

کورش در سن 13 سالگی کل انجیل جدید مسیحیان را حفظ بود.

آقای دیوید کورش در سال 1983 بعد از مدتی مقدمه چینی ادعا کرد که آخرین پیامبر خداست و از طرف خداوند اجازه ی تبلیغ عقاید خود را دارد ایشان در مکتب خود تعدد زوجه را برای مردها حرام کرد و زمانی که رسوا شد خود دچار انحراف جنسی ست و علاقه زیادی به همخوابی با دختران کم سن و سال دارد از آستینش آیات آسمانی برای مردم آورد که خداوند این عمل را برای من حلال کرده. رهبر قبلی فرقه داوودیه که خانم لوییس رودن 78 ساله مدعی بود که خداوند دیوید را به عنوان پدر فرزند این خانوم معین کرده. بعد از اینکه کورش به مقام ریاست این فرقه رسید به دلیل اختلافاتی که با برخی اعضای با سابقه تر فرقه داشت برای قدرت گرفتن دستور قتل آنها را صادر کرد. کورش توسط اف بی آی به جرم سوء استفاده جنسی از چند دختر بچه حدوداً 12 ساله تحت تعقیب بود. هنگامی که به همراه 82 نفر از پیروان خود که 14 نفر آنها فرزندان کورش بودند در حالی که در خانه ای خارج شهر مخفی شده بود، توسط اف بی آی محاصره شد و زمانی که گاز اشک آور در محل اختفای آنان انتشار داده شده بود آن محل دچار آتش سوزی شد و تمامی ساکنین و حتی کودکان در آتش سوختند.

اما پایه و بنیان فرقه داوودیه از کجاست؟

 ویلیام میلر به پیروی از تقویم اسقف آشر و تفسیر ۲۳۰۰ روز مندرج در کتاب دانیال بصورت ۲۳۰۰ سال” پیش بینی کرد که پایان جهان در سال ۱۸۴۳ فرا خواهد رسید.پس از آنکه پیشگویی اش تحقق نیافت ماه هفتم را برای ظهور عیسی مسیح انتخاب کرد و در ۲۲ اکتبر ۱۸۴۴ با جدیت و تلاش” پیروانش را به سمت تپه ها هدایت و رهبری نمود تا با خالقشان ملاقات کنند.ولی عیسی مسیح ظهور نکرد.نود سال بعد در سال ۱۹۳۱ شاخه خود خوانده داویدیان” که یک گروه منشعب شده از جریان اصلی مکتب ادونتیسم روز هفتم بود” مرکزی را در شهر واکو تاسیس کرد.از آن تاریخ به بعد” این فرقه عمدتا اعضای خود را از میان گروه ادونتیستهای روز هفتم انتخاب نمود.بیوه پایه گذار این فرقه” کار همسرش را ادامه داد تا اینکه در ۸۵ سالگی از دنیا رفت.در سایه شور و هیجان ناشی از عشق و علاقه به یکی از پیامبران عهد عتیق” پسر این زن بدن مادرش را از خاک بیرون آورد و ادعا کرد که جانشین آن زن کسی است که این بدن را دوباره زنده کند.دیوید کوروش (از اعضای این فرقه) از روی فرصت طلبی به مقامات درباره پسر آن زن گزارش کرد.تلاش بعدی او برای نبش قبر غیر قانونی” منجر به بازداشت طولانی اش شد.او چند نظریه ارائه کرد که در بر گیرنده اعتقادات و گرایشهای جنسی شدیدی بود.او معتقد بود که سال ۱۹۹۳ مقدمه بازگشت ثانی عیسی مسیح خواهد بود (یعنی دقیقا ۱۵۰ سال پس از تاریخی که میلر پیش بینی کرده بود) او به مرور پیروانش را از جامعه جدا ساخت.مزرعه آنها سنگربندی شد” تونلهای مخفی ایجاد گردید و مقدار زیادی سلاح نیمه اتوماتیک از طریق شرکت پست خریداری شد.در ابتدا همین خریدهای پستی وسیع بود که توجه مراکز اجرایی قوانین خرید و فروش سلاح را نسبت به این فرقه جلب کرد.درخواست بازرسی از ساختمانها” با رگباری از گلوله جواب داده شد که منجر به کشته شدن تعدادی از ماموران گردید.این عمل جنون آمیز” گروه را با نیروی قانون روبه رو ساخت.در ۲۸ فوریه ۱۹۹۳” عملیات محاصره آغاز گردید.در حالیکه کوروش به ماموران سازمان اجازه ورود به پناهگاه و نیز به هوادارانش اجازه خروج از محل را نمی داد.او اغلب از عبادت خداوند از طریق مردن در آتش صحبت می کرد.سازمان اف.بی.آی از طریق صداهای بلند ساختمان را مورد حمله قرار داد و آنجا را با نورافکن هایی روشن کرد و ماشین دوست داشتنی کوروش (یک شورولت سیاهرنگ) را بیرون آورد.بچه هایی که اجازه یافته بودند تا مونت کارمل ( نام پناهگاه) را ترک کنند داستانهای ناراحت کننده ای را در مورد سوء استفاده جنسی و جسمی تعریف می کردند.به دخترها (که بعضی تنها ۱۱ سال داشتند) ستاره نمادین داوود داده شده بود که مشخص می کرد آنها برای داشتن رابطه جنسی با کوروش انتخاب شده بودند و نباید سایر افراد فرقه با آنها رابطه جنسی داشته باشند.سپس به این بچه ها آموزش داده می شد تا از کوروش با نام پدر و از والدین حقیقی اشان با نام سگها یاد کنند.در روز آخر (۵۱ روز پس از آغاز محاصره) اف.بی.آی برای ایجاد سوراخ در دیوارهای بیرونی مزرعه” از یک تانک به عنوان قلعه کوب استفاده کرد.در حالیکه گاز سولفید کربن بر روی ساختمان پاشیده می شد” در داخل ساختمان” کوروش طرفدارانش را (که ماسکهای ضد گاز پوشیده و کتاب مقدس می خواندند) به سکوت و آرامش دعوت می کرد.کسانی که سعی در ترک آنجا داشتند هدف گلوله قرار می گرفتند.پنج ساعت بعد ۲۴ کودک (که تعداد زیادی از آنها متعلق به خود او بودند) از والدینشان جدا شدند و به صورت منظم به آنها داروهای مخدر داده شد.کوروش بر روی یک صندلی راحتی لم داد و برای افراد بزرگسال کتاب مقدس را خواند.او گفت که اکنون زمان الهام و مکاشفه است و آنها به همراه او از میان آتشی که آنها را پاک و خالص می سازد به بهشت راه خواهند یافت.سرانجام در ساعت ۰۶/۱۲ دقیقه بعداز ظهر” کوروش دستور داد تا پارافینی را که دور تا دور ساختمانها ریخته شده بود را به آتش بکشند و اینگونه” پناهگاه بوسیله شعله های آتش بلعیده شد

 

آرماگدون آرمجدون- نوانجلی ها پیش بینی مالیخولیایی

 

این روزها صحبت های داغ در مورد جنگ جهانی سوم، جنگ صلیبی نوین، رزم آرماگدون (نبرد پایان جهان و بازگشت مسیح) ، روز قیامت، پیشگوئیهاى نوسترآداموس و … از حوزه وبلاگها و محافل غیر رسمی فراتر رفته  و به روزنامه ها و تلویزیونهای جهانی مانند بی بی سی نیز کشیده شده است.

در حالیکه مومنان واقعی اعم از مسلمان و مسیحی برای صلح دعا می کنند یک فرقه مسیحی صهیونیست    برای جنگ دعا می کنند چرا که اگر لبنان به صحنه جنگ داوطلبان مسیحی و مسلمان تبدیل شود و دامنه آن سایر کشورهای خاورمیانه را دربرگیرد پیش بینی های ماخولیایی  آنها تحقق خواهد یافت .

  در همین راستا  و بدنبال  تهاجم اسرائیل به لبنان ، بیشتر از 3400 رهبر فرقه انجیلی  ( ایوانجلیست)  موسوم به «مسیحیان دوباره تولّد یافته»  از 50  ایالت آمریکا برای اعلام پشتیبانی و جمع آوری کمک و نیرو برای اسرائیل و حمایت از جنگ  به نیویورک رفته  و ازکارگزاران  دولت آمریکا تقاضا نموده اند که تمام تلاش خود را برای دفاع از اسرائیل بکار برد.

پاستور جان هیگ گفت این اولین بار در تاریخ آمریکا است که چنین گردهمایی صورت می گیرد. او که رهبر بزرگترین تله انجیلی ( پروتستانهای تولد دوباره که از طریق تلویزیون موعظه می کنند)  جهان است  معتقد است که روح القدس فلسطین را به یهودیان اعطا کرده و مسیحیان بویژه آمریکا وظیفه الهی دارند از یهودیان حمایت نمایند و رهبری جنگ را برعهده گیرند تا رهبری  هزار ساله جهان بعد از آرماگدون به زعامت آمریکا به پیش رود. 

 جان هیگ به تقلید از  پیشگوئیهاى نوسترآداموس( 1503)  پیش بینی هایی کرده است، در مورد ایران (Persia) به صراحت عنوان مى‏کند که ایران، درصدد تسخیر جهان بر می آید . ایران از طریق آناتولى غرب اروپا را فتح خواهد کرد و بالاخره ایران باعث وقوع جنگ جهانى سوم خواهد شدولی پیروزی نهایی از آن بنی یهود خواهد بود. بنظر این فرقه جنگ پیشگیرانه علیه ایران و حزب الله یک وظیفه انجیلی است.

او می گوید ما برای کمک به اسرائیل  یک لابی به مراتب قدرتمندتر از لابی یهودی ایپاک در آمریکا تاسیس کرده ایم و بر سیاست خارجی آمریکا تاثیر بیشتری از ایپاک خواهیم گذاشت  زیرا ایپاک تنها  نماینده 6 میلیون یهودی است اما جمعیت ما انجیلی ها 80 میلیون نفر است و می توانم با قاطعیت بگوییم نیمی از این جمعیت از برنامه های ما برای دفاع از یهودیان حمایت می کنند او می گوید ما باید به تحقق  وعده الهی کمک کنیم.  اسرائیل عشق اولین خداوند است.

  در حالیکه کلیسای کاتولیک مومنان را از درگیر شدن در قدرت شدیدا برحذر می دارد  این فرقه از انجیلی های پروتستان معتقدند که بهترین مومنان آنهایی هستند که ثروتمند تر و نیرومندتر  شوند. بنظر این گروه ، انسان مومن باید به بالاترین درجه های قدرت دست اندازد. در انتخابات سال 2000 ایوانجلیست‌ها رسماً از جورج دبلیوبوش حمایت کردند و از طرفداران خود خواستند که الگور، کاندیدای حزب دموکرات را شکست دهند. بسیاری از مقامات فعلی آمریکا از جمله رایس جزء  این فرقه هستند. در آمریکا 56 میلیون نفر از سیاست‌های «ائتلاف مسیحیان برای آمریکا» حمایت می‌کنند و رأی آنها برای پیروزی کاندیدهای حزب جمهوری‌خواه نقش حیاتی دارد. اعضای شورای مرکزی این ائتلاف 40 درصد اعضای «شورای ملی حزب جمهوری‌خواه» را تشکیل می‌دهند.

 

 در آمریکا 20 تا 25 درصد جمعیت را مسیحیان انجیلی زایش نو (ایوانجلیست)  تشکیل می‌دهند و تعداد آنها بیش از 80 میلیون نفر می‌باشد. عملکرد انجیلی های جدید یا زایش نو بتدریج بسوی افراط پیش می رود و تاسیس گروه نظامی از سوی آنها  عملکرد آنها را بسمت رقابت با القاعده سوق خواهد داد . آنها   برای پیشبرد اهداف خود از هر وسیله ای بهره می گیرند  حتی  هیپنوتیزم ،  افسانه گویی و شفا دادن  و غیب گو.یی های مضحک اما  مانند سلفی ها درهای اندیشه و عقل  را می بندند. 

خرافه های این گروه  در مورد آغاز هزاره  در آخرین روزهای سال 1999  و چند روز قبل از آغاز هزاره دوم ( 2000) میلادی باعث شد که در حومه شهر کامپالا  حدود 1400 نفر بدبخت اوگاندایی و رواندایی که  به تازگی به این فرقه گرویده بودند   تحت تاثیر پیشگویی های خرافی این فرقه برای روز قیامت در کلیسا مستقر شدند  و دربها را بسته و سپس همگی اقدام به خودسوزی  نمودند . حتی یک نفر نیز زنده  باقی  نماند تا اسرار این خودسوزی جنون آمیز را برای رسانه های گروهی شرح دهد. این فرقه قبل از سال 2000 معتقد به ظهور عیسی در سال 2000 بود و الان معتقد است تا سال 2007 این واقعه روی خواهد داد. انجیلی ها(ایوانجلیست‌ها) زایش نو یا دوباره تولد یافته  طرفدار و حامی سرسخت اسرائیل  و صهیونیزم هستند  و معتقد هستند که  خداوند مصلحت دانسته است که مسیحیت ادامه رسالت  موسی باشد و اگرچه عیسی مسیح دعای یهودیان را اجابت نمی‌کند، ولی از وجود اسرائیل حمایت می‌کند؛ چرا که (مطابق اعتقادات ایوانجلیست‌ها)   در آخرالزمان یهودیان از سراسر جهان باید به سرزمین فلسطین مهاجرت نمایند و هم زمان با ظاهر شدن دجّال، 144000 نفر از یهودیان به مسیح اعتقاد پیدا خواهند نمود و همراه «مسیحیان دوباره تولّد یافته» و مسیح به بهشت خواهند رفت و آنگاه تمامی یهودیان جهان به دست دجّال کشته خواهند شد.هفت سال بعداز ظاهر شدن دجّال، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولّد یافته به زمین فرود خواهند آمد و دجّال را در محل فلسطین در جنگ نهایی مقدس (آرمگدون) شکست خواهند داد و مسیح پس از آن برای مدت هزار سال  حکومت جهانی را به پایتختی بیت‌المقدس رهبری خواهد کرد.

 

ایوانجلیست‌های شبه نظامی

 

در میان ایوانجلیست‌ها، گروه‌های شبه نظامی مسیحی به وجود آمده است و هفت گروه مسلح از آنها در آمریکا یک اتحادیه نظامی تشکیل داده‌اند. این اتحادیه نظامی مسیحیان با عنوان «جنبش هویت مسیحی» معروف می‌باشد که تنها شاخة «قدیسان میهن‌پرست مسیحی» در تمامی پنجاه ایالات متحدة آمریکا 60000 عضو مسلح دارد و قدرتمندترین گروه شبه نظامی این کشور محسوب می‌شود. شبه نظامیان «جنبش هویت مسیحی» خود را «ایوانجلیست‌های جنگجو»  می‌نامند و اعتقاد دارند که تا تمامی دنیا را مسیحی نکنند مسیح ظهور نخواهد کرد.

 

 بیش‌تر صاحبان و فروشندگان اسلحه در آمریکا از ایوانجلیست‌ها می‌باشند و آنها یک اتحادیة ملی را به نام «انجمن ملی تفنگ‌داران» به‌وجود آورده‌اند.

ایوانجلیست‌های جنگ‌جو که در این کشور 5 میلیون هوادار و عضو دارند در تبلیغات خود اعلام می‌دارند که ایالات متحدة آمریکا باید به یک «جمهوری مسیحی» تبدیل گردد و اگر این خواستة آنها پذیرفته نشود آنها انقلاب خشونت‌آمیز را آغاز خواهند نمود. آنها خود را «بازماندگان» می‌نامند و مطابق اعتقادات آنها در جنگ آرمگدون آنها تنها «بازماندگان این جنگ نهایی خواهند بود.» تمامی اعضای ایوانجلیست‌های جنگ‌جو را فقط سفیدپوستان مهاجر از اروپای شمالی تشکیل می‌دهند و آنها خود را از نژاد اصلح و برتر تصور می‌کنند و مطابق اعتقاد آنها در پایان جنگ نهایی آنها حاکمان جهان برای مدت یک هزار سال به رهبری مسیح خواهند بود. آنها برای روزهای جنگ آرمگدون در حال ذخیره‌سازی غذا، دارو، طلا، نقره و اسلحه می‌باشند که با عنوان «توشة بقا»  صورت می‌گیرد و این مطالب را در تبلیغات خود در سطح گسترده تبلیغ می‌کنند.این گروه  مسلح انجیلی هم اکنون در حال اعزام نیرو برای کمک به ارتش اسرائیل است  که به یهودیان داوطلب اعزامی از روسیه و سایر داوطلبان در یک گردان ویژه  به جنگ حزب الله خواهند رفت.

 

انگیزة مهم و برجستة ایوانجلیست‌های آمریکایی بسیج مسیحیان جامعة این کشور در راستای اهداف محافظه‌کاران سیاسی می‌باشد. آنها در روی کار آمدن ریگان و بوش نقش کلیدی ایفا کردند

از آغاز سال 1979م شعار آنها این بوده است که هنگام آن فرا رسیده که برای تغییر مسیر آمریکا و نجات این کشور، مسیحیان متدیّن از کلیسا وارد کنگره (پارلمان آمریکا) شوند.  در آمریکا بیش از 400 هزار کلیسا وجود دارد که 110 هزار کلیسا در اختیار ایوانجلیست‌ها قرار دارد.

در سال 1983 ریگان طرح «ابتکار دفاع استراتژیک»  را در یک جلسة دینی در میان ایوانجلیست‌ها اعلام  کرد و از شوروی سابق به عنوان «امپراتوری شیطانی»  نام ‌برد؛ چرا که ابوانجلیست‌ها،  شوروی سابق را امپراتوری شر و شیطانی معرفی می‌کردند.

این فرقه   برای پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی خود تعداد زیادی مؤسسه را در آمریکا تأسیس کرده‌اند که در سطح کشور فعالیت می‌کنند مانند :

 

1 – ائتلاف مسیحیان برای آمریکا: این مؤسسه از مسیحیان متعصّب می‌خواهد که در تمامی انتخابات از شورای محلی گرفته تا ریاست جمهوری شرکت فعال داشته باشند و به کاندیدای مورد تأیید مؤسسه رأی دهند.

 

2-  میزگرد دینی:  این مؤسسه در سال 1979 تأسیس گردید که در آن فرماندهان ارشد ارتش، سیاستمداران و رهبران برجستة  انجیلیعضویت دارند و مسئولیت آنها تأیید سیاستمدارانی است که از ارزشهای دینی و سنتی مسیحی پیروی می‌کنند، تا در انتخابات مختلف به پیروزی برسند.

 

3) ائتلاف آمریکایی برای ارزش‌های سنتی

4) جنگ صلیبی علمی بین‌المللی برای مسیح:  این مؤسسه برای تبلیغات دینی و سنتی در دانشگاه‌های آمریکا در سال 1951 در دانشگاه لُس آنجلس تأسیس گردید. این مؤسسه علاوه بر تبیلغات دینی در دانشگاه‌های آمریکا مبلّغان را برای تبلیغات مسیحی به کشورهای مختلف اعزام می‌کند و بیشتر از  16000 مبلغ مسیحی در سراسر جهان دارد و بودجة سالانه آن   بیشتر از ، 300 میلیون دلار است .

5) زنان علاقه‌مند به آمریکا:

 این مؤسسه در سال 1979 تأسیس گردید و فعال‌ترین مؤسسة فعالیت‌های دینی و سیاسی زنان طرفدار اعتقادات ایوانجلیست‌ها در آمریکا می‌باشد. در این مؤسسه بیش از 600000 زن عضو می‌باشند و 800 دفتر در سراسر کشور دارد و بودجة سالیانة آن بیش از 10 میلیون دلار می‌باشد. این مؤسسه برای دفاع از ارزش‌های دینی و سنتی و حفظ خانواده فعالیت گسترده دارد.

 

6) انجمن خانوادة آمریکایی –   انجمن ملی ایوانجلیست‌ها-  بنیاد آزادی مسیحیت که ، به ایوانجلیست‌ها، برای به دست آوردن مقام و پُست‌های  مهم دولتی، آموزش می‌دهد-  بنیاد میراث: که در شکل‌دهی سیاست‌های دولت‌های حزب جمهوری‌خواه نقش حیاتی ایفا می‌کند.  -«پروژه‌ای برای قرن جدید آمریکایی»  –  «انستیتو واشنگتن برای سیاست‌گذاری در خاور نزدیک»   و چندین موسسه ، بنیاد و دهها رادیو و تلویزیون  از دیگر مؤسساتی است که   تحت نفوذ ایوانجلیست‌ها فعالیت می‌نمایند.

رهبران انجیلی آمریکا :

1- فالول  یکی از  رهبران برجستة ایوانجلیست در آمریکا است که دشمنی علنی علیه، اسلام و رسول اکرم(ص) دارند. در اکتبر 2002، فالول در یک سخنرانی که از شبکه‌های تلویزیونی در آمریکا پخش گردید آشکارا به حضرت رسول اکرم(ص) اهانت نمود که بعداز این سخنرانی، مسلمانانِ سراسر جهان علیه وی اعتراض شدید نمودند.

 

2-  پت رابرتسون: وی یکی از رهبران با نفوذ ایوانجلیست‌ها در آمریکا و صاحب شرکت تلویزیونی دینی «شبکة سخن‌پراکنی مسیحیان 700 »  و دانشگاه ریجنت است . ارزش فعلی این شرکت تلویزیونی 230 میلیون دلار می‌باشد و بعداز شبکة تلویزیونی سی.ان.ان (CNN) و ESPN Sportsبزرگ‌ترین شبکة تلویزیونی در آمریکاست.

 

رابرتسون نیز مانند سایر ایوانجلیست‌ها طرفدار سرسخت اسرائیل و صهیونیسم می‌باشد و مطابق اعتقادات جدید پروتستان‌ها دربارة «عملی نمودن خواسته‌های مسیح   و «تحقق پیش‌گویی‌های انجیل»  تأیید همه جانبه از دولت اسرائیل  را یک وظیفة دینی برای خود می‌دانند. رابرتسون مانند دیگر ایوانجلیست‌ها به‌طور گسترده چنین تبلیغ می‌کند که مسیح تا سال 2007 حتماً ظهور خواهد نمود و کتابی را با عنوان پایان عصر تألیف نموده و در آن تأکید می‌نماید که جنگ نهایی مقدس (آرمگدون) بعداز سال 2000 و قبل از سال 2007 آغاز شده، در این جنگ سراسر جهان نابود خواهد شد و فقط ایوانجلیست‌ها که خود را «مسیحیان دوباره تولّد یافته» معرفی می‌کنند نجات خواهند یافت. وی در کتاب دیگر خود نظام نوین جهانی، «جهانی شدن»  اقتصاد و تقویت سازمان‌های بین‌المللی را موانع اصلی در تحقق یافتن اهداف دینی ایوانجلیست‌ها قلمداد می‌کند و تهدید می‌نماید که در آغاز هزاره سوم، ایوانجلیست‌ها این وضعیت جهان را تحمل نخواهند کرد و دنیا در آغاز هزاره جدید باید منتظر اقدامات عملی جنگ‌جویان مسیحی باشد.

 

3- هال لیندسی :  وی یکی از رهبران معروف دینی پروتستا‌ن‌ها و مبلّغ برجستة انجیل در ایالات متحده آمریکا محسوب می‌شود. وی در آمریکا به عنوان «پدر مکتب اعتقاد به تحقق پیش‌گویی‌های انجیل   معروف است. لیندسی صاحب «شبکة سخن‌پراکنی تثلیث   و ماهنامة «شرح وقایع آخرالزمان»  و فصلنامة «شمارة معکوس برای نبرد آخر زمان»است. لیندسی بیش از بیست کتاب در تفسیر پیش‌گویی‌های انجیل تألیف کرده است و محور این کتاب‌ها آغاز جنگ نهایی آرمگدون در فلسطین  به رهبری آمریکا و ظهور دوبارة مسیح در آغاز هزارة سوم می‌باشد.

 

هال لیندسی یک ماه بعداز حادثه 11 سپتامبر 2001 کتابی را با عنوان آمریکا بر سر دو راهی   تألیف نموده در آن تبلیغ می‌کند که حادثه 11 سپتامبر 2001 زمینه‌ساز آغاز جنگ نهایی آرمگدون می‌باشد. قبل از این حادثه همین نویسنده در آغاز سال 2001 کتابی را با عنوان در پیشگویی‌های انجیل، جای آمریکا کجاست؟  تألیف کرده بود. در این کتاب، نقش دولت ایالات متحدة آمریکا و متحد آن  بریتانیا  در جنگ نهایی آرمگدون بیان شده است.

 

کشیش  دیگری  که شهرت جهانی دارد و  سخنان او همواره از تلویزیونهای جهانی کلیسا پخش می شود دکترجان هیگ است او نیز مانند سایر نو انجیلی ها دشمنی  شدید  ضد روسیه و کمونیزم سابق را به طرف مسلمانان معطوف کرده است  او بنیانگذار بنیاد تکریم و بزرگداشت  یهود است که وظیفه هماهنگی و همبستگی با ملت یهود و اسرائیل را برعهده دارد کتاب مقدس بنا بر تفسیر وی در 7 آیه ازمسیحیان خواسته است که یهودیان را یاری کنند .  نوارهای سخنرانی او از جمله  شمارش معکوس (برای نبردآرماگدون)  و میثاق یهود  همواره از تلویزیون کلیسا تبلیغ می شود  او پیش بینی کرده است که روسیه و ایران با کمک اعراب به اسرائیل حمله خواهند کرد اما وی از قول خداوند وعده  می دهد  که قوم یهود را پیروز و قوم روس و پارس را نابود خواهد کرد.

منابع مالی ایوانجلیست‌ها

بخشی از کمکهای این فرقه از سوی  مالیات پرداخت کنندگان بدست می آید  اوراق پرداخت به سازمانهای خیریه این فرقه از سوی صنایع بزرگ  همانند  پرداخت مالیات( معافی مالیاتی)  محسوب می شود

یکی از ویژگی‌های برجستة  انجیلی ها ( ایوانجلیست‌ها) بهره برداری از دهها شبکه رادیو و تلویزیون ماهواره ای است  در رادیو و تلویزیون برنامه‌های دینی پخش می‌کنند و به  گردآوری کمک و اعانة مالی برای امور تبلیغات دینی و ادارة ایستگاه‌های رادیو و تلویزیون خود می پردازند .

 

آنها چنین تبلیغ می‌کنند که مسیح خواسته است پیروان وی از لحاظ مالی قدرتمند باشند و هرچه بیشتر به مسیح کمک مالی نمایند، مسیح هم ثروت آنها را چند برابر افزایش خواهد داد. آنها با ارسال نامه‌های مستقیم و ایمیل به هواداران خود تقاضای کمک مالی می‌نمایند. «بنیاد تثلیث»  که در سال 1973 در آمریکا تأسیس گردید، اعلام داشته که ایوانجلیست‌ها توسط شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی دینی متعلق به آنها در سال 2002، بیشتر از  2/1 20 میلیارد دلار درآمد کسب نموده‌اند.

 در ایالات متحدة آمریکا نزدیک به نیم میلیون کلیسا وجود دارد و فقط در 2 درصد کلیساها، هر هفته بیش از دو هزار نفر در مراسم عبادی شرکت می‌نمایند و در 75 درصد کلیساهای آمریکا هر هفته تنها 50 تا 75 نفر در مراسم عبادی حضور می‌یابند. مطابق گزارش «مرکز تحقیقات دینی پرینستون»  در آمریکا از نیم میلیون کلیسا فقط در 600 کلیسا هر هفته بیش از دو هزار نفر در مراسم عبادی شرکت می‌کنند و اکثر این کلیساها در ایالت‌های جنوبی مانند کالیفرنیا، تگزاس، جورجیا و فلوریدا وجود دارد و وابسته به کلیساهای «کنوانسیون بابتیست‌های جنوبی» و «اجتماعات خدا» می‌باشند.

 

بهره گیری از رادیو و تلویزیون  و فنون هنرپیشگی و حقه های سینمایی

ایوانجلیست‌ها رادیو و تلویزیون  را برای تبلیغ انجیل وسیله‌ای شگفت‌انگیز و ابزاری معجزه‌آسا می‌دانند که در تحقق اهداف دستاوردهای شگفت‌انگیزی داشته است.

 فردی که اولین بار این برنامه ها راببیند فکر می کند که دارد فیلم سینمایی نگاه می کند  تمام حرکات سخنران به بازیگران فیلم های هالیود شباهت دارد  سخنرانان در این تلویزیونها از فن هنر پیشه گی فن  خطابه و از هیپنوتیزم و سایر حقه ها برای جذب مخاطب بهره می گیرند.

 براساس آمار ارائه شده در کتاب راهنمای سخن پراکنی دینی در آمریکا، تا پایان سال 1985م در آمریکا 1043 ایستگاه رادیویی و 96 ایستگاه تلویزیونی دینی وجود داشته و در سال 1989 م تعداد ایستگاه‌های رادیویی به 1485 و ایستگاه‌های تلویزیونی دینی به 336 عدد افزایش یافته است

اکنون در آمریکا 1550 ایستگاه رادیویی و 350 ایستگاه تلویزیونی دینی در این کشور فعالیت دارند و در این ایستگاه‌ها بیش از 500 تلی ایوانجلیست و 750 رادیو ایوانجلیست برنامه‌های دینی و تبلیغی مسیحی اجرا می‌کنند و هر هفته بیش از 14 میلیون نفر، این برنامه‌های تلویزیوین را تماشا می‌کنند.  بودجة سالیانة مؤسسات دینی مسیحی که این برنامه‌ها را از شبکه‌های رادیو و تلویزیونی دینی پخش می‌کنند همه ساله 20 تا 25 درصد افزایش پیدا می‌کند  برنامه‌های تبلیغی مسیحی از جانب تلی ایوانجلیست‌های معروف؛ مانند جری فالول، پت رابرتسون، جیمز رابیسون،  جیمی سواگارت و رابرت شول دائماً در حال توسعه است.

 

 آنها در تبلیغات خود مردم را از دوران «عذاب شدید» (Tribulation) به دست دجّال (Anti-Christ) می‌ترسانند و اظهار می‌دارند دجال به زودی ظهور خواهد نمود و دنیا به عذابی سخت دچار خواهد شد و فقط «مسیحیان دوباره تولد یافته»  نجات خواهند یافت.

 

برای تحقق  هدف واگذاری پستهای حساس به وفاداران انجیلی ، تلی ایوانجلیست‌های معروف آمریکا  هفت دانشگاه و  مؤسسه  آموزش عالی  را برای تربیت متخصصان با اعتقادات دینی و  برای احراز پست‌های کلیدی در کشور به وجود آورده‌اند:

1. دانشگاه ریجنت  ،  دانشگاه لیبرتی ،  دانشگاه اورل رابرتز از جمله این موسسات است که در این مؤسسات آموزش عالی، علاوه بر تربیت کادر اداری دولتی، متخصصان را برای اداره و تولید برنامه‌های تبلیغی مسیحی در ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی آموزش می‌دهند.

انجیلی ها با کمکهای سخاوتمندانه خود شدیدا در قاره آفریقا در حال گسترش نفوذ هستند جنوب سودان ، اوگاندا ، کنیا و  غنا  از جمله مکانهای موفق این گروه بوده است.١٣٨۵

: محمد عجم ٢٠٠٧

 

نو انجیلی ها وپیش گویی های مالیخولیایی در خصوص  نابودی ایران و روسیه

 

ما پیش تر در خصوص افکار سلفی های تکفیری و افکار متحجرانه، نابردبارانه و ضدخرد و دانش، و دشمنی «ابن تیمیه»  با  عقل و اجماع مطالبی نوشتیم.   در دنیای مسیحیت نیز این گروه همتا  و هم پایه های  خود را دارند که آنها را نوانجیلی ها  و متحدان لائیک آنها را نو محافظه کاران یا نیو کان می نامند.

هنگامیکه بوش در آستانه انتخابات سال 2000  گفت  به او الهام شده است تا  برای یک رسالت مقدس خود را کاندید نماید هیچکس حرف او را جدی نگرفت. تازه  پس از سقوط بغداد در جنگ سوم خلیج فارس بود ، وقتی  بوش این جنگ را جنگ صلیبی نوین نامید  دنیا متوجه این افکار خطرناک  و متوجه  کتاب صلیبی و ضد مسلمانان جد بوش بنام کشیش سامئول بوش شدند که بیشتر از یکصد سال قبل،  اسلام را بزرگترین چالش آینده اروپا و آمریکا دانسته بود .  پس از حادثه 11 مارس 2004 مادرید نیز نخست وزیر راستگرای آن کشور اعلام کرد مشکل اسپانیا با تروریزم ( اسلام ) از زمانی آغاز شد که آنها از تنگه عبور کردند ( منظور او عبور سپاه مسلمانان  در سال 710    به  رهبرى طارق بن زیاد  بود که به فتح تمام اندلس منجر  شد . خوزه اثنار اضافه کرد تروریستهای مسلمان از دولت من انتقام نگرفتند آنها از ایزابل انتقام گرفتند. ( بو عبدیل  آخرین پادشاه مسلمان گرانادا (غرناطه) مطابق با داستانهای  اسپانیایی ناچار شد در ٢ ژانویه ١۴٩٢ کلید شهر و آخرین سنگر مسلمانان را به فاتحین مسیحی و ایزابل تحویل  دهد. او به هنگام مراجعت بر روی یکی از بلندی‌های شهرایستاد وآخرین نگاه را بر قلمرویی که از دست داده بودانداخت . امروزه توریستهایی که از سراسر جهان به کاخ الحمرا و مدینه الزهرا و مسگت کوردبا می آیند از آن مکان به El Ultimo Sospiro del Moro   یعنی «آخرین آه مسلمانان مور» عکس و فیلم یادگاری می گیرند.

 نو محافظه کاران  راستگر و متحدان نیو انجیلی که از جهت تعصب و تعطیلی عقل و خرد و نابردباری مشابهه سلفی های تکفیری هستند اعلام کردند که  مسلمانان این بار با جمعیت خود اروپا و حتی آمریکا را فتح می کنند. بنابر این  باید  مبارزه با تشکلات اسلامی مهاجرین مسلمان  در سراسر اروپا و امریکا به یک استراتژی  مقدس تبدیل شود. 

 

می دانید « ائتلاف نومحافظه کاران و نو انجیلی ها » توانستند دمکراتها را که افرادی بردبارتر و معقول تر هستند در انتخابات  سال 2000 ، علی رغم پیروزی آشکار الگور،    با  ترفند و استفاده از زور و زر کنار زده و با رأی  نهایی مجمع انتخاباتی و دیوان عالی، جرج بوش را رئیس‌جمهور اعلام نمایند. نو انجیلی ها طرفدار شدید حفاظت از دولت اسرائیل و حمایت از قوم یهود هستند آنها برای این ایده خود 13 دلیل دارند که آنها را  مستند به کتاب مقدس نموده اند آنها اعتقاد دارند که قوم یهود قوم تکریم شده ای از جانب خداوند هستند و هرمسیحی که از آنها حمایت نکند مسیحی نیست آنها بر خلاف کاتولیکها حمایت از قوم یهود را وظیفه شرعی و مقدس می دانند. بنا بر این دشمن یهود یعنی اعراب و مسلمانان  بطور خودبخود دشمن نوانجیلی ها نیز محسوب می شوند.

 نومحافظه‌کاران  نیز که شدیدا متعصب و پرخاشگر و انحصار طلب  و همان  دشمنان سابق  کمونیزم و لیبرالیزم هستند. امروزه دشمن جدیدی بنام اسلام را در دستور کار خود دارند آنها اعتقاد دارند که 70 سال کمونیزم آنها را به خود مشغول داشته و از دشمن دیگری بنام اسلام غفلت کرده اند آنها پس از حادثه 11 سپتامبر ایده های خود علیه اسلام را علنی کردند و ابتدا مغرور به قدرت نظامی خود گفتند:  اسلام میانه رو و تندرو و معتدل ندارد و همه آنها دشمن و شرور  هستند بنابر این از نظر آنها تفکر اسلام گرایان معتدلی مانند  محمد خاتمی نیز در ردیف محور شرارت قرار گرفت .  آما امروزه بعد از گرفتاری های گرداب عراق، مجددا افرادی مانند فوکویاما از این ایده خطرناک با شرمساری عقب نشینی کرده اند و معتقدند که باید با  اسلام میانه رو ها گفتگو و همکاری  کرد. نو کانها و نو انجیلی ها در درگاه بوش  رسماً یک کلنی خانوادگی تشکیل داده‌اند و میراث محفل روشنفکری تروتسکیستی- یهودی پدران خود در دوران جنگ سرد را به سده بیست و یکم منتقل کرده‌اند: ویلیام کریستول پسر ایروینگ کریستول (پدر نومحافظه‌کاری) است، دانیل پایپز پسر ریچارد پایپز (استاد هاروارد و نظریه‌پرداز برجسته مسائل کمونیسم در دوران جنگ سرد) است   ایروینگ کریستول و سایرین که هم اکنون به عنوان پدر معنوی نومحافظه‌کاران شناخته می‌شود. پادهارتز در سال‌های 1960-1995 سردبیر مجله کامنتاری بود که توسط کمیته یهودیان آمریکا American Jewish Committee منتشر می‌شود.  پادهارتز پیر هنوز نیز فعال است و آخرین مقاله او در کامنتاری (سپتامبر 2002) «در ستایش دکترین بوش» نام دارد. امروزه، جان پادهارتز، پسر نورمن پادهارتز، حامل میراث پدر است و به عنوان یکی از نومحافظه‌کاران برجسته شناخته می‌شود.  نیو کانها از سوی دیگر میراث دار« کوکلاس کلانها» هستند که برخوردی تکفیری با روشنفکران معتدل داشتند و هرکس که با آنها نبود محکوم به مرگ بود. در محفل فکری کوکلاس کلانها هنرمندانی چون چارلی چاپلین نیز که منتقد سرمایه داری بودند محکوم به مرگ شدند.    

نیوکان دیگر  محبوب  در درگاه بوش خانم رایس است که باهوش ترین و فعالترین عضو کابینه بوش است و می تواند رقیب سرسخت  سناتور هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری آینده باشد .

رایس در14 نوامبر  سال 1954 در ناحیه  آلاباما از پدر ومادری سیاه پوست  دیده به جهان گشود . پدر مادرش  هر دو مسیحیان متعصبی بودند پدرش   جان رایس، کشیش کلیسای رزبیتاری وست مینستر در بیرمنگهام و هر دو استاد دانشگاه بودند . دوشیزه رایس لیسانس خود را در در سن 19 سالگی در رشته علوم سیاسی در سال 1974 از دانشگاه دنور ، فوق لیسانس خود را در سال 1975 از دانشگاه نوتردام و دکترای خود را  در سال1981 یعنی در 26 سالگی از دانشکده مطالعات بین الملل دانشگاه دنور بدست آورد . وی سمتهای دانشگاهی و همچنین علاوه بر پستهای سیاسی و دانشگاهی  مانند سایر جمهوریخواهان دارای پستهای بازرگانی و نفتی  متفاوتی نیز بوده است  وریاست چندین شرکت تجاری و نفتی  را بر عهده داشته است.

وی تحت تاثیر پدر مادلین آلبرایت وزیر خارجه سابق آمریکا به مطالعه در خصوص کمونیسم و  شوروی توجه خاصی نشان داد و زبان روسی را بخوبی فرا گرفت . رایس را قدرتمند ترین زن دنیا و اسلحه پنهانی بوش می خوانند وی روزانه 14 ساعت کار می کند و  مانند سایر نو کانها و نو انجیلی ها معتقد به برخورد قاطع با دشمنان آمریکا است .

 

رایس درسن 50 سالگی  گرچه مجرد است ولی علیرغم این مسئله در زندگی سیاسی سختگیر اما محتاط  حتی قبل از سمت وزارت خارجه از پشت ، سیاست خارجی آمریکا رابه پیش می برد. وی اولین زن و دومین سیاهپوست بعد از کالین پاول است که به عنوان مشاور امنیت ملی رئیس جمهورآمریکا و وزیر خارجه  خدمت کرده است وبه لحاظ سیاسی شدیدا تحت تاثیر نئومحافظه کاران است.

 وی یک مسیحی شدیدا متعصب و متعهد است که با شجاعت در مورد دلبستگی اش باخدا صحبت می کند. وی میگوید:” من وقتی در مورد چیزی نگران می شوم تدابیری می اندیشم و اقدامی می کنم  اما در نهایت  به خدا توکل  می کنم و روح القدس  هرگز مرا مایوس نکرده است”.

 

پت رابرتسون بالاترین مقام کلیسای نو انجیلی  در آمریکا و از دوستان نزدیک خانوادگی بوش و کاخ سفید یکی دیگر از نو انجیلی ها است  که چندی پیش از تریبون کلیسا و برنامه مذهبی تلویزیونی «کلوب 700 » خود که یک برنامه مذهبی پربیننده در آمریکاست، خواهان ترور « هوگو چاوز» رئیس جمهور منتخب مردم ونزوئلا شده بود، وی بارها در برنامه تلویزیونی، مسلمانان را هدف حملات تند خود قرار داد و مردم آمریکا را برعلیه مسلمانان بر انگیخته است . او اعلام کرد که” مسلمانان قصد تسلط بر همه دنیا را دارند و برخی از آنان شیاطین هستند.” او در این برنامه تلویزیونی که بطور زنده پخش می شد، گفت:” مسلمانان رادیکال ملهم از قدرت های اهریمنی و شیطانی هستند.”

پت رابرتسون  در همین حال  آریل شارون را نیز جهت واگذاری نوار غزه به فلسطینیان به شدت سرزنش کرده بود و پس از بیماری اخیر او، اعلام کرده بود که ” بیماری و حمله ای که به شارون دست داد، نتیجه کیفر الهی بود.” بیاد دارید که در خصوص توفان کاترینا نیز آنها آنرا عذاب الهی بخاط عقب نشینی از غزه عنوان کردند  تکفیری های سلفی مسلمان نیز تفسیر مشابهی از تسونامی داشتند و آنرا به توریزم جنسی مرتبط دانستند.

در برنامه دیگری ، جناب کشیش  و راسپوتین درگاه بوش ،  گفت:” اسلام دین صلح نیست! خانمها و آقایان شما چه خوشتان بیاید و چه بدتان، هدف اسلام، تسلط بر جهان است، تسلطی نفرت آور.” یکی دیگر از نو انجیلی ها که سناتور است گفت ما قادر هستیم که اماکن مقدس مسلمانان را نابود کنیم .

این سخنان بشدت تحریک آمیز و جنگ افروزانه از دهان کسانی  بیرون می آید که بیشترین رفت و آمدها را با کاخ سفید و دولت بوش دارند چون  بسیاری از مقامات دولت بوش پیرو کلیسای « نو انجیلی» هستند.

کشیش  دیگری  که شهرت جهانی دارد و  سخنان او همواره از تلویزیونهای جهانی کلیسا پخش می شود دکترجان هیگ است او نیز مانند سایر نو انجیلی ها دشمنی  شدید  ضد روسیه و کمونیزم سابق را به طرف مسلمانان معطوف کرده است . فقط کلیسای او  تنها در یک مورد هشت میلیون و نیم دلار به یهودیان اتحاد شوروی سابق در سال 1989 کمک اعطا کرده است. آنها که قبلا در دهه 80 به عرب افغانها و ارتجاع عرب کمکهای فراوانی کرده بودند امروز بیشتر از هرمحفلی بر علیه آنها تبلیغ راه انداخته اند.  او بنیانگذار بنیاد تکریم و بزرگداشت  یهود است که وظیفه هماهنگی و همبستگی با ملت یهود و اسرائیل را برعهده دارد او معتقد است یک مسیحی هر کاری را باید بر اساس کتاب مقدس انجام دهد و کتاب مقدس بنا بر تفسیر وی در 7 آیه ازمسیحیان خواسته است که یهودیان را یاری کنند .  نوارهای سخنرانی او از جمله شمارش معکوس (برای نبردآرماگدون)  و میثاق یهود  در سراسر جهان توزیع  شده است  او حتی قبل از اینکه کابینه  محمود احمدی نژاد در ایران روی کار بیاید پیش بینی کرده است که روسیه و ایران با کمک اعراب به اسرائیل حمله خواهند کرد اما خداوند در انجیل وعده داده است که قوم یهود را پیروز و قوم روس و پارس را نابود خواهد کرد همانطور که فرعون را غرق کرد و یهودیان  را از رود نیل  به سلامت عبور داد.

نوار و سی دی صوتی و تصویری این کشیش انجیلی  در مورد برنامه هسته ای ایران و نابودی ایران به مبلغ 12 دلار جزو پرفروش ترین سی دی ها بوده است . در جهان اسلام نیز سی دی های شیخ سلفی بنام السدیسی که در آن بشارت به نابودی یهود و نصرانیت می دهد در سراسر مغرب عربی و شمال آفریقا پرطرفدار است. امروزه کلیسای نو انجیلی به برکت کمکهای سخاوتمندانه در کشورهای آفریقایی بویژه در اوگاندا ، کنیا و جنوب سودان بسرعت در حال پیشرفت است.

 همانگونه که بارها اعلام شده است دولت بوش برای سلطه بر منابع اقتصادی کشورهای دیگر از جمله کشورهای مسلمان،در حال آماده سازی افکار عمومی آمریکا و جهان می باشد. با چنین برنامه های تلویزیونی و ترساندن مردم از مسلمانان، نتایج نظرخواهی ها در آمریکا نشان می دهد که درصد بالایی از مردم آمریکا خواهان حمله ارتش آمریکا به ایران و سوریه هستند.

تهیه و تدوین :  محمد عجم٢٠٠٧

فرقه های جهنمی و تباه گر که طرفداران خود را به نابودی سوق می دهند1

 

آیا در مورد فرقه های مسیحی که طرفداران خود را به اجتماع خودسوزی دعوت می کنند اطلاع دارید. جیمز جونز که بود ؟

فرقه تباه گری مسیحی که در روز 28 دسامبر 1999 دو روز قبل از سال 2000  طرفداران خود را در کلیسا جمع کرد درهای آن را قفل نمود و همه را با آتش یکجا سوزاند که بود؟

فرقه مسیحی  چند همسری را مجاز و قمار و شراب را حرام اعلام کرد.

وارین جیفر رهبر کلیسای مورمن ها در ایالت  یوتا و آریزونای آمریکا  به جرم اعلام تعدد زوجات و حرام بودن مشروبات و داشتن 40 زن و 56 فرزند در دادگاه  محاکمه و حکم اولیه حبس ابد برای وی اعلام شد . وی بعد از چند سال تعقیب  سال گذشته در لاس واگاس بدام پلیس افتاد. وی متهم به تشویق مردم به ازدواج در سنین زیر 18 سال و تعدد زوجات است و خود وی  چند همسر زیر 14 سال داشته است که شکایت یکی از آنها منجر به تعقیب وی گردید.

 

مورمونیسم چه فرقه ای است؟

 

مورمون ها با اینکه جماعت خود را به نام (( کلیسای عیسی مسیح وابسته به مقدسین روزهای آخر )) ( The Church of Jesus Christ of Latter- day Sanints ) میخوانند٬ این فرقه از زمان تاسیس خود٬ رشد زیادی داشته و دلیل این رشد نیز فعالیتهای تبلیغی گسترده آنان بوده است. بسیاری از جوانان کلیسای مورمون مدت ۲ سال را در کشورهای مختلف به این امر اختصاص میدهند.

امروزه تعداد مورمونها بالغ بر ۶ میلیون نفر میباشد که اکثریت آنان در ایالت یوتای امریکا زندگی میکنند. آنان با برخورداری از وضعیت مالی بسیار خوب و سازماندهی عالی٬ در اکثر کشورهای دنیا شعبه دارند. این فرقه مدعی است که در حال حاضر سی هزار مبلغ در سراسر دنیا به نشر این فرقه مشغول هستند و سالانه در کشورهای مختلف جهان ۱۸۰۰۰۰ نفر به تعدادشان اضافه میگردد. این مبلغین حقوق از کسی دریافت نمی کنند بلکه معاش خود را با انجام کارهای متفرقه تامین می نمایند. آنان ده یک درآمد خود را به کلیسا هدیه میدهند و ماهی یکبار روزه می گیرند. به مشروبات الکلی٬ چای٬ قهوه و کوکاکولا لب نمی زنند و استعمال سیگار و هرگونه مواد مخدری ممنوع میباشد. 71 درصد مردم ایالت یوتا مورمون هستند و بعلت تبلیغ شعار ” فرزند بیشتر زندگی بهتر و صواب بیشتر”  جمعیت این ایالت بیشترین رشد را در آمریکا دارد.

بنیانگذار و تاریخ کلیسای مورمون

بانی این فرقه شخصی به نام ” ژوزف اسمیت ” متولد ۱۸۰۶ در شهر ورمونت است. در این زمان٬ امریکا از لحاظ اقتصادی و مذهبی روزهای بحرانی را می گذرانید. کلیساهای باپتیست و متودیست به گروهای مختلف تقسیم شده بودند. ظهور جماعت ها و نهضت های جدید نیز که هواخواه بیداری بودند٬ به این ناآرامی ها دامن می زد. اشخاص زیادی این سوال را مطرح می کردند که براستی اصل و نژاد امریکائی ها از کجاست؟ و این ایده که آنان از یکی از اسباط گمشده اسرائیل هستند٬ طرفدار زیادی داشت. با نقل مکان به شهر نیویورک٬ خانواده اسمیت کلیسای پرزبیتری را برای عضویت انتخاب کردند .

در سال 1820 اسمیت ادعا نمود در حالیکه در مزرعه پدرش در حال دعا بود٬ ناگهان خدا و مسیح بصورت دو انسان بر او ظاهر شدند و یکی از آنها فرمود: (( این پسر حبیب من است٬ از او بشنوید. )) در آنجا بود که خدا به او نشان داد که همه کلیساها در اشتباهند و او نباید به هیچکدام از آنها بپیوندد.

 

در سال ۱۸۲۳ هنگامیکه اسمیت هجده ساله بود٬ مدعی شد  فرشته ای بنام مورونی او را  از وجود و محل لوحه های قدیمی که توسط پیامبری بنام ” مورمون ” نوشته شده بود مطلع ساخت. در کنار این لوحه ها٬ عینکی با دو سنگ گرانبها که بعنوان شیشه هایش در قاب نقره ای جا داده شده بود٬ قرار داشت که اسمیت آنها را با “اوریم و تومیم” که در سفر خروج ۲۸: ۳۰ امده است٬ تطبیق کرد. با اینکه اسمیت از تحصیل چندانی برخوردار نبود٬ اما ادعا کرد که با کمک آن عینک موفق شد تا به رموز الواحی که ادعا کرده بود به زبان مصری اصلاح شده ( Reformed Egyptian  ) است٬ پی ببرد. او با نشستن در پشت پرده ای٬ این کتاب را در مدت سه سال ترجمه کرد. پس از اتمام ترجمه٬ الواح طلایی به فرشته برگردانده شدند. بر اساس این ادعا  الواح ترجمه شده در سال ۱۸۳۰ تحت عنوان کتاب مورمون ( The Book Of Mormon ) انتشار یافت.

 

پس از انتشار این کتاب بود که ژوزف اسمیت با تنی چند از پیروانش٬ کلیسای جداگانه ای را بعنوان کلیسای مورمون تاسیس کردند. بعدها رسولان دیگری چون پطرس٬ یعقوب و یوحنا نیز بر اسمیت ظاهر شدند و او را به مقام ” کاهن ملک صدیق ” ارتقا دادند.

 

اسمیت در سال ۱۸۴۳ تعدد زوجات را متداول کرد و البته این امتیاز  تنها برای خودش و به عنوان یک معیار موقت بود. او حتی در ۱۸۴۴ خودش را برای انتخابات ریاست جمهوری کاندید نمود. پس از مرگ بنیانگذار٬ رهبری این فرقه به شخصی بنام بریگهام یانگ ( ۱۸۷۷- ۱۸۰۱ ) که از قدرت رهبری فوق العاده ای برخوردار بود٬ واگذار شد. رهبر جدید در این فکر بود که برای محافظت از آزار و اذیت دشمنان٬ نقشه مهاجرت جدیدی را طرح کند. به همین منظور در سال ۱۸۴۶ مورمون ها٬ شهر ناوو را ترک نمودند و بطرف غرب حرکت کردند و پس از تحمل سختی های زیادی به ” دریاچه نمک بزرگ ” ( Great Salt Lake ) رسیدند که بعدها به ” یوتا ” ( Utah ) معروف شد. در آنجا شهرکی بنام ” سالت لیک ” بنا کردند که بعنوان مرکز فرماندهی این فرقه شناخته شد.

باید این نکته را نیز متذکر شد که کلیسای مورمون٬ سخنان پیامبران زنده خویش را از جمله مکاشفات ژوزف اسمیت  در حد کتب مقدسه معتبر می داند.

 

اصول عقاید :

 

این گروه معتقدند که کتاب مقدس در صورتی کلام خداست که بصورت صحیح ترجمه و تفسیر گردد. آنها کتاب مورمون را بدون شک کلام خدا می دانند و احترامی بیش از کتاب مقدس برای آن قائلند. در کنار این کتب٬ پیام های انبیای امروز این کلیسا نیز کاملاً معتبر است٬ حتی اگر با اصول کتاب مقدس در تضاد باشد.

 

بنظر آنهاعیسی مسیح با انسانهای دیگر تفاوت چندانی ندارد. بر طبق این استدلال٬ کلیسای مورمون مسیح را ” برادر ارشد ما ” معرفی می کند. مسیح بی گناه و در هدف با خدا یکی است٬ اما او خدای مجسم شده نیست. او از رابطه جنسی خدا و مریم بدنیا آمده است. عیسی  از تعدد زوجات حمایت نموده و در روی زمین با مریم٬ مرتا و مریم مجدلیه ازدواج نموده و بچه دار شده است.

 

داستان آفرینش به این صورت است که طرح ساختن زمین توسط شورایی از خدایان ریخته شد. سپس این خدایان مدت شش روز مشغول ساختن زمین شدند. عیسی مسیح تحت نظارت پدر ( الوهیم ) و به یاری دیگر برادران خود میکائیل ( روح آدم در دنیای روح٬ میکائیل نام داشت )٬ روح نوح٬ روح ژورف اسمیت٬ موسی٬ یعقوب٬ پولس رسول٬ یوحنا و دیگر مقدسین آینده٬ کره زمین را بنا کردند.

 

گناه اولیه آدم به معنای سقوط ( هبوط ) نیست. گناه آدم ضروری و باعث برکت بود زیرا که در نتیجه آن گناه٬ ما قادر به شناخت نیک و بد شدیم. اگر این گناه در جهان اتفاق نمی افتاد ما برکاتی چون تشخیص خوبی و بدی٬ آوردن فرزند و لذت نجات مسیح را نداشتیم.

همه انسانها رستاخیز خواهند نمود و آنانیکه با تشریفات کلیسای مورمون ازدواج آسمانی بجا آوردنده اند٬ همسران خویش را در آن دنیا نیز خواهند داشت. این پیمان ازدواج ابدی است و فرزندان حاصل از این ازدواج نیز آسمانی ملکوتی خواهند بود. هیچ ازدواج تازه ای دیگر وجود نخواهد داشت.

 

در زمان آخر٬ ده سبط اسرائیل گرد هم خواهند امد و اورشلیم جدید ( صهیون ) در قاره آمریکا برقرار خواهد گردید. مسیح خودش بر زمین سلطنت خواهند نمود و زمین به صورت بهشت جلال یافته احیا خواهد شد.

 

تعالیم کلیسای مورمون از آغاز تاکنون دستخوش تغییرات زیادی گشته است. انبیای زنده این کلیسا بارها نظرات انبیای قبل از خود را نقض کرده اند. بعنوان مثال بریگهام یانگ بر این اعتاد بود که ادم همان خدای پدر است که در اثر رابطه جنسی با مریم باکره٬ پدر جسمانی مسیح گردید. این تعلیم چند سال بعد توسط یکی دیگر از انبیای این فرقه رد شد.

ایمان در کلیسای مورمون چنین تعریف شده است:

 

” اعتقاد به این حقیقت که عیسی نجات دهنده و ژوزف اسمیت پیامبر حقیقی و راستین خداست. ” مقام اسمیت در کلیسای مورمون بسیار بالاست٬ بطوریکه در کنار ایمان به عیسی برای نجات٬ وساطت ژوزف اسمیت نیز نقش مهم و حیاتی را بازی می کند. امروزه بانی این فرقه حتی مقام بسیار بالاتری از یک پیامبر را در این کلیسا داراست.

 

در کتاب مورمون پیشگوییهایی قید شده که نادرستی آن آشکار گردیده است. از جمله در قسمتی از این کتاب درباره قوم یهود آمده است که وقتی آنان به مسیح ایمان بیاورند٬ آنگاه طبق عهدی که خدا با اجدادشان بسته بود به سرزمین موروثی خود بازگشت خواهند نمود. امروزه می بینیم که قوم یهود به فلسطین برگشته اند بدون اینکه به  مسیح ایمان آورند.

نوشته: محمد عجم ١٣۵۶

ریشه های تروریزم از محیط اطلسی تا خلیج فارسی

سلفی گرایی افراطی  نه تنها مغرب بلکه تمام خاورمیانه بزرگ را در برگرفته است و توده های بریده از روشنفکران لائیک  و سرخورده از افکار چپ و راست و ستم دیده از ظلم دیکتاتور های غیر منتخب و روسای جمهور مادام العمر و خود خواه و تمامیت خواه در سراسر شمال آفریقا  را جذب خود می کنند. در مصر، عربستان، اردن، فلسطین، الجزایر،موریتانی، نیجریه، بحرین، ،مغرب، لیبی ، تونس و… اسلام گرایی در خدمت تندرو ها  قرار گرفته است.

افکار و عقاید  ابن تیمیه  پدر فکری مکتب زرقاوی  

ترجمه مقاله احداث مغربیه 

 

پدر فکری طالبانیسم

افکار و عقاید ابن تیمیه پدر فکری مکتب زرقاوی*

تهیه و ترجمه: محمد عجم ١٣٨۵

 

انتشار افکار سلفی های تکفیری ( سلفی جهادی)  در میان فقهای تندرو ، میانه رو و مردم عادی بریده از چپ و راست  در منطقه مغرب عربی ، ما را بر آن داشت تا به بازخوانی افکار ابن تیمیه پدر ورهبر معنوی این ایده بپردازیم .(1)

افکار ابن تیمیه روشن و صریح است او با اندیشه و عقل بکلی مخالف است و خواستار الغاء عملکرد عقل از تمام شئون زندگی است و با فکر کردن و اندیشیدن دشمن است مگر اینکه آن فکر و اندیشه در راستای تایید نقل و احادیث باشد.او در این زمینه می گوید: دلایل عقلی درست وقتی قابل شنیدن است که مخالف اخبار انبیاء نباشد. و فکر و عقلی که با اخبار و احادیث مخالف باشد نه عقل است و نه فکر (2)  او به احادیث و آیات منسوخ شده برای اثبات ادعاهای خود متوسل می شود همان مستنداتی که اکنون  زرقاوی به آنها استناد می کند و  نویسندگان  ضد اسلام  از آنها به عنوان ابزاری بر علیه مسلمانان در غرب  بهره برداری  تبلیغاتی می کنند  تا اسلام را دین خشونت نشان دهند.

به پندار  او  دلایل عقلی در مقابل دلایل نقلی بی ارزش هستند. ابن تیمیه با این گفتار راه را بر عقل و اندیشه گرفته و عملا دعوت به جمود و تحجر فکری می کند و برای فکر خطوط قرمز زیادی تعیین می کند. و می گوید سلف صالح به نیابت از ما اسلوبها و روشها را تعیین نموده و ما باید تبعیت و تقلید نماییم (3)، ما باید تماما در خط و اسلوب و کردار و گفتار سلف صالح راه برویم و نقش ما تبعیت است و این به نفع ما است حتی ممکن است از نظر ظاهر هم نفع و سودی در تقلید و انجام یک تکلیف وجود نداشته باشد با این وجود ملزم به تبعیت هستیم برای اینکه این تبعیت ما را نزدیک به انبیا می کند چنانچه می گوید  تبعیت ما از سلف صالح و اصحاب و مهاجرین و انصار ما را به  خدا نزدیک می کند  (4) واضح است که این کلام  دارای ابعاد قابل سوء استفاده است  و می تواند  به دشمنی با هرگونه تفکر  منجر شود  از سوی دیگر او هیچ جایی را برای نیازهای امروز باز نمی گذارد  در حالیکه  فاصله ما با زمان صحابه و با زمان ابن تیمیه متفاوت است و نیازها ی عصر ما با آن دوره فرق می کند.

 

(مرگ 728ه)، در واقع او تمامی نمادها و مظاهر زندگی این عصر را نفی می کند. از جهت دیگر تیمیه مسلمانان را فرا می خواند که تمامی روابط خود را با کفار قطع کنند و در تمامی امور با آنها مخالف باشند و می گوید : «کذلک قد نتضرر بموافقتنا الکافرین فی أعمال، لولا أنهم یفعلونها لم نتضرر بفعلها.. فتکون موافقتهم دلیلا على المفسدة ومخالفتهم دلیلا على المصلحة»(5).به عبارت دیگر مسلمانان هیچ یک از ساخته های فیزیکی و فکری کفار را نباید بکار گیرند حتی اگر این بضرر مسلمین باشد. بنظر او مهمترین مصلحت در این است که با آنها مخالف باشیم. برای اینکه در کارهای کفار مصلحتی بنفع ما نیست و می گوید : «وحقیقة الأمر: أن جمیع أعمال الکفار، وأموره لابد فیها من خلل یمنعها أن تتم له منفعة بها. ولو فرض صلاح شیء من أموره على التمام، لاستحق بذلک ثواب الآخرة. ولکن کل أموره إما فاسدة أو ناقصة»(6). در یک مورد از این شیخ الاسلام سوال می شود که: « رای علما در خصوص قومی از اهل ذمه که مجبور شده اند لباسی غیر از لباس عادی و بومی خود بپوشند. مثلا آنها را سلطان مجبور کرده که از عمامه مسلمین استفاده نکنند،و این باعث آزار و اذیت آنها و همچنین ضرر کاسبکاران مسلمان شده است آیا امام برگشت آنها به لباس محلی را مجاز می دارد؟ . جواب ابن تیمیة منفی است : «فجاءتنی الفتوى فقلت لا یجوز إعادتهم إلى ما کانوا علیه ویجب إبقاؤهم على الزی الذی یتمیزون به عن المسلمین. فذهبوا ثم غیروا الفتی، ثم جاءوا بها فی قالب آخر، فقلت: لا تجوز إعادتهم، فذهبوا، ثم أتوا بها فی قالب آخر، فقلت: هی المسألة المعینة وإن خرجت فی عدة قوالب» (7) این سوال را در قالبهای مختلف پرسیده اند و هربار شیخ برجواب منفی خود اصرار ورزیده است . طرح سوال بصورتهای مختلف از جانب سوال کنندگان نشانگر عدم اغنای آنها است و اصرار شیخ بر جواب منفی نیز نشانگر ماهیت تعصب آمیز و تندرو و غلو ایشان در افکار را نشان می دهد. زیرا برای او مهم نیست که غیر مسلمان اذیت و آزار می شود و مسلمان نیز ضرر اقتصادی می بیند. او با این کار، افکار تندروانه و نژادپرستانه و کراهیت را مورد تایید قرار می دهد. چرا؟ او خود پاسخ می دهد: «أما ما یرویه بعض العامة عن النبی (ص) أنه قال «من أذى ذمیا فقد أذانی» فهو کذب على رسول الله (ص) ولم یروه أحد من أهل العلم»(8). اینکه بعضی افراد از پیامبر نقل کرده اند که هرکس ذمی را آزار دهد مرا آزار داده است این یک کذب است پس چون پیامبر این حرف را نزده است و در سند دیگری هم نقل نشده است پس آزار غیر مسلمان بر ما گناه و جنحه ای ندارد. او با این شیوه تمامی نص های دینی در خصوص مسامحه و تسامح با غیر مسلمانان را رد می کند و بر افکار تندروانه خشونت و قتل و غارت ادامه می دهد. ابن تیمیة در واقع دارای ترازوی و سنگ محک متفاوتی است . ترازوی برخورد با کفار و ترازوی برخورد با مسلمین او حتی برخورد تبعیض آمیز و نژادپرستانه را جایز می شمارد. او هرگاه با حدیثی روبرو می شود که مخالف ایده های تندروانه او است آنها را منکر می شود و در مورد آیات قرآنی که با افکار او سازگار نیست به تفسیر و تاویل روی می آورد.

 

شاگرد او ابن القیم الجوزی روایت کرده است: «یروی أن شیخه بحث مع قوم فاحتجوا علیه بحدیث أنکره. فلما أظهروه له بالنقل أی أتوا بأسانید تؤکد الحدیث ووقف علیه. ألقى المجلد من یده فی غضب(9). أما إذا کان النص الدینی قرآنیا، بحیث تنعدم إمکانیة فقیهنا فی إنکاره، فإنه کان یلتجئ إلى أسلوب التأویل، لیستخلص منه ما یدعم آراءه ومواقفه: یک نمونه از این تفسیرها : وزیر تاتار در اینکه یهودیان می توانند بر دین خود باقی بمانند به این آیه استناد کرد «قل یا أیها الکافرون لا أعبد ما تعبدون ولا أنتم عابدون ما أعبد ولا أنا عابد ما عبدتم ولا أنتم عابدون ما أعبد لکم دینکم ولی دین» و این آیه از محکمات است و منسوخ نیست. ولی او با آنها در مورد تفسیر این آیه به جدل برخواست و گفت :وأخبرهم أنهم کافرون یخلدون فی النار»(10) ابن تیمیة به آزادی اعتقاد و دین باور ندارد و می گوید: من لا یدین بدین الإسلام فهو إما کافر أو منافق «ومنذ أن بعث الله عبده ورسوله محمد (ص) وهاجر إلى المدینة صار الناس ثلاثة أصناف: مؤمن، منافق وکافر»(11)، او تنها به این تقسیم بندی قائل نیست بلکه خون غیر مسلمان را منافق و کافر را حلال شمرده و حتی در این راه دسته دیگری از مسلمانان که از شیوه و روش او پیروی نمی کنند را نیز در زمره منافقان و کافران قرار می دهد. فالکافرون به أباح أنفسهم التی لم یعبدوه بها وأموالهم التی لم یستعینوا بها على عبادته لعبادة المؤمنین الذین یعبدون» (12) و ابن تیمیة از نظر شرعی و دینی قتل وسلب واغتصاب و مصادره اموال و آزار زنان و کودکان و ..، را حلال اعلام می کند. برای شیخ ما دو چاره بیشتر نیست : إما اعتناق الإسلام وإما إباحة الأنفس والأموال والأولاد «فکل من بلغته دعوة رسول الله إلى دین الله الذی بعثه فلم یستجب فإنه یجب قتاله» (13)، ثم «ومن عمل فی الأرض بغیر کتاب الله وسنة رسوله فقد سعى فی الأرض فسادا» (14). اما در مورد مسلمانان مانند شیعه برحسب ابن تیمیة، کفر آنها بزرگتر و گناه آنها عظیم تر از کفار اصلی است ( أکبر من کفر الکافر الأصلی) ، وإثمهم أعظم من إثمه بل حتى عقابهم أشرس من عقاب الکفار الأصلیین «فإن جمیع هؤلاء (یقصد الخوارج والشیعة) الکفار أکبر من الیهود والنصارى (15)

 

ابن تمیمه می‌گوید: «از این رو معلوم می‌شود که آنها شرور و از طرفداران هوای نفس هستند، که قتل آنها از خوارج، واجب‌تر است و این دلیل سخنی است که در بین عموم رواج یافته و می‌گویند که اهل بدعت، شیعیان هستند. به طور کلی در نزد عموم، این طور است که هر مخالف سنی، شیعه نام دارد، زیرا با سنت رسول خدا(ص) و مبانی اسلام دشمنی می‌کند» (جزء 28 ص 428).

 

 

ابن تیمیه نه برای فکر و نه برای فرهنگ و هنر احترامی قائل نیست . تخریب آثار هنری و باستانی افغانستان و یا تخریب اماکن مقدسه که علاوه بر تقدس جنبه هنری و علمی دارد نیز برای آنها اهمیت ندارد . و آنها را نفی می کند

 

از او سوال شده « چه می گویند حضرات علماءو أئمه دین در خصوص تاتارهایی که به شام می آیند و شهادتین می گویند و خود را به اسلام منتسب می کنند آیا واجب است قتل آنها یا خیر ؟ جواب: «الحمد لله رب العالمین، نعم یجب قتال هؤلاء بکتاب الله وسنة رسوله واتفاق أئمة المسلمین»(16) با وجود اینکه در سوال مشخص است که آنها اسلام آورده اند ولی با این وجود «شیخ الإسلام» فتوای قتل آنها را صادر می کند، ابن تیمیة حتی منکر درستی این حدیث از پیامبر می شود «لا یحل دم امرئ مسلم یشهد ألا إله إلا الله، وأنی رسول الله إلا بإحدى ثلاث: الثیب الزانی، والنفس بالنفس والتارک لدینه المفارق للجماعة» .پایان متن ( الاحداث المغربیه ).

 

سلفی های جهادی مانند زرقاوی متاسفانه همان دیدگاه سنتی ابن تمیمه را در حال حاضر میراث داری می کنند بطوریکه آنها مسولئیت شرورترین حادثه سالهای اخیر یعنی انفجار حرم امام موسی کاظم و امام عسکری در سامراء را بر عهده گرفتند و قول تخریب سایر اماکن مقدسه را نیز دادند آنها قبلا نیز در توجیه جنایاتی مانند حمله انتحاری و کشتار هزار نفر در پل کاظمیه طی اطلاعیه ای تاکید کرده بودند که :

 

بزرگان ما خط‌مشی روشن را در مورد شیعه در اختیار ما گذاشته و پرده از این قوم برداشته‌اند تا جایی که امام البخاری می‌گوید: در پشت سر شیعه، یهود و مسیحی نماز نخوانید، به آنها سلام ندهید، با آنها ازدواج نکنید و از گوشت ذبح‌شده توسط آنان نخورید. (خلق افعال العباد ص 125) همانطور که بزرگان ما از جمله شیخ‌الاسلام ابن تمیمه گفته است «به این دلیل که شیعیان با کفار علیه مسلمانان همکاری می‌کنند و آنها از بزرگ‌ترین اسباب حمله چنگیزخان به سرزمین‌های اسلامی و آمدن هولاکو به عراق و اشغال حلب و صالحیه بودند و از این رو هنگام عزیمت به مصر، پادگان‌های مسلمانان را ویران کردند و راه را بر روی مسلمانان بستند و به این دلیل با تاتار و فرانسوی‌ها علیه مسلمانان همکاری کردند و از پیروزی اسلام خشمگین و ناراحت می‌شدند. درواقع آنان طرفداران یهود و مسیح و مشرکان هستند و قلب‌هایشان مملو از کینه و خصومت با مسلمانان است. همچنین از بزرگ‌ترین عبادت‌ها نزد آنها، لعنت فرستادن بر اولیاءالله در میان مسلمانان است و حریص‌ترین مردم در جدایی افکندن بین مسلمانان هستند و عالی‌ترین اصول آنها، کفرگویی، لعنت و دشنام به علمای مسلمان و خلفای راشدین است و اعتقاد دارند، هیچ جایی برای کسانی که به امام معصوم (دوازده امام) ایمان ندارند، وجود ندارد.

 

شیعیان، قوم و حکومت تاتار را دوست دارند، زیرا از این حکومت، بزرگی و عزتی کسب کردند که در دولت مسلمان از آن برخوردار نشده بودند. آنها از بزرگ‌ترین همکاران این قوم برای حمله به سرزمین‌های مسلمان و قتل عام مسلمین بوده‌اند و ماجرای ابن‌العلقمی و امثال آن با خلیفه و قضیه مشهور آنها در حلب، برای همه مردم شناخته شده است. همچنین در صورت پیروزی مسلمانان بر کفار و مسیحیان، شیعیان غمگین و در صورت پیروزی مشرکان و مسیحیان بر مسلمانان، آنها شادمان و مسرور می‌شدند» (الفتاوی جزء 28، صفحات 478 الی 527). سبحان‌الله! مانند اینکه برایشان جزییات امور غیبی کشف و برایش روشن شده است.

امام احمد نیز می‌گوید:  آنها مسلمان نیستند. امام مالک می‌گوید: کسی که به اصحاب رسول(ص) دشنام می‌گوید، در اسلام سهم و نصیبی ندارد. (کتاب السنه رقم 779). الفاریابی نیز می‌گوید: «هیچ شیعه‌ای جز اینکه کافر بوده، ندیده‌ام». (اللالکائی، جزء 8، صفحه 1545). این حزم هنگامی که ادله‌ای درباره اقدام یهودیان و مسیحیان در جعل کردن تورات و انجیل ارایه داد، آنها که هیچ‌گونه پناهی نیافتند، تنها گفتند که شیعیان نیز قرآن را جعل می‌کنند. همچنین وی (ابن حزم) گفت که شیعیان، مسلمان نیستند و تنها خط‌مشی یهودیان و مسیحیان را در کفر و دروغ دنبال می‌کنند.

 

ابن تمیمه در ادامه گفته است  چنانچه اهل سنت متفق‌القول‌اند، اگر مبارز مسلمان، به سمت قتل دشمن پیش نرود، کشته خواهد شد. پس به طریق اولی، قتل این گروه خارج از اسلام و دشمن خدا و رسول(ص) لازم است. (جزء 4 ص 251).

 

برداشت طالبانیسم از اسلام  حرمتی برای انسان قائل نیست و در حالیکه به صراحت در آیات و احادیث محکمی کشته شدن یک انسان بیگناه به معنی قتل  همه انسانها تعبیر شده است  بر اساس اینگونه تفکرات  طالبانیزم  صدها نفر شیعه از کودک و زن و مرد به مناسبتهای مختلف قربانی این تفکرات جاهلانه شده اند البته  خنجر تعصبات کور آنها سنی های معتدل تر را  نیز از  این جنایات مصون  نداشته است . و تا کنون شاهد قتل بزرگانی از اهل سنت بدست همکیشان طالبانی آنها بوده ایم

 

بطور مثال در تاریخ 11/3/84 جریان طالبان و وهابیت، «ملا عبدالله فیاض»، عالم برجسته قندهار را به جرم همکاری با دولت کرزای ترور کردند و و روز بعد در مجلس فاتحه او، یک اقدام انتحاری صورت دادند که منجر به کشته شدن دست‌کم بیست نفر شد.

 

مهم این است که سنیان معتدل و واقعگرا نیز از دست اقدامات در امان نخواهند بود. در عراق هم طی ماه‌های گذشته برخی از روحانیون سنی که تمایل به مذاکره با دولت را داشته‌اند، کشته شده‌اند. در این حوادث معمولا افراطیون سنی تلاش کرده‌اند آن اقدامات را بر عهده سپاه بدر بگذارند. اما اکنون با عملیات انتحاری که در قندهار صورت گرفت و با بعضی اعمال دیگر آنها علیه سنی ها ، می‌توان یقین کرد که در عراق هم طرفداران زرقاوی نمی‌توانند سنیان معتدل را تحمل کنند و به همین دلیل روحانیون متمایل به مذاکره با دولت را ترور کرده با یک تیر، دو نشان می‌زنند. هم آنها را از سر راه برمی‌دارند و هم مسئولیت آن را بر عهده سپاه بدر و شیعیان می‌گذارند.

 

وهابیت، به عنوان یکی از تاثیر گذار ترین باور ها در دو دهه اخیر، تفسیر جدیدی از اسلام سنی است که عبدالوهاب سردمدار آن بود. وی طرفدار وبسط دهنده اندیشه های ابن تیمیه بود و بر اساس بنیان های فکری او مکتب وهابیت بنا شد .ابن تیمیه در سال 1263 میلادی در حران از شهرهای ترکیه کنونی بدنیا آمد و در سال 1328 میلادی بعد از 65 سال مبارزه و تعلیم و تعلم وفات یافت.از جمله ویژگی های ابن تیمیه، جسارتش در ارایه عقاید و باورهایش بود وی نقش بسیار برجسته ای در پیروزی سپاه ممالیک مصر بر خیل مغولان بر عهده داشت.ابن تیمیه در فقه حنبلی خیلی زود به مقام اجتهاد رسید ولی در ارایه فتاوا هرگز خود را محدود به فقه حنبلی نمی کرد و حتی بسیاری از فتاوای وی مطابق هیچیک از مذاهب اربعه اهل تسنن یعنی حنبلی، شافعی، مالکی، حنفی نبود. یکی از نخستین آثار او کتاب “العقیده الحمویه الکبری” بود که به نوعی خرق عادت در میان سنیان محسوب می شد.وی در این کتاب به نقد و رد بسیاری از عقاید کلامی اشاعره پرداخته و نسبت به سستی و ضعف آن باورها معترض بوده است.

 

 ابن کثیر در شرح باور های ابن تیمیه پیرامون زیارت قبر رسول خدا(ص) می گوید: این تیمیه زیارت قبر رسول خدا(ص) را بکلی منع نکرده، بلکه مجرد قصد رفتن به زیارت را منع کرده است، یعنی اگر کسی بدون قصد زیارت به قبر حضرت برود به واسطه اینکه میرویم تا در مسجد النبی نماز بخوانیم و در آنجا قبر را زیارت کند مانعی ندارد.

 

 % 20 درصد تروریستهایی که بعد از حوادث 11 سپتامبر تحت تعقیب پلیس بین الملل قرار گرفته اند از منطقه مغرب عربی هستند و بنابر این واحدهای ضد تروریست آمریکا و اروپا توجه خاصی را به مطالعه ریشه های تروریزم در  این منطقه  مبذول داشته اند آنها به ترتیب 1- سلفی گرایی 2- نقش مساجد و وعاظ 2- نقش مدارس و شیوه آموزش و تعلیم 3- نقش احزاب اسلام گرا 4- فقر  بیکاری و حلبی آبادها  5 – وضعیت نظام حکومتی و بی عدالتی و تضاد طبقاتی را در مورد ریشه یابی علت جذب جوانان به گروههای سلفی جهادی مورد بررسی قرار داده اند . اسلام گرایی در مغرب عربی ریشه های عمیقی دارد سلفی های تکفیری  هم با استفاده از همین شرایط مساعد و علایق مردم به اسلام توانسته است در این کشورها به نیروی قدرتمندی تبدیل شود. اخیراٌ وزارت اوقاف و وزارت کشور در دولتهای منطقه شمال آفریقا موظف شده اند برای تمامی مساجد و امامان جماعت و جمعه شناسنامه اطلاعاتی باز کنند تا دریابند کدامیک به جماعتهای سلفی تکفیری  وابستگی دارند.   وی از افراط گرائی دینی به عنوان یکی از این خطرات نام برد و گفت در سالهای اخیر بسیاری از کشورهای اسلامی از جمله مغرب (مراکش) شاهد قتل شهروندان خود به دست گروههای افراطی بوده اند که به نام دین عمل می کنند.

 

امام خمینی ره و همچنین علمای شیعه در ایران و عراق تلاش زیادی کردند که از اندیشه های و سوء تفاهم های تاریخی را که موجب افکار ضد شیعی وهابیان شده و در دشمنی با شیعیان به آنها استناد می کنند را برطرف سازند تا هم شیعه و هم سلفی ها یکدیگر را بر اساس شرایط امروز از نو بازشناسی نمایند و از قالب های کلاسیک خارج شوند. اما متاسفانه اندیشه های افراطی  امثال زرقاوی ریشه در روحیه  تحجر تکفیری دارد و حاضر نیست شرایط امروزی را مورد مطالعه قرار دهد. البته افراط گری علی رغم مخالفت بعضی از بزرگان شیعه در بین بعضی ازشیعیان نیز وجود دارد که مورد سوء استفاده دشمنان اسلام نیزقرار می گیرد آیت‌الله سیدمحمدباقر درچه‌ای را می‌توان از برجسته‌ترین فقهایی دانست که در دو قرن اخیر، از اقدامات افراطی و غلوآمیز، انتقاد کرده است.

 

در فقه شیعه عقل یکی از  بزرگ ترین سرمایه های  انسان  است. یک  حدیث که درباره عقل، آن را راه عبادت و کسب سعادت شمرده است: العقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرّحمنُ و اکتُسِبَ بِهِ الجَنانُ. بدین ترتیب، فواید خردمندی و عقل گرایی، تا جهان پس از مرگ نیز امتداد دارد.

 

هیچ بهانه ای برای کناره گیری از عقل و خردمندی پذیرفته نیست؛ حتی اگر سلوک باشد یا شهود باشد یا شنود. عرفان و شهود و هر آنچه که بهانه های تاریخی ما برای گریز از خرد بوده اند، عقل ناب، مدد عرفان و عشق ورزی است، نه سد آن. و راست گفته است فردوسی که حتی راه های پنهان دل را نیز به نیروی خرد باید گشود:

 

خرد رهنمای و خرد دلگشای

 

خرد دست گیرد به هر دو سرای

 

کسی کو خرد را ندارد ز پیش

 

دلش گردد از کرده خویش ریش

 

از اویی به هر دو سرای ارجمند

 

گسسته خرد، پای دارد به بند

 

خرد چشم جان است، چون بنگری

 

تو بی چشم جان، آن جهان نسپری

 

خرد را و جان را که یارد ستود

 

اگر من ستایم که یارد شنود؟

 

اگر مولوی رهبری عقل را تا گور می پذیرد، این را نیز باید گردن بگذارد که بی خردی و خردستیزی موجب می گردد که سر سالم به گور نبریم.

 

پیش بینی این خرد تا گور بود

 

و آنِ صاحب دل به نفخ صور بود

 

این خرد از گور و خاکی نگذرد

 

وین قدم، عرصه ی عجایب نسپرد

 

زین قدم وین عقل رو بیزار شو

 

چشم غیبی جوی و برخوردار شو (۳)

 

برخی براین گمانند که عقل گرایی در غرب دنیا بیش از شرق عالم رواج و وجاهت دارد، آن چنان که برخی شرقی بودن را برابر با اشراقی بودن دانسته اند. اگر چنین باشد، آیا نباید ریشه بسیاری از مشکلات کوچک و بزرگ خود را در این خصلت شرقی خویش ببینیم هرجا که خردمندان حکم می رانند و حرمت دارند، همه روی ها به سوی کمال است و امنیت و آرامش. آنجا که خردمند قدر نمی بیند و بر صدر نمی نشیند، مجال گرگان است و سگان. بهانه های عقل گریزی در میان آدمیان گاه چنان موجه و مقدس می نماید که حتی عاقلان را نیز به شک می اندازد؛ اما هرگز نباید اولُ ما خَلَقَ الله را وانهاد و عرصه به خرافات و توهمات بی بنیان داد. جوامع انسانی، هر چه زودتر باید وام خود را به عقل بپردازند و خردپذیری را همچون عبادت خداوند، مقدس شمارند، ورنه جورکش غول های سفاهت و نامردمی خواهند شد.

 

منابع:

* به نقل از احداث مغربیه پر تیراژترین روزنامه مراکش

  تهیه و ترجمه محمد عجم

 

1-   ابن تیــــــــمیة ومسألة العقل والنقل مجلة الفرقان العدد 8 ص 19.نویسنده  محمد یتیم از رهبران حزب عدالت و توسعه

 2- ابن تیمیة «درء تعارض العقل والنقل أو موافقة صحیح المنقول لصحیح المعقول» تحقیق د رشاد سالم دار الکنوز الأدبیة ص 133 . 3- ابن تیمیة «موافقة صحیح المعقول لصحیح المنقول» على هامش کتاب منهاج السنة مکتبة الریاض ص 15، ورد عند محمد یتیم» مجلة الفرقان العدد 8 ص 20. 4- ابن تیمیة «اقتـــــضاء الصراط المستقیم مخالفة أهل الجحیم» تحقیق محمد حامد الفقی الطبعة الثانیة 1950 مطبعة السنة المحمدیة ص 13. 5- نفسه ص 13 .6- نفسه ص 34. 7- نفسه ص 163. 8- نفس المرجع ص 160 (الحدیث أخرجه السخاوی فی المقاصد الحسنة). 9- وردت هذه الروایة عند «صالح الوردانی» «لم یکن فقیها ولا معذبا: مدافع ابن تیمیة» جریدة صوت الناس عدد 2 ص3. 10- فقه الجهاد ص 136. 11- اقتضاء الصراط المستقیم… ص 18. 12- فقه الجهاد ص 42. 13- نفس المرجع ص 39. 14- نفسه ص 96.15- نفسه ص 100. 16- نفسه ص 125.

 

القاعده در مغرب اسلامی بهانه ای برای استقرار پایگاههای نظامی آمریکا و ناتو

 

 به نقل از فصلنامه آفریقا شماره ٢١ – ١٣٨٩-

مقدمه

مغرب اسلامی از دیدگاه طرفداران القاعده منطقه ای است که تمام کشورهای مسلمان شمال و غرب آفریقا بویژه  کل کشورهای عضو اتحادیه مغرب عربی(الجزایر،مغرب،تونس،لیبی،موریتانی) و حتی جنوب اسپانیا(اندلس) را پوشش می دهد.آنها بطور آگاهانه این نام را بجای نام رایج “مغرب عربی” برگزیده اند زیرا حتی در منطقه مغرب عربی نیز 40 درصد مردم غیر عرب(آمازیغ بربر)و یا مستعرب هستند. 

هفت سال پس از آغاز جنگ آمریکا و متحدانش با تروریسم جهانی و هزینه بیشتر از هفتصد میلیارد دلار، کارشناسان بر این باورند که آمریکا هنوز در ابتدای راه قرار دارد و القاعده تشکیلات خود رادر سراسر جهان بویژه در آسیای غربی، خلیج فارس  ومغرب عربی مستحکم و قدرتمندتر می کند.

آمریکا که در تمامی نقاط حساس و استراتژیک دنیا پایگاههای نطامی دایمی دارداما  در قاره آفریقا هنوزفاقد چنین پایگاهی با مشخصات پایگاه نظامی دایمی  است. ترس از القاعده و یا بهانه حضور تروریست ها ، آمریکا را بر آن داشته تا بطور جدی  به دنبال ایجاد پایگاههای دایمی در قاره آفریقا باشد .

سومالی، جیبوتی، در سنگال، چاد  و مناطق ساحلی غرب مغرب ،الجزیره ،تونس ،موریتانی، نیجر، نیجریه، مالی و موریتانی  مناطق تحت پوشش اطلاعاتی و رهگیری پایگاههای موقت آمریکا است.

 

آمریکا  و ناتو علاوه بر داشتن تسهیلات نظامی در منطقه شمال آفریقا و پایگاه در شهر الجبرالتار انگلیس  در تنگه جبل الطارق  و گشت زنی های دریایی منظم در آبهای ساحلی مغرب،  در صدد برپایی یک پایگاه‌های نظامی دایمی در منطقه صحرای آفریقا(با نام افریکوم )است. همکاری‌های ناتو با سه کشور منطقه  طی سال گذشته مسیحی با انجام رزمایش نیروهای آمریکایی در صحرای بزرگ الجزایر در چارچوب “برنامه حمایت از تلاش‌های مبارزه با تروریسم در ساحل افریقا” و رزمایش  دریایی دیگری در سواحل غرب مغرب  و رزمایش ضد تروریستی  متشکل از نیروهای اف بی آی و نیروهای مغربی  در شهر طانطان  و حاشیه صحرا نمود بیشتری پیدا کرد.

 

آمریکایی‌ها چند سالی است به طور آشکار و به بهانه مبارزه با تروریسم در مثلث صحرا (الجزایر- مغرب – موریتانی)  نیرو مستقر کرده‌اند و در نظر دارند یکی از پایگاههای مبارزه جهانی با تروریسم را در منطقه  مثلث صحرا ایجاد کنند. پادشاهی مغرب از ابتدای استقلال متحد مورد اعتماد آمریکا بوده  و آمریکا تامین کننده اصلی سلاح ارتش مغرب بوده است و از سال 1945 تا کنون در شهر  قنیطره (KANITRA  ) پادگان نطامی چند منظوره داشته است.

 پس از چند دهه روابط  شکننده  میان الجزایر انقلابی  و آمریکا، از 11 سبتامبر آمریکاییان همواره از الجزایر بعنوان یک متحد در چارچوب سیاست‌های جهانی مقابله با تروریسم یاد می‌کنند. الجزایر بزرگترین قربانی تروریسم در منطقه مغرب اسلامی/عربی است. مغرب ، تونس ، موریتانی،نیجر،سنگال  و مالی نیز از عملیات تروریستی مصون نبوده است.

شهروندان مغربی(مراکشی) سابقه وسیعی در همکاری و عضویت با القاعده و همچنین سابقه عضویت در سازمانهای اطلاعاتی غرب برای نفوذ در تشکیلات القاعده دارند.  نیمی از عوامل اصلی در انفجارهای مادرید مغربی تبار بودند  و در حوادث خونین و جنایتکارانه انتحاری در عراق نیز نزدیک به 60 انتحاری مغربی شرکت داشته اند.

تشکیلات القاعده مغرب اسلامی

در سالهای 1970 تا 1980 گرایشات و تمایل در افکار عمومی در کل مغرب عربی بسوی اخوان المسلمین و مبارزات اسلامی شدت گرفت. در مراکش “جنبش”  الشبیبة الإسلامیة” به رهبری  عبد الکریم مطیع، ودر  تونس جنبش”  الجماعة الإسلامیة در سال  1969، ودر الجزائر جنبش “الإخوان المسلمین” به رهبری  محفوظ نحناح شکل گرفت این جنبش ها تحت تاثیر انقلاب اسلامی روحیه قوی تری گرفتند و به این نتیجه رسیدن که می توانند نظامهای سیاسی را سرنگون سازند. سپس از درون این جنبش ها حرکات تندرو سلفی جهادی در دهه های 1990 شکل گرفت.

 دو جریان” الإخوان والجزأرة “، به تندروی کشیده شدند و گروه  إسلامی به رهبری مصطفى بویعلی، در سال 1979 اقدام به تهاجمات مسلحانه علیه نیروهای نظامی در الجزایر نمود.

بویعلی در 3 فوریه  1987, به قتل رسید. جوانان سرخورده از این جریانات  توسط و بعضی از فقهای میانه رو جذب شدند و” الجبهة الإسلامیة للإنقاذ” به رهبری عباسی مدنی وعلی بن حاج را در سال  1989تشکیل دادند اما ترس دولت از نفوذ تندروهای سلفی جهادی در درون این گروه  نظامیان را وادار به واکنش در مقابل جبهه نجات اسلامی نمود. اشغال افغانستان توسط شوروی حادثه دیگری بود که مسلمانان انقلابی و جهادی را به فکر تشکیلات نظامی انداخت. کمک های مالی عربستان به افراد داوطلب برای عزیمت به افغانستان در وسوسه بسیاری از جوانان منطقه مغرب عربی برای عزیمت به افغانستان نقش داشت.

هنگامیکه شوروی از افغانستان خارج شد حدود بیست هزار رزمنده متعلق به 25 کشور اسلامی و عربی در افغانستان حضور داشتند آنها مغرور از پیروزی بر ابرقدرت شوروی به کشورهای خود بازگشتند و خطری برای دولتهای خود شدند.

در سال 1991  در الجزایر انتخابات آزادانه برگزار شد و جبهه نجات اسلامی در کمال ناباوری با کسب  188 کرسی از 430 کرسی  پیروز انتخابات شد.  ترس از نفوذ عرب افغانها و سلفی های جهادی  در صف جبهه نجات باعث شد که رئیس جمهور”بن جدید” در سال  1992 پارلمان را منحل نماید

ارتش قدرت را بدست گرفت و تعدادی از طرفداران افراطی جبهه نجات نیز گروههای مسلح “جیش محمد”،”حرکة الجهاد الإسلامی الجزائر” ، سازمان” الضباط المسلمین” وگروه “الباقون على العهد”را تشکیل دادند دسته های  مسلح مذکور در دو گروه عمده زیرمعرفی می شدند :

1- “الجیش الإسلامی للإنقاذ” به رهبری  مدنی مزراق وعبد القادر شبوطی ومحمد سعید مخلوفی.

2- “الجماعة الإسلامیة المسلحة” به رهبری  أبو عبد الرحمن أمین تشکیلات اصلی جنگ مسلحانه بودند که هزاران نفر را بی رحمانه بقتل رساندند.

در سال 1992بین رهبران اصلی  گروههای مسلح ( آقای شبوطی وملیانی)، اتحادی بوجود آمد شدت خشونتهای آنها به حدی بود که علمای مذهبی مانند بلحاج و عباس مدنی  خود را از این گروهای خشونت گرا و کشتار گر مبرا نمودند و کشتار وحشیانه علیه  افراد شهروند را که از سوی گروههای مسلح صورت می گرفت محکوم نمودند.

 ملیانی که خود یک عرب افغان بود سال  1992  اعدام شد،رهبری حرکت را  محمد علال، و سپس عبد الحق العیایدة از افراطین سلفی  بدست گرفتند بعد از اعدام وی  سید أحمد مراد ملقب به جعفر الأفغانی رهبری را بدست گرفت. که بسیاری از روشنفکران و روزنامه نگاران و دانشگاهیان توسط این گروه بی رحمانه به قتل رسیدند. بعد از قتل وی در سال 1994 رهبری را  جمال زیتونی بعهده  گرفت که فتوای قتل زنان و کودکان  و علمای مخالف فکر جهادی سلفی( مانندشیخ محمد السعید محمد بوسلیمانی وعبد الرزاق رجام وعبد الوهاب العمارة ) را صادر نمود.

 در دوره  زیتونی  117 إمام جماعت  کشته و 30 مسجد مورد تهاجم و آتش سوزی قرار گرفت سپس  در  رأس  گروه ” الجماعة الإسلامیة المسلحة ” فردی بنام  عنتر الزوابری قرار گرفت پس از انتخاب و استقبال عمومی از ریاست جمهوری سیاستمدار کهنه کار”بوتفلیقه[1]”  و فراخوان وی برای آشتی ملی،  گروه مسلح دچار تزلزل شدند. از درون گروه مذکور “الجماعة السلفیة للدعوة والقتال” ظهور پیدا کرد که امروزه بنام القاعده در مغرب اسلامی نامیده می شود این گروه به رهبری  مصعب عبد الودود روز 24 ژانویه 2007 اطاعت و تبعیت کامل خود را از اسامه بن لادن اعلام نمود.

 

این تشکیلات عموما از ستیزه جویان الجزایری تشکیل شده است  که قبلا با نام “الجماعة السلفیة للدعوة والقتال الجزائریة”  شهرت داشت . عبد المالک درودکال “أبو مصعب عبد الودود” در  25 ژانویه   2007  ضمن اعلام تشکیلات جدید هدف تشکیلات  را آزادسازی تمام کشورهای مغرب عربی / اسلامی و اندلس از لوث کفار اعلام نمود.  عمار سیفی معاون او در تشکیلات است که از سوی دولت الجزایر به جرم ربودن 32 جهانگرد به زندان ابد محکوم است. مختار بلمختار مسئول عملیات در منطقة صحراء ی بزرگ  و مرزهای  مالی ونیجر است. تعداد جنگجویان این تشکل بین 300 و800  الجزایری و تعداد نامشخصی  موریتانیایی،لیبیایی، مراکشی ،تونسی مالی ونیجری  در 70 دسته مجزا نیز  از ستیزه جویان را تشکیل می دهند. در این راستا سه گروه ستیزه جوی  سلفی بنامهای گروه رزمندگان لیبیه  و گروه سلفی دعوت و کشتار الجزایری و جمعیت پیکارگر اسلامی مغربی ضمن در تشکیلات جدید ادغام شدند که متشکل از یک شورای مرکزی 16 نفره  به رهبری ابومصعب عبدالودود و چند تبعه مغربی و تونسی است. ابوالبرا مراکشی یکی از افراد رهبری این گروه است و تعدادی از تروریستهای فراری از عراق نیز به آنها پیوسته اند.

 

تعدادی از عملیات آنها عبارتنداز :

– 11 آوریل  2007: هجوم  به ساختمان دولت و مقر پلیس الجزایر که  30  کشته و220 مجروح برجای گذاشت.

 

– 5 سپتامبر 2007:  عملیات انتحاری  در وسط شهروندانی که منتظر ورود رئیس جمهور عبد العزیز بوتفلیقة  به شهر” باتنة بودند  22  نفر کشته و 100 نفر مجروح شدند.

 

– 11 سپتامبر 2007: هجوم به منطقة الأخضریة در ولایت ” البویرة ”  10 نفر کشته .

 

– 11 دسامبر 2007 هجوم  به الجزیره  67 کشته .

 

– 22 فوریه 2008  ربودن دو جهانگرد اتریشی در جنوب تونس .

 

– ژانویه  2009: ربودن 4 جهانگرد انگلیسی در مالی .

 

–          23 ژوئن  2009: آمریکایی بنام  کریستوفر لاغت در پایتخت موریتانی( نواکشوط)[2]  

 

 

 حوزه مغرب عربی و مدیترانه یکی از حوزه‌ها‌ی پنجگانه اصلی  فعالیت القاعده  است.

 کشورهای ساحل اروپایی و ساحل آفریقایی مدیترانه در سالهای اخیر مشاورات و هماهنگی های متعدد قضایی و مرزی و امنیتی برای تبادل اطلاعات در مورد القاعده و تروریزم داشته اند. این حوزه  شامل١١دولت اروپایی و شمال آفریقا (آلمان، فرانسه، بریتانیا، هلند، بلژیک ، ایتالیا، اسپانیا، الجزایر ، تونس، مصر، اردن  ، مراکش ولیبی) می شود. در این حوزه  دسته های مجزا و مستقل متعددی وجود دارد که در سالهای اخیر با ایمیل و انترنت توانسته اند ارتباط نزدیکی با هم برقرار نمایند.

 

 در ابتدا عبدالکریم المجاطی، مغز متفکر انفجار‌های کازابلانکا(دارالبیضا) رهبری این حوزه و نظارت بر گروهای زیر زمینی ترکیه و مادرید را بر عهده داشت.

در این حوزه ١١ گروه جهادی وجود داشتند  که با یکدیگر رابطه بسیار نزدیکی دارند و در تمام کشورهای فوق الذکر شعبه فعال دارند. اما در بسیاری از موارد ارتباط تشکیلاتی ندارند مانند گروه توحید و جهاد مصر که مستقل عمل نموده است  این گروه‌ها  و دسته ها هم اکنون فقط با نام القاعده مغرب اسلامی بیانیه صادر می کنند عبارتند از:

 

– “جماعت سلفیه دعوت و کشتار(GSPC)  الجزایر” “ابو مصعب عبدالودود”  همانطور که گفته شد  این گروه در سال 1998 توسط حسن خطاب از عرب افغانهای الجزایری تاسیس شد  که چندین سال با ارتش الجزایر در نبرد بودند.  وی سومین فردی است که پس از “حسن خطاب” موسس گروه و جانشینش “نبیل صحراوی” مشهور به “ابو ابراهیم مصطفی” (در اگوست 2006 ترور شد) از سوی القاعده به سمت فرماندهی گروه منصوب شد. این گروه بسیار قدرتمند است و حوزه فعالیت هایش در مغرب و موریتانی نیز مشهود است. منطقه جیجل، غیلزان ، الدفلی و کوههای سدات در غرب الجزایر  پایگاه تدارکاتی این گروه است.  و در سطح نیجر ، مالی ، موریتانی ، تونس و مغرب فعال هستند . دولتهای مراکش و الجزایر در چند سال گذشته چندین خانه تیمی این گروه را کشف نموده اند. سال 1385  یک گروه در شهر تطوان مغرب کشف شد و مشخص شد که از این شهر 50 نفر در عملیات های انتحاری در عراق شرکت داشته اند.

 

جمهوری مالی

مالی یکی از فقیرترین کشورهای آفریقایی است  شاخه هایی از گروه سلفی  دعوت  و نبرد در موریتانی – مالی- مغرب  – نیجر- چاد و سودان فعال هستند. فاغارا یکی از افراد طوارق و جنگ سالار ضد حکومتی دارای 7350 سرباز است  طوارق یک اقلیت 200 هزار نفری  ساکن  مالی است  رهبر  این گروه خود را شریک القاعده نمی داند اما  ربودن توریستها ی آلمانی در سال 2003 در منطقه آنها اتفاق افتاد  تشکیلات القاعده در منطقه بربرها  بنام شبکه القاعده در بلاد بربر نام دارد. ارتش آمریکا یک گروه ورزیده را به شهرهای تمبکتو – کاو-  باماکو – و مناطق صحرا اعزام نموده است تا آموزش های لازم را به نیروهای دولتی بدهند.

 

پادشاهی مغرب(مراکش)

در سرزمین پهناور مغرب نیز گروهای سلفی جهادی فعال هستند و تا کنون شبکه های زیادی از آنها متلاشی شده است

– “جناح سلفیه الجهادیه” مغرب ، رهبر معنوی این گروه “شیخ محمد الفیزازی” است که پس از انفجار‌های مراکش  به ٢٠ سال زندان محکوم شد. در کازابلانکا 11 نفر انتحاری که همگی به شهرک فقیر نشین کاروان تعلق داشتند  به چند هتل و یک مرکز یهودی حمله کردند.

– جماعت اسلامی توحید و جهاد مغرب به رهبری ابوجهاد

– “سازمان صراط المستقیم”  مغرب به رهبری “میلودی زکریا”.

– “جماعت هجرت و تکفیر” مغرب(مراکش)  به رهبری “داوود مخملی”.

– “جماعت اسلامی جنگجویان” مراکش که توسط عبد الکریم المجاطی تاسیس شد. اخیرا سازمان مبارزه با تروریسم  مغرب ، “محمد الکربوزی” – پناهنده ناراضی مغربی (مراکش)  در لندن – را به عنوان رهبر جدید این سازمان متهم ساخت  اما وی به شدت این اتهام را رد کرده است. بیشتر از 700 نفر در ارتباط با هواداری از القاعده در زندان قنیطره ، سلا و آسفی   بسر می برند و در ماههای اخیر تعداد زیادی از افراد مشکوک به همکاری با القاعده دستگیر شده اند.

سایر کشورهای شمال آفریقا نیز درگیر مشکل القاعده هستند.

– گروه توحید و جهاد  مصر که مسئول انفجارهای شرم الشیخ و دهب است.

 – خلایا الموت  طرفداران زرقاوی معدوم  در اردن،  دهها  نفر از وابستگان به القاعده  در سه زندان جویده- قفقفا و سواقه  اردن بسر می برند که 120 نفر آنها از عناصر خطرناک محسوب می شوند و مسبب چند بار  شورش در زندان هستند . عزمی الجیوسی مغز متفکر حمله نافرجام شیمیایی به یک مرکز دولتی  جزو آنها است.

 

– “جماعت اسلامی جنگجویان لیبی”. این گروه توسط “محمد بن فاضل” تاسیس شد و اکنون رهبری آن به “عبدا… الصادق” سپرده شده است. این گروه در سال 1990 تاسیس شده هدف آنها سرنگونی دولت  معمرقذافی و تشکیل امارت اسلامی لیبی است .این گروه از قدرت تسلیحاتی خوبی برخوردار است.

 انس لیبی، ابوفرج لیبی  و همچنین  عبدالرحمن الفقیه  که از سوی دادگاه مغرب بطور غیابی به اعدام محکوم شده است از افراد این گروه هستند. این گروه نیز برای اعزام نیرو به عراق اقدامات زیادی انجام داده است.

– “جماعت اسلامی جنگجویان تونس” به رهبری “طارق معروفی” شعبه‌های خود در بلژیک و ایتالیا نظارت دارد. معروفی اکنون در بروکسل زندانی است.

– “سازمان سنت و الجماعه تونس “به رهبری “نزار طرابلسی” که او نیز در بروکسل زندانی است. این سازمان بر شعبه‌های بلژیک و هلند نظارت دارد.

– “جبهه اسلامی تونس” به “رهبری علی بن طاهر” که اکنون در تونس زندانی است. این دو گروه دو ماه قبل چند عملیات نظامی علیه نظامیان تونس انجام دادند.

– “سازمان انصار شریعت “در لندن به رهبری “ابو حمزه مصری”.

– سازمان “المهاجرون” به رهبری “عمر بکری محمد”.

– سازمان القاعده در موریتانی تشکیلات القاعده در مثلث معروف به افغانستان که در منطقه صحرایی موریتانی و الجزایر قرار دارد تشکیلات قدرتمندی دارد  که بخش عمده آنها سال گذشته دستگیر و در زندان بسر می برند. در واقع ای تشکلات همگی امروزه با نام القاعده در مغرب اسلامی فعالیت می کنند.

 آمریکا در این منطقه پایگاههایی برای ردیابی تحرکات القاعده برپا نموده است.

حوزه هندو پاکستان،  حوزه منطقه آسیای مرکزی ، حوزه خاورمیانه و خلیج فارس، حوزه جنوب شرق آسیا نیز از مناطق دارای تشکیلات قوی القاعده است.[3]

حوزه خلیج فارس شامل عربستان، یمن، کویت، عراق ، اردن، ترکیه ولبنان. در ابتدا “عبدالرحیم الناشری” از سوی القاعده به سمت فرماندهی این حوزه منصوب شد اما پس از دستگیری وی – در امارات – توسط CIA (سپتامبر ٢٠٠٢)، “سالم طالب سنان الحارثی” مشهور به “ابوعلی” رهبری حوزه را بر عهده گرفت. ابوعلی در نوامبر ٢٠٠٣ با موشک هواپیماهای بی‌سرنشین آمریکایی موسوم به “پریدیتور” در یمن به قتل رسید و “محمد حمدی الاهدل” جایگزین وی گردید. با این حال فردی مراکشی به نام “عبدالکریم المجاطی” که جایگزین  وی گردیده بود نیز در درگیری در خانه تیمی در عربستان به همراه فرزندش کشته شد  وی در انفجارهای کازابلانکا، مادرید و ترکیه دست داشته است و عضو اصلی شبکه “ساماندهی داوطلبان اروپایی جهاد در عراق” بوده است. وی همچنین بر حوزه غرب عربی و مدیترانه نظارت داشته  و یا انفجارهای کازابلانکا  (16 مه ٢٠٠٢)و مادرید (مارس ٢٠٠۴) مرتبط بوده است. المجاطی در پی تعقیب و گریز با نیروهای امنیتی عربستان به همراه ١۴ تن از همرزمانش (آوریل ٢٠٠۵)به قتل رسید. هنوز مشخص نیست که چه کسی جانشین وی شده است.  همسر وی در مصاحبه مفصلی با شرق الاوسط چگونگی سفر مخفیانه خود را از مغرب به افغانستان و از طریق ایران(تایباد) در سال 1379 به هرات شرح داده است.

حوزه‌ای که المجاطی فرماندهی آن را بر عهده داشت؛ با داشتن ٣ گردان رزمی و زیر شاخه‌های آن ، یکی از بزرگترین واحدهای عملیاتی است و دامنه آن کل منطقه خلیج فارس به ویژه عربستان ، یمن و کویت را در بر می‌گیرد. این حوزه بر پنج شبکه محلی ذیل نظارت دارد:

 

– “انصار القاعده در جزیره العرب”، این عنوانی است که هسته‌های سعودی القاعده بر خود گذاشته‌اند. رهبر این گروه “یوسف العییری” بود که در ژوییه ٢٠٠٢ به قتل رسید. “عبدالعزیز عیسی المقرن” مشهور به “ابوهاجر” – جایگزین وی – نیز کمی پس از وی کشته شد. پس از ابوهاجر، “سعود بن حمود العتیبی” رهبر انصار القاعده شد. این سازمان در حمله انتحاری به ناو آمریکایی “کول” و نفتکش فرانسوی “لمبورگ” در سواحل یمن (اکتبر ٢٠٠٠ و ٢٠٠٢) دست داشته است. سعود العتیبی در عملیات اخیر نیروهای امنیتی عربستان به قتل رسید. القاعده تقریبا در تمامی کشورهای خاورمیانه و خلیج فارس تشکیلات سری دارد.

–  القاعده در سومالی نیز بسیارفعال است و از چند نفر از جمله شیخ حسن آویس  به عنوان رابطین القاعده نام برده می شود .

سابقه تشکیلات بین المللی القاعده 

از خدمت تا خیانت

دفتر  “مکتب الخدمة” که‌ هدف آن مسلح نمودن و آموزش و پشتیبانی و تجهیز مجاهدین مسلمان  برای جنگ با شوروی سابق بود با کمک آمریکا، پاکستان عربستان و سازمانهای خیریه اسلامی عربی توسعه‌  و به یک نیروی تشکیلاتی پیچیده تبدیل شد که از نظر فکری ، سنی سلفی  جهادی و به عبارتی وهابی سیاسی محسوب می شود که از درون وهابیت سنتی و محافظه کار سر بر آورده است.

بدنبال اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی، مسلمانان جنگجوی از سراسر خاورمیانه داوطلب جهاد در افغانستان شدند . دکتر عبدالله عزام رهبر روحی  عرب افغانها و یا القاعده ( متولد فلسطین شهر جنین ) در سال 1982 به افغانستان رفت  و دفتر خدمت رسانی بیت انصار را در سال 1984 در پیشاور تاسیس کرد اما در سال 1989 در اثر انفجار یک بمب کشته شد که تحلیلگران آن را به تسویه حساب درون گروهی عرب افغانها تعبیر نمودند کما اینکه در مورد قتل مسعود  سمبل مجاهدین نیز این اقدام تکرار شد. القاعده از نام  پادگان نظامی این گروه بنام  “قاعدة الجهاد” (پایگاه نبرد مقدس )  گرفته شده  بیشتر اعضا ابتدا  این سازمان  را “جبهه‌ بین‌المللی جهاد علیه‌ یهودیان و صلیبیان” می‌نامیدند. در سال 1998 ایمن ظواهری سازمان جهاد اسلامی  مصر را با سازمان القاعده‌ ادغام نمود و به‌ شخص دوم این تشکیلات تبدیل شد.[4]

  در سال 1985  بیت انصار در پیشاوربا حمایت ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا به مرکز و نقطه وصل مامورین سیا و مجاهدین عرب تبدیل شد و در دوره  ریگان  بیست میلیارد دلار برای نابودی امپراتوری شر ( شوروی)  هزینه شد که بخش اعظم آن در پاکستان  به تربیت، آموزش و مسلح سازی  افرادی   که آمریکا آنها را مبارزان راه آزادی می نامید هرینه شد  پاکستان از قبل کمکهای تسلیحاتی که به مجاهدین می شد به یک زرادخانه منطقه ای تبدیل شد. برژنسکی در سال 1985 گفته بود مجاهدین فرشتگانی هستند که برای پشتیبانی از  آمریکا  در نابودی امپراتوری شر فرستاده شده اند.

 ویلیام کیسی رهبر سیا  شخصا  در سال  1986  یکی از مدیران ISI   را مامور کرد تا داوطلبان نخبه  را از کمپ های آموزشی پاکستان شناسایی و برای آموزش به کمپ” پیری ” مرکز سری سیا در ورجینیا و در کمپ بروکلین در نیویورک  منتقل سازد  در این  دو کمپ صدها جوان مصری، پاکستانی، سعودی، یمنی، اردنی ، مراکشی و …  حتی آمریکایی و اروپایی، آموزشهای ویژه  و حتی آموزش ساخت و استفاده از سلاحهای شیمایی و ش. م. ر . دیدند  و بیشتر آنها پس از آموزش به جلال آباد اعزام می شدند.

 گلبدین حکمتیار از متحدین فعلی طالبان و القاعده نیز ضمن  بازدید از این دو کمپ بر آموزش آنها نظارت کرده بود. تام کیروی یک مامور انگلیسی که به مجاهدین آموزش می داده است  به آبزرور شماره 13 اوت 2007می گوید تمام چیزهایی که ما به آنها آموزش دادیم که علیه شهرهای بزرگ شوروی و علیه شهروندان و  منافع شوروی بکار گیرند هم اکنون آنها علیه  خودمان بکار می گیرند.

به نوشته شرق الاوسط ” از سال 1982 تا 1990 بیشتر از 30 هزار داوطلب از 25 کشور دنیا وارد پاکستان شدند و پس از طی دوره های لازم  که عموما افسرانی از استخبارات پاکستان و آمریکا آنها را هدایت می کرد عازم جبهه می شدند در این میان بیت انصار پیشاور و دفتر خدمات رسانی ( MAK ) بن لادن نقش واسطه را انجام می داد. این دفتر نقطه اتصال ماموران سیا و آی سی آ و مجاهدین بود.

 در سال 1985 ترکی فیصل  رئیس کل استخبارات عربستان به همراه کمک قابل توجه مالی و لجستیکی به پیشاور رفت و ضمن ملاقات با بن لادن  کمبودها و نیازمندی های آنها را به مقامات عربستان برای تصویب بودجه کمکی  بیشتر گزارش نمود.کمکهای عربستان در دو شکل مختلف بود کمکهای دولتی و کمکهای مدارس وسازمانهای مذهبی وهابی.

  بنظر ماموران سیا در آن دوره  بهترین دوستان آمریکا سلفی هستند و نه  ناسیونالیستها و ملی گراهای مذهبی  زیرا سلفی ها با تمام وجود اعتقاد به نابودی کمونیسم دارند اما ملی گراها فقط می خواهند کشورشان را از سلطه کمونیزم برهانند و بعد از آن  ماموریت خود را خاتمه یافته می دانند. این نوع بینش،  سلفی ها و آمریکایی ها را به قوی ترین متحدین تبدیل کرد.  موسسات مالی و تجاری بن لادن بزرگترین سودهای تاریخ خود را در دهه 80 میلادی بدلیل حمایت کاخ سفید بدست آورد . بن لادن حتی شریک تجاری بوش پدر و پسر بود.

رابین کوک وزیر  در کابینه انگلیس طی مصاحبه ای به گاردین می گوید غرب باید اعتراف کند که مقصر است و در جنایت القاعده  سهیم است  دشمنی با بلوک شرق ما را کور کرده بود فقط به کوتاه مدت فکر کرده بودیم.[5]

برژینسکی می گوید برای ما مهم آزاد سازی اروپای شرقی و فروپاشی شوروی بود با طالبان و القاعده  نیز سر فرصت می شد معامله کرد. “میلت بیردن” رئیس سازمان سیا در پاکستان(بین سالهای 1986تا 1989 )  به مجله نیویورکر 24 ژانویه 2000 گفته است ” بله ما می دانستیم که برای بن لادن ماهانه بطور متوسط 25 تا 20 میلیون دلار پول از خلیج فارس می رسید او به پول ما نیاز نداشت اما تجهیزات ما برای او کارساز بود   سیا بطور کامل از فعالیتهای MAK  و دفتر بیت انصار آگاه بود .”

رئیس جمهور پاکستان اخیرا در پاسخ به این اتهام آمریکا و انگلیس که ” هرجا عملیات تروریستی انجام می شود سرنخهایی و حلقه وصلی بین آن و پاکستان وجود دارد از انفجارهای  کنیا و تانزانیا  تا نیویورک ،  لندن، مادرید و بمبی ای  ” چنین پاسخ داده است :

مشکل به زمانی برمی گردد که بین 20 تا 30 هزار جنگجو برای مبارزه با کمونیزم وارد پاکستان شدند و شبکه پشتیبانی  و سازماندهی آنها در پاکستان انجام گرفت  و ما در مسلح کردن و پشتیبانی مالی آنها نقش نداشتیم.  ژنرال طلعت مسعود نیز در توجیه  وجود سرنخ های تروریستی می گوید : ما وارث بقایای و تبعات  دوره جهاد با شوروی  هستیم.[6]

پس سهم ما از پیروزی چیست؟ افراد القاعده  هنگام خروج شوروی از افغانستان  به کشورهای خود بازگشتند و در میان توده های مردم از آنها همچون قهرمان استقبال شد اما دولتمردان هیچ سهمی برای آنها قائل نشدند. در عربستان دولت به درخواستهای اسامه بن لادن برای بکارگیری نیروهایش  بجای تفنگداران آمریکا دست رد زد  و 450 هزار تفنگدار آمریکایی را به سرزمین خود راه داد. غربی ها حاضر نشدند به  آنها  در آزادسازی کویت نقشی بدهند.

 آمریکایی ها از این به بعد بجای عبارت مبارزان راه آزادی که بیشتر از 10 سال آن را در رسانه های غربی برای نامیدن جنگجویان افغانستان بکار می بردند عبارت نوساز” عرب افغان”  را رایج ساختند.  باقی ماندن تفنگداران آمریکایی ( پس از آزاد سازی کویت)  در عربستان  ناراحتی گروه بن لادن( عرب افغان )  را به همراه داشت این گروه تهدید کرد که اگر آمریکایی ها از سرزمین وحی بیرون نروند علیه آنها اعلام جنگ خواهد کرد  نه دولت عربستان و نه آمریکا هیچگونه اهمیتی برای این تهدید ها قائل نشدند.

 حتی وقتی  انفجار ظهران 1996  صورت گرفت آمریکایی ها این انفجار را به ایران نسبت دادند و به هیچ عنوان حاضر نبودند بپذیرند که القاعده حاضر به  انجام خرابکاری علیه آمریکا است اما خود سعودی ها از متهم کردن ایران امتناع ورزیدند  چون  می دانستند متحد آنها  گروه بن لادن  این عملیات را انجام داده است.

 کسانی مانند سناتور اورین که از دوستان القاعده بود و کنیسترانو که از سال 1984 مسئول پشتیبانی مالی و تدارکاتی برای مجاهدین بود  حتی هنگام انفجارسفارتخانه های آمریکا حاضر به قبول این موضوع نبود که القاعده  دشمن آمریکا است . ولی  سازمان سیا و اف بی ای  یک هفته بعد تائید کردند که انفجار سفارت آمریکا در تانزانیا و کنیا  کار القاعده است و القاعده به دشمن آمریکا تبدیل شده است. دو هفته بعد کلینتون دستور حمله موشکی به مقر القاعده در خوست و یک مرکز صنعتی(کارخانه داروسازی!)  در خارطوم را صادر نمود.  کلینتون برخلاف ریگان و بوش پدر  چندان از طالبان و القاعده خوشش نمی آمد و آنها را نیروهای ارتجاعی می دانست که نمی توانند دوستان خوبی برای آمریکا باشند.

 واقعیت این است که بن لادن در میان مسلمانان  نتنها در خاورمیانه بلکه حتی در اروپا و آمریکا  نیز طرفدارانی دارد  و اگر جنایتهای بی رحمانه  افراد و گروههای  تکفیری در عراق نبود شاید طرفداران القاعده به مراتب بیشتر از این نیز می شد. اما باید دید چه عواملی باعث ظهور چنین گروههای افراطی شده است .

اندیشه طالبان و القاعده ؛ ایده دهشت افکنی ، تکفیر و انتحار

گفته می شود داستان شمشون که در انجیل آمده است می تواند قدیمی‌ترین شاهد بر اقدام یک فرد برای خودکشی به هدف آسیب رساندن بر دشمن محسوب شود در دوره بعدی نیز حشاشین از جمله گروه‌هایی بودند که برای ضربه زدن به دشمن از عملیات انتحاری بهره گرفتند. این گروه 1090- 1270  قلعه الموت (مرگ) را پایگاه خود قرار داده بودند.

در جنگهای صلیبی، جنگ فرانسه – اسپانیا 1785 و جنگ ویتنام در جنگ جهانی دوم  در ژاپن نیز دهها  فرد داوطلب بنام کامیکاز با عملیات انتحاری هواپیماهای خود را بر ناوگان و پایگاههای آمریکایی کوبیدند. این ها شواهدی از عملیات انتحاری است.  نوع دیگری از خودکشی، خودکشی اعتقادی است که این نوع در میان مسیحیان از قدیم وجود داشته  که می توان از  آخرین آنها سه مورد را نام برد.

الف: در سال 1978  بیشتر از 918 نفر به توصیه کشیش (قسیس) جیم جونز در شهر جویانا در ایالت سانفرانسیکو  اقدام به خودکشی نمودند

ب: بدترین مورد در آستانه  سال 2000 در اوگاندا روی داد و طی آن بیشتر از هزار نفر در کلیسایی در 300 کیلومتری کامپالا اقدام به خودکشی گروهی نمودند با این تفکر که قبل از رسیدن سال 2000 عیسی ظهور خواهد کرد.

ج : فرقه معبد خورشید، تعدادی از افراد این گروه در کانادا، فرانسه و سویس در سالهای 1995 تا 1997 خودکشی نمودند.

اما عملیات انتحاری از نوع خاص سلفی جهادی یا تکفیری برای اولین بار در عراق شهرت پیدا کرد. ایدئولوژی تکفیری (کافر دانستن دیگران ) سنی های میانه رو معتقدند که ایمن الزواهری مرد شماره دو القاعده متاثر از افکار سید قطب بوده و به  شاخه تندرو  اخوان المسلمین تعلق دارد اخوان المسلمین پایه گذار وهابیت سلفی سیاسی است.

وهابیت، به عنوان یکی از تاثیر گذارترین باور‌ها در منطقه خاورمیانه عربی در دو دهه اخیر، تفسیر جدیدی از اسلام سنی است که عبدالوهاب سردمدار آن بود. وی طرفدار وبسط دهنده اندیشه‌های ابن تیمیه بود که بر اساس بنیان‌های فکری او مکتب وهابیت بنا گشته است .ابن تیمیه در سال 1263 میلادی در حران از شهرهای ترکیه کنونی بدنیا آمد و در سال 1328 میلادی بعد از 65 سال تعلیم و تعلم وفات یافت. از جمله ویژگی‌های ابن تیمیه، جسارتش در ارایه عقاید و باورهایش بود وی نقش بسیار برجسته ای در پیروزی سپاه ممالیک مصر بر خیل مغولان بر عهده داشت. یکی از نخستین آثار او کتاب “العقیده الحمویه الکبری” بود که به نوعی خرق عادت در میان سنیان محسوب می‌‌شد.وی در این کتاب به نقد و رد بسیاری از عقاید کلامی اشاعره پرداخته و نسبت به سستی و ضعف آن باورها معترض بوده است وی  هیچ جایگاهی را برای تعقل و اندیشیدن و نیازهاو مصلحتهای روز  باز نگذاشته بر این باور است که فقط قران و کلام سلف صالح اساس است و نه عقل و نه روایات . در تفکر القاعده وطالبانیسم ـ که شیوه به روز شده جریان فکری ابن تیمیه و پیروان اوست ـ ایدئولوژی اسلامی آنها حرمتی برای انسان قائل نیست و در حالیکه به صراحت در آیات و احادیث محکمی کشته شدن یک انسان بیگناه به معنی قتل همه انسانها تعبیر شده است اما بر اساس تفکرات طالبانیزم که برگرفته از فقه ابن تیمیه است قتل کودک و زن و مردان کهنسال اگرپیروزی مجاهدان بر آن قرار گرفته باشد لازم است. خنجر تعصبات کور آنها سنی‌های معتدل تر را نیز از این جنایات مصون نداشته است و تا کنون شاهد قتل بزرگانی از اهل سنت بدست همکیشان طالبانی آنها بوده ایم.

افکار ابن تیمیه روشن و صریح است او با اندیشه و عقل بکلی مخالف است و خواستار الغاء عملکرد عقل از تمام شئون زندگی است و با فکر کردن و اندیشیدن دشمن است مگر اینکه آن فکر و اندیشه در راستای تایید نقل و احادیث باشد. او در این زمینه می‌‌گوید: دلایل عقلی وقتی قابل شنیدن است که مخالف اخبار انبیاء نباشد. و فکر و عقلی که با اخبار و احادیث مخالف باشد نه عقل است و نه فکر .[7]

به پندار او دلایل عقلی در مقابل دلایل نقلی بی‌ارزش هستند. ابن تیمیه با این گفتار راه را بر عقل و اندیشه بسته و عملا دعوت به جمود و تحجر فکری می‌‌کند و برای فکر خطوط قرمز زیادی تعیین می‌‌کند. و می‌‌گوید سلف صالح به نیابت از ما اسلوبها و روشها را تعیین نموده و ما باید تبعیت و تقلید نماییم ، ما باید تماما در خط، اسلوب، کردار و گفتار سلف صالح راه برویم و نقش ما تبعیت است و این به نفع ما است. ممکن است از نظر ظاهر نفع و سودی در تقلید و انجام یک تکلیف وجود نداشته باشد با این وجود ملزم به تبعیت هستیم برای اینکه این تبعیت ما را نزدیک به انبیا می‌‌کند چنانچه می‌‌گوید تبعیت ما از سلف صالح و اصحاب و مهاجرین و انصار ما را به خدا نزدیک می‌‌کند.  در واقع او تمامی نمادها و مظاهر زندگی این عصر را نفی می‌‌کند. از جهت دیگر تیمیه مسلمانان را فرا می‌‌خواند که تمامی روابط خود را با کفار قطع کنند و در تمامی امور با آنها مخالف باشند و می‌‌گوید: گاهی به خاطر بی تفاوتی و موافقتمان با کافران متضرر می شویم که اگر چنین موافقتی نبود ما متضرر نمی‌شدیم.» پس موافقت ما با کافران فساد انگیز و مخالفتمان با آنها چاره کار و طریق مصلحت مسلمانان است. به نظر او مهمترین مصلحت در این است که با کفار مخالف باشیم. برای او مهم نیست که غیر مسلمان اذیت و آزار می‌‌شود و مسلمان نیز ضرر اقتصادی می‌‌بینند. او با این کار، افکار تندروانه و نژادپرستانه را مورد تایید قرار می‌‌دهد. چرا؟ او خود پاسخ می‌‌دهد: اینکه بعضی افراد از پیامبر (ص)نقل کرده اند که هرکس ذمی را آزار دهد مرا آزار داده است این یک کذب است و هیچ سند معتبری ندارد.» پس چون پیامبر این حرف را نزده است و در سند دیگری هم نقل نشده است پس آزار غیر مسلمان بر ما گناه و جنحه ای ندارد. او با این شیوه تمامی نص‌های دینی در خصوص مسامحه و تسامح با غیر مسلمانان را رد می‌‌کند و بر افکار تندروانه خشونت و قتل و غارت ادامه می‌‌دهد. او هرگاه با حدیثی روبرو می‌‌شود که مخالف ایده‌های تندروانه او است آنها را منکر می‌‌شود و در مورد آیات قرآنی که با افکار او سازگار نیست به تفسیر و تاویل روی می‌‌آورد.

شاگرد او ابن قیم جوزی روایت کرده است: که ابن تیمیه مشغول مباحثه با قومی بود و آنان استدلال به حدیثی کردند که وی آن را انکار می‌‌کرد و زمانی که سند حدیث را برای او آوردند و قطعی بودن حدیث ثابت شد، شیخ با عصبانیت کتابی را که دردست داشت بر زمین زد واین روش شیخ در مواجهه با احادیث هر چند صحیح سند بود، اما هنگامی که نص مخالف وی قرآن بود و او به هیچ وجه توان انکار و رد کردن آن را نداشت با حربه تایل و تفسیر به رای وارد شده و مطلب را منحرف می‌‌کرد » : یک نمونه از این تفسیرها: وزیر تاتار در اینکه یهودیان می‌‌توانند بر دین خود باقی بمانند به این آیه استناد کرد «قل یا أیها الکافرون لا أعبد ما تعبدون ولا أنتم عابدون ما أعبد ولا أنا عابد ما عبدتم ولا أنتم عابدون ما أعبد لکم دینکم ولی دین» و این آیه از محکمات است و منسوخ نیست. ولی او با آنها در مورد تفسیر این آیه به جدل برخواست و گفت: و أخبرهم أنهم کافرون یخلدون فی النار. در جای دیگر می گوید: همانا هنگامی که خداوند بنده و رسولش محمد را مبعوث کرد و پیامبر به مدینه مهاجرت کرد مردم سه دسته شدند مومن، منافق، و کافر» او تنها به این تقسیم بندی قائل نیست بلکه خون غیر مسلمان و منافق و کافر را حلال شمرده و حتی در این راه دسته دیگری از مسلمانان که از شیوه و روش او پیروی نمی کنند را نیز در زمره منافقان و کافران قرار می‌‌دهد. در مورد برخی از مسلمانان مانند شیعه برحسب نظرابن تیمیة، کفر آنها بزرگتر و گناه آنها عظیم تر از کفار اصلی است .(15) (جزء 28 ص 428).

ابن تیمیه نه برای فکر و نه برای فرهنگ و هنر احترامی قائل نیست . تخریب آثار هنری و باستانی افغانستان و یا تخریب اماکن مقدسه که علاوه بر تقدس جنبه هنری و علمی دارد نیز برای آنها اهمیت ندارد . و آنها را نفی می‌‌کند.[8]

 

از او سوال شده «چه می‌‌گویند حضرات علماءو أئمه دین در خصوص تاتارهایی که به شام می‌‌آیند و شهادتین می‌‌گویند و خود را به اسلام منتسب می‌‌کنند آیا واجب است قتل آنها یا خیر؟ جواب: «الحمد لله رب العالمین، نعم یجب قتال هؤلاء بکتاب الله وسنة رسوله واتفاق أئمة المسلمین» با وجود اینکه در سوال مشخص است که آنها اسلام آورده اند ولی با این وجود «شیخ الإسلام» فتوای قتل آنها را صادر می‌‌کند، ابن تیمیة حتی منکر درستی این حدیث از پیامبر می‌‌شود «لا یحل دم امرئ مسلم یشهد ألا إله إلا الله وأنی رسول الله إلا بإحدى ثلاث: الثیب الزانی والنفس بالنفس والتارک لدینه المفارق للجماعة»[9]

 در تفکر طالبانیسم ـ که شیوه به روز شده جریان فکری ابن تیمیه و پیروان اوست ـ اسلام حرمتی برای انسان قائل نیست و در حالیکه به صراحت در آیات و احادیث محکمی کشته شدن یک انسان بیگناه به معنی قتل همه انسانها تعبیر شده است بر اساس اینگونه تفکرات طالبانیزم صدها نفر شیعه از کودک و زن و مرد به مناسبتهای مختلف قربانی این تفکرات جاهلانه شده اند البته خنجر تعصبات کور آنها سنی‌های معتدل تر را نیز از این جنایات مصون نداشته است. و تا کنون شاهد قتل بزرگانی از اهل سنت بدست همکیشان طالبانی آنها بوده ایم .

بطور مثال در تاریخ 11/3/84 جریان طالبان و وهابیت، «ملا عبدالله فیاض»، عالم برجسته قندهار را به جرم همکاری با دولت کرزای ترور کردند و و روز بعد در مجلس فاتحه او، یک اقدام انتحاری صورت دادند که منجر به کشته شدن دست‌کم بیست نفر شد.

مهم این است که سنیان معتدل و واقعگرا نیز از دست اقدامات در امان نیستند. در عراق هم برخی از روحانیون سنی که تمایل به مذاکره با دولت را داشته‌اند، کشته شده‌اند. طرفداران القاعده  نمی‌توانند سنیان معتدل را تحمل کنند و به همین دلیل روحانیون متمایل به مذاکره با دولت را ترور کرده با یک تیر، دو نشان می‌زنند. هم آنها را از سر راه برمی‌دارند و هم مسئولیت آن را بر عهده سپاه بدر و شیعیان می‌گذارند.

در تفکر طالبانیسم ـ که شیوه به روز شده جریان فکری ابن تیمیه و پیروان اوست ـ اسلام حرمتی برای انسان قائل نیست و در حالیکه به صراحت در آیات و احادیث محکمی کشته شدن یک انسان بیگناه به معنی قتل همه انسانها تعبیر شده است بر اساس اینگونه تفکرات طالبانیزم صدها نفر شیعه از کودک و زن و مرد به مناسبتهای مختلف قربانی این تفکرات جاهلانه شده اند البته خنجر تعصبات کور آنها سنی‌های معتدل تر را نیز از این جنایات مصون نداشته است. و تا کنون شاهد قتل بزرگانی از اهل سنت بدست همکیشان طالبانی آنها بوده ایم.

 

انفجار همزمان سفارت آمریکا در نایروبی و دار السلام تانزانیا در سال 1377اعلام جنگ رسمی بر ضد  آمریکا بود و سپس  11 سبتامبر فاز جدیدی در این مسیر بود که منجر به لشکر کشی آمریکا به افغانستان گردید.

با سقوط آخرین پایگاه القاعده  در کوههای تورابورای افغانستان (اواخر دسامبر ٢٠٠١) سازمان ، وارد مرحله جدیدی شد که عمده‌ترین ویژگی آن ، محافظه‌کاری و فعالیت کاملا مخفیانه و زیر زمینی است. شرایطی که در واقع تابع روند روزافزون جنگ جهانی علیه تروریسم پس از ١١ سپتامبر است. قبایل پشتون  در قالب حکومت طالبان، قدرت را بسرعت در افغانستان بدست گرفتند. القاعده با حمایت همه جانبه طالبان که به مدت پنج سال – از سپتامبر ١٩٩۶ تا دسامبر ٢٠٠١ – به طول انجامید ، در توسعه تشکیلاتی خود و نیز ساماندهی “مبارزه بین‌المللی” توفیق یافت و توانست پایگاههای متعددی را در سرتاسر افغانستان دایر کند.

این پایگاه‌ها شامل ۴٨ مرکز آموزشی و ٣٠ هزار داوطلب بود که ١٨ هزار تن از آنها عضو رسمی القاعده بودند و حقوق ماهانه  بین 70 تا 130 دلار دریافت می کردند  و به شکل مستمر در پایگاه‌ها حضور داشتند. مابقی این نیروها نیز پس از طی دوران آموزشی در پایگاه‌های القاعده به سازمان‌های جهادی محلی می‌پیوستند، ضمن آنکه رابطه خود را با القاعده حفظ کرده بودند.

عملیات‌هایی که القاعده زیر نظر “واحد عملیات‌های برون مرزی” به رهبری “ابو زبیده” و “خالد شیخ محمد” و با حمایت ۴٠ گروه جهادی محلی که پیشتر در افغانستان آموزش دیده بودند، صورت داده است ٢۴ کشور جهان را در بر گرفته است.

موج اول حملات تروریستی القاعده پس از حوادث ١١ سپتامبر (٢٠٠١) در سه کشور یمن ، کنیا و اندونزی صورت گرفت (اکتبر و نوامبر ٢٠٠٢) و موج دوم نیز در دو کشور عربستان و مراکش به وقوع پیوست، موج سوم در عراق و مالزی (اگوست ٢٠٠٣) و موج چهارم در عراق و عربستان (نوامبر ٢٠٠٣) به راه افتاد. پنجمین موج نیز ترکیه ، اسپانیا و باز هم عراق   (٢٠٠٣) را در برگرفت. تردیدی وجود ندارد که تمامی عملیات‌های فوق توسط القاعده صورت گرفته است زیرا نگاهی گذرا به سلسله عملیات‌هایی که از زمان انفجار‌های نایروبی و دارالسلام (اگوست ١٩٩٨) تا حملات ١١ سپتامبر (٢٠٠١) روی داده است نشان می‌دهد که ویژگی عمده عملیات‌های القاعده، در همزمانی انفجارها و انتخاب مکان‌های مملو از جمعیت است.

 

 القاعده طی دوره اول فعالیت خود در سیر صعودی از دسته‌ای محلی به سازمانی جهانی با شبکه پیچیده عنکبوتی و بین قاره‌ای توفیق یافته است. دوره دوم فعالیت القاعده –که از حملات ١١ سپتامبر تاکنون را در بر می‌گیرد  دوره‌ای است که طی آن القاعده  به سازمانی فرامنطقه‌ای با بهره گیری از تاکتیک عملیات انتحاری تبدیل شد. تحولات جدید امنیتی باعث شد که این سازمان جهانی ، ساختاری جدید ، منعطف ، غیر متمرکز و در عین حال پیچیده پیدا کند. ساختاری که در آن چندین شعبه مستقل و چند ملیتی از راس سازمان منشعب گردیده و با وجود هم آوایی با اهداف کلی سازمان ، ساختاری خود اتکا و مستقل در طراحی و اجرای عملیات‌های تروریستی داشته باشد.

شبح تکفیری ها در مغرب عربی

حوزه مغرب اسلامی و مدیترانه: یکی از حوزه‌ها‌ی پنجگانه اصلی تشکیلات القاعده  است (حوزه هند و پاکستان،آسیای میانه، جنوب شرق آسیا، خلیج فارس و شبه جزیره عربی و منطقه مغرب اسلامی) برآورد شده است که 400 جنگجو از منطقه مغرب عربی در افغانستان آموزش دیده اند و هم اکنون 600 نفر الجزایری و همین تعداد مغربی در عراق همدوش القاعده می جنگند.

 در منطقه شمال آفریقا گروهها و افراد زیادی متمایل به افکار سلفی تکفیری وجود دارد.قبلا  5 گروه  پیکارجو در منطقه شمال آفریقا فعال تر بود:

1-  گروه  دعوت و پیکار یا “جماعت سلفیه موعظه  و کشتار (GSPC) الجزایر”

2-  جوانان توحید و جهاد تونس 3- گروه اسلامی جنگنده لیبی

4- جنبش اسلامی موریتانی5- گروه اسلامی پیکار گر مغرب.

این گروه‌ها ضمن اعلام تبعیت از اسامه بن لادن، تشکیلات جدیدی بنام”القاعده در مغرب اسلامی” را تاسیس کرده اند که متشکل از یک شورای مرکزی 16 نفره به رهبری ابومصعب عبدالودود (عبدالمالک روکدال) و چند تبعه مراکشی و تونسی است.

اهمیت این گروه در آنجا است که آنها مستقیما قادرند شهرهای اروپایی سبته و ملیله را که در قاره آفریقا قرار دارد هدف قرار دهند این دو شهر در راس شهرهای هدف  قرار گرفته اند و بسیار آسیب پذیر هستند به همین منظوردر  حال آماده باش کامل قرار دارند.

 

اخیرا  43 نفر مغربی  از افراد متهم به شرکت در دوره های آموزشی در پایگاه القاعده در صحرای مالی از سوی نیروهای امنیتی مغرب تحت تعقیب بین المللی قرار دارند. همه این افراد از شهرهای طنجه، تطوان و وزان هستند. کشورهای ساحل اروپایی و ساحل آفریقایی مدیترانه در سالهای اخیر مشاورات و هماهنگی های متعدد قضایی و مرزی و امنیتی برای تبادل اطلاعات در مورد القاعده و تروریزم داشته اند.  در این حوزه  دسته های مجزا و مستقل متعددی از هواداران القاعده وجود دارد که در سالهای اخیر با ایمیل و انترنت توانسته اند ارتباط نزدیکی با هم برقرار نمایند.

20 درصد تروریست‌هایی که بعد از حوادث 11 سپتامبر تحت تعقیب پلیس بین‌الملل قرار گرفته‌اند از منطقه مغرب عربی هستند و بنابر این واحدهای ضد تروریست آمریکا و اروپا توجه خاصی را به مطالعه ریشه‌های تروریزم در این منطقه مبذول داشته اند آنها به ترتیب 1- سلفی گرایی 2- نقش مساجد و وعاظ 2- نقش مدارس و شیوه آموزش و تعلیم 3- نقش احزاب اسلام گرا 4- فقر بیکاری و حلبی آبادها 5 – وضعیت نظام حکومتی و بی عدالتی و تضاد طبقاتی را در مورد ریشه‌یابی علت جذب جوانان به گروه‌های سلفی جهادی مورد بررسی قرار داده اند . اسلام گرایی در مغرب عربی ریشه‌های عمیقی دارد سلفی‌های تکفیری هم با استفاده از همین شرایط مساعد و علایق مردم به اسلام توانسته است در این کشورها به نیروی قدرتمندی تبدیل شود. اخیراٌ وزارت اوقاف و وزارت کشور در دولتهای منطقه شمال آفریقا موظف شده‌اند برای تمامی مساجد و امامان جماعت و جمعه شناسنامه اطلاعاتی باز کنند تا دریابند کدامیک به جماعتهای سلفی تکفیری وابستگی دارند.

عده‌ای ریشه های اصلی تروریزم را در فقر و بی عدالتی و نظام غیر دمکراتیک ، تضاد طبقاتی و نظام سلطه و هژمونی و تهاجم فرهنگی و اقتصادی نظام غرب  دانسته‌اند. آن ها معتقدند ظهور افکار تکفیری ناشی از شکست قومگرایان و لائیک‌های عرب در مواجهه با دشمنان عرب و امت اسلامی از یکسو و شکست اسلام‌گرایان معتدل در تامین عدالت اجتماعی و ناتوانی در ایجاد قسط و عدل از سوی دیگر است.

 

*  مهمترین عملیات تروریستی انتحاری  پس از 11 سپتامبر 2001

 

 آمریکا : 11 سپتامبر  19 انتحاری عرب،  4 هواپیمای مسافربری را ربوده و به ساختمانهای تجارت جهانی و پنتاگون  کوبیدند که منجر به قتل 2978 نفر شد یک هواپیمای ربوده شده  نیز در پنسالوانیا توسط جنگنده های آمریکایی سرنگون شد.

 – روسیه: بیشتر از 25 عملیات تروریستی صورت گرفته که اهم آن عبارتند از:

10 نوامبر2001 – کشتار 24 نفر و زخمی‌شدن 200 نفر در انفجار بازار اوستیای شمالی

9 مه2002 – کشتار 24 نفر و زخمی شدن 170 نفر در انفجار کاسبیسک داغستان روسیه

23 اکتبر 2002 – کشتار 162 نفر و زخمی شدن دههاتن در گروگانگیری در تئاترشهر مسکو

5 جولای 2002 کشته شدن 16 نفر و زخمی شدن 60 نفر در انجار انتحاری در قطار مسکو – 12 می 2003  – کشتار 60  نفر و زخمی شدن 200 نفر در هجوم روستای زنامینسکویه چچن. 

جولای 2003  عملیات انتحاری منجر به کشته شدن 16 خلبان و 57 نفر زخمی در پایگاه اوستیسا شمالی .9 می 2004 قتل حاج احمد قدریف رئیس جمهور چچن

ا سپتامبر 2004  کشته شدن 232  دانش آموز مدرسه بیسلان در روسیه.

 

– اسپانیا: 5 عملیات تروریستی صورت گرفته مهم ترین آن:  11 مارس 2004 کشته شدن 200نفر و زخمی شدن 1200 نفر دیگر در قطار مادرید.

2005 لندن:  دو مورد عملیات تروریستی در متروی لندن و اتوبوس سیاحتی

– عراق:  امروزه شنیدن اخبار کشتارهای  ضد بشری  در عراق هرچند هم که خسارات و تلفات بسیار سنگینی برجای می گذارد تقریبا عادی  شده است شاید نتوان رقم دقیقی از تعداد عملیات انتحاری عراق که  وحشیانه ترین و غیر انسانی ترین شیوه تروریزم است را مشخص کرد ولی بیشتر از سی عملیات مهم انتحاری که  هزاران کشته ومجروح برجای گذاشته است را می توان فهرست نمود تعدادی از آنها:

19 اگوست 2003 کشته شدن 80 نفر و از جمله رهبر شیعیان عراق آیت الله حکیم  در اثر خودرو انتحاری. همان روز  عملیات انتحاری در هتل قنات  کشته شدن 22 نفر از جمله نماینده دبیرکل سازمان ملل.

فوریه 2004 کشته شدن 105 نفر در مقر حزب کردستان عراق

2005  شهریور 84 روز عاشورا تخریب پل کاظمیه  و کشته شدن بیش از هزار نفر از شیعیان

28 فوریه 2005 – انفجار خودرو انتحاری کشته شدن 118 نفر و زخمی شدن 150 نفر دیگر

22 فوریه  2006 انفجار 215  کیلوگرم مواد منفجره  منجر به آسیب کلی مرقد امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام شد.

 

2007 – کشتار دهها نفر از عزاداران  و راهپیمایان در مراسم تعزیه حسینی

15 آوریل 2007 کشته شدن 45 نفر در انفجاری میان زوار  کربلا

18 آوریل 2007  کشته شدن 140 نفر در عملیات انتحاری منطقه شیعه نشین صدریه

– ترکیه: مهمترین آن نوامبر 2003 که  سه خودرو انتحاری علیه بانک  و کنسولگری انگلیسی و یک مرکز یهودی منجر به قتل 63 نفر شد.

– لبنان: از 2005 تا 2007 تعداد 10 عملیات تفجیری صورت گرفت که مهمترین آن

14 فوریه 2005  قتل رفیق حریری نخست وزیر لبنان  و 20 نفر دیگر بود

– عربستان:  از 2003 تا 2007 تعداد 12 عملیات تروریستی که مهمترین آن

 12 می 2003  انفجار سه خودرو انتحاری و قتل 20 نفر و زخمی شدن 200 نفر

– کویت:  5 عملیات تروریستی  مجموعا 25 نفر کشته

– یمن: چندین عملیات تروریستی که مهمترین آن  12 اکتبر 200 انهدام ناوشکن آمریکایی کول و کشته شدن 17 سرباز آمریکایی بود.

– اردن: آوریل 2004  خنثی شدن عملیات انتحاری توسط کامیون مواد شیمیایی

9 نوامبر 2005 عملیات انتحاری هتل عمان 61 کشته و 100 نفر مجروح

تونس: 11 آوریل 2002  کشته شدن 21 نفر و 14 آلمانی در مرکز یهودیان تونس

– الجزایر: دهها عملیات تروریستی در چند سال گذشته که مهمترین آن 11 آوریل 2007  سه خودرو انتحاری مرکز حکومت و مرکز پلیس در شرق الجزیره را هدف قرار داد 33 کشته و 222 نفر مجروح شدند.

مغرب: 16 می 2003 تعداد 14 انتحاری،  هتل فرح – کلوپ ایتالیا – کلوپ اسپانیا و مرکز یهودیان کازابلانکا را هدف قرار دادند 41 کشته و 100 نفر مجروح شدند.

11 مارس تا 14 آوریل 2007 تعداد 7 نفر انتحاری خود را به قتل رساندند.

کنیا: نوامبر  2002  هتل مومباسا قتل 18 نفر  قبلا نیز انهدام سفارتخانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا در سال 1998  تعداد 300 کشته برجای گذاشته بود

 –  مصر: 7 مورد عملیات تروریستی – مهمترین آن  اکتبر 2004  عملیات انتحاری انهدام هتل طابا 34 کشته  و از جمله 12 اسرائلی و دهها زخمی. جولای 2005 کشته شدن 88 نفر در تفریگاه شرم شیخ  – آوریل 2006  سه انفجار در تفرجگاه ذهب کشته شدن 18 نفر.

– هند: سه مورد عملیات انتحاری مهمترین آنها:

 11 جولای  2007کشته شدن 209 نفر و زخمی شدن 770 نفر در قطار بمبئی  هند

8/9/1387 – تهاجم تروریستی به هتل بمبئی و کشته شدن حدود150 نفر

– اندونزی: اکتبر 2002 سه انجار کلوپ شبانه در جزیره بالی 202 نفر کشته شدند.[10]

درعراق ، پاکستان و  افغانستان نیز تقریبا هر هفته عملیات انتحاری علیه غیر نظامیان و نظامی ها صورت می گیرد.آخرین حملات تروریستی روز 17/9/1388 در بغداد 600 کشته و زخمی برجای گذاشت. پاکستان تا کنون 750 نفر از افراد سرشناس القاعده، از جمله ابو مصعب سوری، خالد شیخ محمد، ابو الفرج لیبی و رمزی بن شیبه را دستگیر کرده است.منابع امنیتی معتقدند: القاعده در مغرب اسلامی ‪ ۵۰۰ تا 600 فرد مسلح را سازماندهی کرده است که ‪ ۴۰۰تن در الجزایر و ‪ ۱۰۰تن دیگر در منطقه صحرا بین الجزایر ، موریتانی و مالی مستقر هستند. [11]

شاید در مجموع، تعداد طرفداران وابسته به القاعده، که در زندان‌های کشورهای خاورمیانه از مغرب عربی تا خلیج فارس هستند، افزون بر دوازده‌هزار نفر باشد. اگر این عدد را در پنج ضرب کنیم، در به دست آوردن تعداد هواداران (سمپات‌های) آنها مبالغه نکرده‌ایم.

 

افریکوم  و پایگاههای آمریکا در جهان

برابر گزارش سایت مراکوبورد، ویلیام وارد فرمانده افریکوم در سفر خرداد ماه 1385 به مراکش ضمن بازدید از کیپدره در حومه شهر تان تان این منطقه را مناسب ترین محل برای استقرار دایمی افریکوم مورد تائید قرار داد. پایگاه افریکوم ( تان تان) اگر عملی شود 53 کشور عربی بغیر از مصر را تحت پوشش خواهد داشت وتا سال 2011 عملیاتی خواهد شد. هم اکنون پرسنل اسکادران زنبورهای دریا و اسب های قرمز که پشتیبانی ناوگان دریایی، سپاه مارینز و نیروی هوایی را برعهده دارند در تان تان مستقر شده اند تا ساختارهای اساسی این پایگاه را بنا کنند. ستاد فرماندهی همچنان در اشتوتگارت باقی خواهد ماند و تان تان محل استقرار نیرو و امکانات خواهد بود. مقامات مغربی این اخبار غیر رسمی را تایید و یا تکذیب نکرده اند

همکاری نظامی مغرب با آمریکا و ناتو اگرچه بطورعملی از سال 1994 و با تاسیس مجمع گفتگوی مدیترانه ای آغاز شداما همکاری نظامی آمریکا و مغرب به سالهای جنگ جهانی دوم برمی گردد که طی آن آمریکا در حمایت از فرانسه و انگلیس علیه آلمان وارد جنگ شد و بدنبال آن پایگاه نظامی را در مغرب ( تحت استعمار فرانسه) درنزدیکی شهر قنیطره برپا نمود این پایگاه بعد از جنگ به ظاهر از نظامیان تخلیه شد اما همچنان بویژه برای نشست و برخاست هواپیماهای نظامی در اختیار آمریکایی ها باقی مانده است.

در حقیقت آمریکا پایگاه افریکوم را برای همکاری های چند جانبه  با ناتو می خواهد. سازمان ناتو که اکنون ۲۶ عضو دارد و مدعى است که تروریسم بین المللى، اشاعه تسلیحات کشتار جمعى و بى ثباتى کشورهاى ضعیف، فضاى امنیتى جدیدى را به وجود آورده است بنا براین  چند سالی است که بدنبال ایجاد پایگاه دائمی در آفریقا است کما اینکه آمریکا رسما ایجاد پایگاهی  بنام افریکوم را در منطقه ساحلی شمال و غرب آفریقا را پی گیری می کند. آمریکا  هنوز در مورد ماهیت این پایگاه به یک ایده نهایی نرسیده است و در اینکه این پایگاه متعلق به ناتو باشد و یا آمریکا و اینکه این پایگاه یک مجموعه گسترده و شامل هوایی، دریایی و زمینی باشد و یا اینکه چند پایگاه و در چند منطقه متفاوت مستقر شود.[12]

روزنامه المساء [13] از قول ویلیام آدام مکریفن فرمانده نیروهای ویژه ناتو در اروپا و آفریقا برخورد سرد رهبران کشورهای اسلامی با ایجاد پایگاه ناتو را نگران کننده توصیف کرده است.

اکنون  ماموریت ناتو به حوزه دریای عمان و خلیج فارس نیز کشیده  شده است .ناتو در ژوئن ۲۰۰۴ میلادى با هدف ترویج همکارى امنیتى با کشورهاى منطقه در نشستى در ترکیه، «طرح ابتکارى همکارى استانبول» را آغاز کرد. تاکنون، چهار کشور از شش کشور عضو سازمان همکارى خلیج فارس شامل بحرین، قطر، کویت و امارات عربى متحده به این طرح ابتکارى پیوسته اند.  محوریت  جدید خاورمیانه باعث شده است که ناتو درجهت گسترش دامنه برنامه خود و در بر گرفتن هفت کشور الجزایر،مصر،اسرائیل، اردن،موریتانى، مراکش و تونس حرکت کند.

 

همکارى کشورهای مغرب عربی با ناتو

اجتماع  مقامات 26 کشور عضو ناتو و کشورهای عربی مدیترانه ( مغرب، مصر، تونس ،اردن،  الجزایر و بعلاوه اسرائیل) در تاریخ 7-6 آوریل 2006 در شهر رباط برگزارشد. بدنبال برگزاری این گردهمایی درشهر رباط، دبیر کل ناتو اعلام کرد اسرائیل، الجزایر ومغرب  موافقت کرده اند براى مقابله با تروریسم به نیروى دریایى ضد تروریسم ناتو در دریاى مدیترانه بپیوندند.

ناتو گشت زنى هاى خود در مدیترانه را که تحت عنوان «عملیات تلاشهاى مؤثر» انجام مى شود، اندکى پس از واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شروع کرد و تاکنون نیز نشستهاى ناتو در این زمینه در کشورهاى عضو انجام شده است. الساندرو مینوتو ریزو، معاون دبیرکل ناتو نیز اظهار داشت: تصمیم الجزایر، اسرائیل و مغرب برای شرکت  در عملیات گشت زنى ناتو در مدیترانه  به گامهاى کاربردى براى به تحقق رسیدن نیاز دارد.

پس از حادثه 11 سپتامبر  همکاری ناتو با کشورهای آفریقایی ساحل مدیترانه رو به افزایش گذاشته است و تا کنون چندین مانور مشترک در منطقه برگزار شده است . مانورهای تابستان 84  بنام  دولفین با مشارکت مغرب – الجزایر – تونس و اسرائیل در سواحل یونان و مانور 1385 در سواحل سنگال برگزار شد با مشارکت کشورهای مذکور و کشورهای ناتو از آن جمله است. [14]

تا کنون 4 سمینار مربوط به تروریزم در شهر رباط برگزار شده که آخرین آن همایش تروریزم اتمی ( شهریور87 بود همچنین در همایش بین‌المللی “مبارزه با تروریسم در مغرب عربی و ساحل افریقا” که در کازابلانکا  برگزار شد و  الجزایر، لیبی و تونس از مغرب عربی، مالی، نیجر، نیجریه، سنگال و چاد از ساحل افریقا، فرانسه، انگلیس، دانمارک و پرتغال از اروپا در کنار آمریکا  در آن حضور داشتند  مسایل مربوط به چگونگی مبارزه با پدیده تروریزم در منطقه را بررسی کردند. برگزاری این نشست ها  یکسال پس از ایجاد “مرکز افریقایی مطالعات و پژوهش پیرامون تروریسم” و “مرکز مطالعات راهبردی درباره افریقا” وابسته به وزارت دفاع آمریکا صورت می‌گیرد. بررسی تجربه الجزایر در مبارزه با تروریزم و نیز طرح آشتی ملی در این کشور بعنوان گرایشی سیاسی برای توقف خشونت و بحران امنیتی، “تهدیدات تروریستی در شمال و غرب افریقا” و نیز ارایه برنامه‌های ملی در سطح کشورها برای مقابله با تروریسم از جمله محورهای این نشست ها بود . سازمان سیا و ناتو همچنین از خاک کشورهایی نظیر مغرب برای انتقال و نگهداری تروریستها استفاده می کنند  کما اینکه  آلمان نیز اعتراف نمود که  ماموران اطلاعاتی این کشور با سازمان “سیا” در اقدام غیرقانونی انتقال مظنونین به تروریسم به کشورهای ثالث همکاری اطلاعاتی داشته اند .

آمریکا علاوه بر داشتن تسهیلات نظامی در منطقه شمال آفریقا در صدد برپایی پایگاه‌های نظامی در تونس و مغرب است تا درصورت لزوم بتواند در تمام نقاط آفریقا وارد عمل شود.

 همکاری‌های ناتو و کشورهای منطقه  طی سال گذشته مسیحی با انجام رزمایش نیروهای آمریکایی در صحرای بزرگ الجزایر درچارچوب “برنامه حمایت ازتلاش‌های مبارزه با تروریسم در ساحل افریقا” و مانور مشترک در سواحل ایتالیا و سنگال  نمود بیشتری پیدا کرد.

آمریکا  با وجود اینکه قدرتمند ترین کشور جهان از نظر میزان و حجم تجهیزات دفاعی و تهاجمی ( 5 هزار کلاهک هسته ای مستقر شده ) است اما در عین حال از  روانشناسی ترس برخوردار است و یک اصل ثابت در سیاست خارجی و سیاست نظامی آمریکا  توهم توطئه و ترس از دشمن وهمی و یا دشمن واقعی است.  امریکا همواره با ایجاد دشمنان فرضی به دنبال اهدافی است که حداقل یکی از آن اهداف بحران زایی و ایجاد جو بدبینی و سوء ظن و  دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی و فروش سلاحهای انبار شده آن کشور است در همین راستا  آمریکا تا کنون میلیاردها دلار سلاح به کشورهای مختلف فروخته و بهترین بازار فروش این سلاح ها در منطقه خلیج فارس و مغرب عربی است و در همین راستا  در دراواخر سال 2007  کنگره آمریکا از تصمیم دولت بوش برای فروش 20 میلیارد دلار اسلحه به چند کشور عربی حاشیه خلیج فارس حمایت نمود.

مغرب قرارداد تسلیحاتی به ارزش سه میلیارد دلار با آمریکا برای خرید 16فروند جنگنده اف 16 و 25 هلی کوپتر 725 سوپربوما و تعدادی موشک پیشرفته ضد هوایی  در بهمن 1387 امضا نمود و عربستان نیز این قرارداد را تضمین مالی کرد ومغرب بودجه نطامی خود را در چند سال گذشته هر سال 20 تا 30 درصد افزایش داده است.[15] الجزایر رقیب سرسخت مغرب  نیز قرارداد هفت میلیارددلاری با روسیه منعقد نموده است برای خرید 80 هواپیمای جنگی میگ 29 و سوخوی 24 و موشک ضد تانک متیس و کارنت و سلاحهای متعرف دیگر[16]. امارات متحده عربی  درخواست  خرید 288 موشک پاتریوت باک 3 و 2  و تجهیزات مربوطه آنها  به ارزش 9 میلیارد دلار، کویت درخواست  خرید 80 موشک پاتریوت باک 3 و 2  و تجهیزات مربوطه آنها  به ارزش 1.36  میلیارد دلار و عربستان نیز موارد مشابهی را درخواست نموده است. امارات تعدادی هواپیمای میراژ فرانسه و اف ۱۶ آمریکایی در اختیار دارد. درحال حاضر تعداد تانک های لوکلر این کشور از ارتش فرانسه نیز بیشتر است. هیچ شکی نیست که پاریس امیدوار است پایگاهی را که در امارات تاسیس می کند قراردادهای بسیار خوبی را برای فرانسه به ارمغان آورد.

 منطقه خاورمیانه منطقه تناقض ها ، تضادها ، بدبینی ها، سوء ظن ها و  تعارفات است. در همان حالی که کشورهای عربی در زیر یک سقف جلسه وحدت تشکیل می دهند در بیرون جلسه بدنبال مسلح کردن خود هستند اختلافات عربی – عربی و عربی و اجنبی همواره بر جهان عرب سایه افکنده است و این سوتفاهمات زمینه لازم را برای بهره برداری آمریکا و حتی انگلستان و فرانسه از بازار این کشورها فراهم ساخته است.

امیرنشینان حوزه خلیج فارس نیز که تنها دویست هزار نیروی نظامی دارند و جمعیت بومی آنها حدود 15 تا 25 درصد ساکنان این کشورها را تشکیل می دهد  همواره از توهم ترس رنج می برند و نسبت به همسایگان قوی تر خود به دیده تردید نگاه می کنند به این دلیل علاقه مند به حضور قدرتهایی مانند آمریکا در منطقه هستند این کشورها  به منظور متنوع کردن شرکای خود در زمینه خرید تسلیحات و همکاری های نظامی تنها به ایالات متحده بسنده نکرده اند و در سفر ژانویه 2007 سارکوزی به امارات قرارداد ایجاد پایگاه نظامی فرانسه در امارات به امضا رسید. بحرین پذیرای ناوگان پنجم ارتش امریکا و قطر پذیرای فرماندهی مرکزی ارتش و مرکز عملیات هوایی این کشور شد. به علاوه، جدا از تجهیزات هوایی موجود در امارات «شهر الظفره در نزدیکی ابوظبی» و عمان، نباید فراموش کرد که پایگاه های بسیار وسیع نیروی زمینی آمریکا در کویت و تعداد ۵۰۰۰ سرباز آمریکایی در پایگاه العدید قطر نیز مستقر شده اند.

برابر گزارش مرکز پژوهشهای بین المللی کندی، آمریکا در حال حاضر 700 تا 800  پایگاه زمینی،  دریایی،  هوایی و جاسوسی در خارج از آمریکا دارد.

بطور مشخص 737 پایگاه در 130 کشور خارجی قرار دارند که تعدادی از آنها اردوگاه و خیمه گاههای موقت هستند. تعداد مراکز و پادگانهای ارتش آمریکا در خاک آن کشور به 6000 می رسد. هم اکنون تعداد یک میلیون و ‪ ۱۴۰هزار نظامی آمریکایی در این پایگاه‌ها مستقر هستند.

از این تعداد ‪ ۴۰۰هزارنفر سرباز نیروی زمینی، ‪ ۳۱۰هزار نفر نیروی دریایی، ‪ ۱۳۰هزار نفر تفنگدار دریایی و ‪ ۳۰۰هزار نفر جزء نیروی هوایی هستند که در این پایگاه‌ها فعالیت دارند.

افریکوم

  آمریکا بعد از 11 سپتامبر و بویژه در چند سال اخیر شدیدا تلاش کرد تا پایگاهی دائمی در یکی از کشورهای آفریقایی دایر نماید.  مغرب- الجزایر- موریتانی – مالی – چاد – زامبیا ، اوگاندا و کنیا کاندیدهای مطرح این پایگاه بودند اما آمریکا نتوانست هیچ کشور مهمی  را به این امر راضی نماید. بنا بر نوشته هفته نامه الایام مورخ 8 فوریه 2008 آمریکا بهترین منطقه برای این پایگاه را سواحل منطقه طانطان در جنوب اغادیر در مغرب می داند و مایل است در این منطقه که اکنون پادگانی هم در آنجا دارد یک پایگاه دائمی همانند پایگاه موجود در کره جنوبی احداث کند. این امر برای مغرب درآمد زا است و بعلاوه مغرب با دادن چنین امتیازی به آمریکا از پشتیبانی بیشتر آمریکا برای حل مشکل صحرا نیز برخوردار خواهد شد. آمریکا و فرانسه  بطور صریح از طرح پیشنهادی مغرب برای خودمختاری به منطقه صحرا و تحت حاکمیت مغرب پشتیبانی نموده اند. [17]

مرکز فرماندهی نیروهای آمریکا برای آفریقا به اختصار آفریکام (Africom) نام دارد و فعلا مقر این مرکز بطورموقت دراشتوتگارت آلمان قرار دارد. آفریکوم طرح استقرار پایگاه نظامی آمریکا در منطقه آفریقا و بطور مشخص صحرای آفریقا است که مقامات واشنگتن مدتها است به ارزیابی آن مشغول بوده و برپایی آن را برای مبارزه با گروههای تروریستی در منطقه ضروری می‌دانند.آمریکا علاقه مند است که این پایگاه در یکی از کشورهای شمال غربی آفریقا بو.یژه مغرب و یا الجزایر برپا شود اما همچنین اخیرا آمریکا اعلام کرده است که در حال حاضر به تاسیس چند پایگاه در چند نقطه مختلف آفریقا بجای تمرکز بر یک نقطه فکر می کند.

دولت آمریکا از کنگره مبلغ 389 میلیون دلار برای سال مالی 2009 در خصوص هزینه های افریکوم درخواست نمود. آمریکا در چند سال اخیر ، سالانه 9 میلیارد دلار از طریق وزارت خارجه و و آژانس توئسعه بین المللی برای مسائل بهداشتی و ترغیب تجارت و اشتغال و سالانه 250 میلیون دلار کمک امنتیتی و نظامی در قاره آفریقا هزینه می کند.[18] 

رایزنی و تلاش‌های واشنگتن برای اجرای این طرح و کسب موافقت کشورهای منطقه صحرای آفریقا بویژه الجزایر و مغرب درحالی طی ماههای شدت یافته که حملات تروریستی در این منطقه و بویژه الجزایر نیز شاهد یک روند رو به جلو و نگران‌کننده بوده‌است. بطور رسمی همه کشورهای عضو اتحادیه مغرب عربی مخالفت خود را با اعطای پایگاه به آمریکا اعلام داشته اند.

گفته می شود جیبوتی نیز موافق احداث پایگاه افریکوم درسواحل جیبوتی است وقرار است که موافقتنامه این مقر با کشور جیبوتی درشاخ آفریقا نهایی شود.وزیر خارجه جیبوتی محمود علی یوسف  نیاز اقتصادی و امنیتی را عامل موافت جیبوتی با پیشنهاد آمریکا عنوان نموده است.

پیشتر مرکز فرماندهی نیروهای آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی (Centcom) و مرکز فرماندهی منطقه اوقیانوس آرام (Pacom) به طور مشترک مسئولیت قاره آفریقا را برعهده داشتند.

آمریکا حدود ۱۰ درصد نفت مصرفی خود را از کشورهای آفریقایی مانند نیجریه وارد می کند و همچنین نگران افزایش نفوذ چین در آفریقا است. آمریکا علاوه بر نگرانی از منطقه مغرب غربی همچنین نگران رشد تروریسم در کشورهای بی ثبات آفریقایی در شمال شرق آفریقا بویژه سومالی است و در آنجا گروه الشباب را متهم به همکاری با القاعده و وهابیون عربستان می کند. پنتاگون می گوید حداقل یک سوم از حدود ۴۰۰ عضو مرکز فرماندهی جدید، دیپلمات ها و کارشناسان کمک های اقتصادی خواهند بود. ناظران نظرات متفاوتی درباره تأسیس آفریکام دارند.

برخی معتقدند که تأسیس این مرکز فرصتی برای توجه بیشتر و موثرتر آمریکا به قاره آفریقا را بوجود آورده است.

اگرچه تا کنون هیچ کشور آفریقایی رسما میزبانی مقر مرکز فرماندهی جدید رابه طورنهایی نپذیرفته است اما آمریکا در بسیاری از کشورهای آفریقایی مستشاران نظامی و مراکز یا اردوگاه نظامی دارد از جمله آنها می توان به پایگاه موقت انتبه در اوگاندا و مرکز تان تان در مراکش و مراکزی در امارت متحده عربی و یمن  اشاره نمود که بطور موقت به عنوان مسیر ترانزیت و آموزش مورد بهره برداری واقع می شوند اما در مورد انتبه این مرکز موقت که 15 سال قبل فقط برای امداد رسانی به جنوب سودان دایر شده بود تا کنون در آنجا به عنوان مرکز ردیابی و جاسوسی در کل منطقه دریاچه های بزرگ بکار می رود.

مغرب از 19 ژانویه 2004 از سوی ناتو به عنوان شریک خارج در پیمان ناتو  Major non-NATO ally) شناخته شده است این جایگاهی است که تا کنون به کشورهای آرژانتین مصر ،إسرائیل ، ژاپن،  کره در سال 1998-  اردن (1996) – (1996) نیوزلاند – (2002) بحرین – (2003) فلیپین – (2003) تایلاند و به  -کویت- مغرب- پاکستان درسال 2004 اعطاء شده است. پادگانهای قنیطره، نجریر در شمال مغرب النواصر نزدیک کازابلانکا،سیدی سلیمان شمال رباط ، بنسلیمان  و جمعه سحیم  از سال 1953 در اختیار ارتش آمریکا قرار داشته است. پایگاه قنیطره دارای باند فرودگاه مجهزی است که همواره در خدمت نیروی هوایی و زمینی آمریکا در انتقال تجهیزات بسوی خاورمیانه مورد استفاده قرار می گیرد.[19] مغرب همیشه از کمکهای سخاوتمندانه نظامی آمریکا برخوردار بوده و آمریکا عموما سلاحهای قدیمی خود را بطور رایگان به مغرب اعطامی کند.[20]

برابر اعلام جاب دی هوب شیفر مدیرکل ناتو ، امارات متحده عربی نیز که در چهارچوب ابتکار همکاری استانبول با ناتو(2004) همکاری می کند بزودی جایگاه شریک خارج در پیمان ناتو  خواهد یافت.

آمریکایی‌ها چند سالی است به طور آشکار و به بهانه مبارزه با تروریسم در مثلث صحرا (الجزایر- مغرب – موریتانی)  نیرو مستقر کرده‌اند و در نظر دارند یکی از پایگاههای مبارزه جهانی با تروریسم را در منطقه مثلث صحرای ایجاد کنند و با ادعای مقابله با فعالیت‌های تروریستی شبکه القاعده به برگزاری مانور مشترک بانیروهای ارتش الجزایر و موریتانی می‌پردازند و از این طریق قصد دارند جایگاه ویژه‌ای در این منطقه از خاورمیانه داشته باشند.

 

پایگاه‌های نظامی ‌ دائمی  آمریکا

آمریکا  با وجود اینکه قدرتمند ترین کشور جهان از نظر میزان و حجم تجهیزات دفاعی و تهاجمی است اما در عین حال از یک روانشناسی ترس برخوردار است.

آمریکا تا کنون میلیاردها دلار سلاح به کشورهای مختلف فروخته و بهترین بازار فروش این سلاح ها در منطقه خلیج فارس و منطقه مغرب عربی است.

منطقه خاورمیانه منطقه تناقض ها،تضادها، بدبینی ها، سوء ظن ها و  تعارفات است. در همان حالی که کشورهای عربی در زیر یک سقف جلسه وحدت تشکیل می دهند در بیرون جلسه بدنبال مسلح کردن خود هستند اختلافات عربی – عربی و عربی و خارجی همواره بر جهان عرب سایه افکنده است. این سوتفاهمات زمینه لازم را برای بهره برداری آمریکا و حتی انگلستان و فرانسه از بازار این کشورها فراهم ساخته است.

برابر گزارش مرکز پژوهش‌های بین‌المللی کندی، آمریکا در حال حاضر 700 تا 800  پایگاه زمینی،  دریایی،  هوایی و جاسوسی در خارج از آمریکا دارد.بطور مشخص 737 پایگاه در 130 کشور خارجی قرار دارند که تعدادی از آنها اردوگاه های موقت هستند. تعداد مراکز و پادگانهای ارتش آمریکا در خاک آن کشور به  6000 می رسد.

هم اکنون تعداد یک میلیون و ‪ ۱۴۰هزار نظامی آمریکایی در این پایگاه‌ها مستقر هستند.از این تعداد ۴۰۰هزارنفر سرباز نیروی زمینی،‪ ۳۱۰هزار نفر نیروی دریایی، ۱۳۰هزار نفر تفنگدار دریایی و ‪ ۳۰۰هزار نفر جزء نیروی هوایی هستند که در این پایگاه‌ها فعالیت دارند.

 تعداد ۱۲۰هزارنظامی آمریکایی در کشورهای اروپایی، ۲۰۰هزار در خاورمیانه، ‪۹۰هزارنفر سرباز در خاور دور و بقیه در سایر کشورهای جهان و بخصوص در آفریقا مستقر هستند.و تعداد  325 هزار نظامی آمریکا هم اکنون در خارج از آمریکا بسر می برند.

 

 

 

1. فرماندهی اروپا- اشتوتگارتک منطقه ای در حدود 13 میلیون مایل مربع را در 89 کشور از نروژ تا بالتیک مدیترانه بخشی از خاورمیانه تا کیپ گود هوپ در آفریقای جنوبی را تحت پوشش هوایی دریایی و زمینی دارد.

2. مرکز آموزشی ارتش هفتم  و مرکز یکصدم  گروه پشتیبانی در شهر Grafenwoehr  آلمان.

3. مرکز تمرین در آب و هوای استوایی در شهر Fort Clayton  پاناما از 1962 4. مرگز نیروی دریایی در اروپا و گوام که 100 میلیون مایل مربع  را در برمی گیرد و شامل 200 کشتی و 250 هزار دریانورد است

5. مرکز هوایی نیروی دریایی در Keflavik, Iceland  

6. مقر پشتیبانی دریایی  در ناپل , Naples, Italy

7. مقر دریایی در اسپانیا تنگه جبل الطارق   Rota, Spain 

8. پایگاه عملیاتی نیروی دریایی در ژاپن Sasebo, Japan  این پایگاه   مقر ناوگان هفتم دریایی با 60 کشتی 350 جنگنده و 60 هزار پرسنل  است

9. پایگاه هواییSigonella Italy ایستگاه سیگونلا ویژه عملیات در مدیترانه است. این پایگاه  مرکز استقرار 3100 نظامی و 800 غیر نظامی است که بیشتر به یگان هوایی شانزدهم و  ناوگان جنگی سی و یکم اختصاص دارد.

10. پایگاه  هوایی توزلا در بوسنی Tuzla Air Base, Bosnia-Herzegovina

 

11. پایگاه هوایی انجرلیکIncirlik    در جنوب  ترکیه  مختص یگان سی و نهم رزمی هوایی است.

12. پایگاه هوایی Kadena Air Base at Okinawa در ژاپن

13. پایگاه هوایی Misawa Air Base در ژاپن جزیره Honsyu مرکز یگان سی و پنجم رزمی

14. پایگاه هوایی Yokota Air Force Base ژاپن در 28 مایلی توکیو  مقر یگان  ترابری 374

15. پایگاه هواییUSMC Air Station Iwakuni در 45 مایلی هیروشیما مرکز یگان هوایی یکم نیروی دریایی

16. پایگاه هوایی Kunsan Air Base در کره جنوبی 15 مایلی سئول مقر یگان هشتم رزمی نیروی هوایی

17. پایگاه هوایی Osan Air Base  کره جنوبی  یگان 51 رزمی هوایی و یگان هفتم هوایی

18. پایگاه هوایی Ramstein Air Base در آلمان  یگان ترابری هوایی هشتاد و ششم

19. پایگاه هوایی Taszar Air Base مجارستان وابسته به یگان  406  ام

20. پایگاه  هوایی در بگرام افغانستان

 

پایگاه‌ها‌، پادگان‌ها و مراکز نظامی آمریکا در عراق

 

آمریکا رسما در عراق پایگاه ندارد.  پایگاه به مرکز نظامی ثابتی گفته می شود که بر اساس امضای قرارداد مقر با کشور صاحب خاک برای مدت طولانی مشخصی به امضا می رسد اینگونه پایگاهها معمولا برای مدتی بیشتر از 50 سال  اجاره می شوند و ظرفیت های آنها از 30 هزار نفر به بالا است.

اما آمریکا بطور رسمی  در عراق 55 مرکز مهم نظامی دارد که  تعدادی از آنها به شرح ذیر است:

1. پادگان “بلد”  یا اناکوندا در 68 مایلی بغداد در مساحتی در حدود 15 مایل مربع  بیشتر به فعالیتهای هوایی مربوط می شود و در آن  130  هواپیما و  120   هلکوپتر نیز مستقر است .

2. الطلیل – 14 مایلی ناصریه  مساحت 20 مایل مربع

3. الاسد – 120 مایلی بغداد  تعداد 17 هزار نظامی

4. القیاره – در  50 مایلی جنوب شرق موصل

5. گمپ ویکتوری –  نزدیک فرودگاه بغداد مساحت 140 مایل مربع و ظرفیت 20 هزار سرباز

6. پادگان مارینز- نزدیک فرودگاه موصل  واقع است.

7. پادگان کرکوک

8. پادگان اربیل  که هر کدام  14 هزار نظامی را در بر می گیرند.

اگرچه انجام نزدیک به هزار عملیات نظامی  طی چند سال گذشته از سوی  القاعده نشان می‌دهد که نیروهای القاعده و طالبان هنوز  قادرند دست به عملیات هماهنگ بزنند و نیروهای طالبان پاکستان و افغانستان ، افراد وفادار به گلبدین حکمتیار و عوامل شبکه القاعده به صورت کاملا هماهنگ با تاکتیک جدیدی وارد عرصه نبرد در افغانستان شده‌اند. آنها روحیه نیروهای چند ملیتی را می توانندتخریب کنند و حتی اگر رهبر القاعده نیز به قتل رسد قطعا این به معنی پایان فعالیت های خشونت های القاعده نخواهد بودآنچه می تواند به انزوای القاعده منجر شود استراتژی غلط کشتار غیر نظامیان و برخوردهای تکفیری با مخالفانشان است که  در نهایت منجر به انزوای آنها در میان مسلمانان  و در نهایت افول تدریجی و هیچی آنها خواهد شد.

دیدگاهها در میان اهل سنت  خاورمیانه نسبت به افراد القاعده بین  هواداری و سمپاتی و قهرمان دانستن آنها  و جنایتکار و دشمن اسلام خواندن آنها  متفاوت است . عده ای آنها را قهرمان و عده زیادی نیز جنایت کار می دانند اما عده ای نیز عملکرد غلط غرب را سرمنشا ظهور آنها دانسته و غرب را مقصر می دانند. امریکا تلاش نمود در چهار چوب طرح خاورمیانه بزرگ ریشه های اجتماعی القاعده را بخشکاند ولی همه شواهد نشان می دهد که آمریکا در این هدف نیز بدلیل سوابق غلط  خود ناکام  مانده است.

پژوهش: محمد عجم ١٣٨٨

 – تشکیلات مخوف القاعده از درون ، محمد عجم،همشهری آنلاین و بازتاب 1386

– پایگاههای آمریکا در جهان –  محمد عجم روزنامه همشهری 1386

– پدر فکری طالبان پایگاه اینترنتی افغانستان