دریای پارس

زبان فارسی - ایران شناسی .تاریخ تمدن ها

دریای پارس

زبان فارسی - ایران شناسی .تاریخ تمدن ها

برات


چراغ برات مراسمی در بین مسلمانان شبه قاره هند و خراسان

مردم خراسان اعم از شیعه و سنی و مردم مسلمان  سنی مذهب شبه قاره هند در نیمه های ماه شعبان هر سال یعنی طی روزهای

 دوازدهم تا چهاردهم شعبان با برگزاری مراسم مذهبی ویژه ای با عنوان چراغ برات یاد و خاطره عزیزان از دست رفته را گرامی داشته و به یاد مردگان خیرات می کنند

شب برات، یا چراغ برات، یا شب روشن، مراسمی است برای تکریم مردگان که امروزه از غروب سیزدهم تا پانزدهم ماه شعبان برگزار می‌شود. این مراسم در بعضی کشورهای خاورمیانه و شبه قاره هند و آسیای شرقی از جمله بخشهایی از ایران، پاکستان، مناطق کُردنشین و از جمله در خراسان مراسم ویژهٔ «برات» با عناوین مختلفی چون عید برات، شب برات، چراغ برات، (جێژنی بهراتێ) و… و با آداب و رسوم مختلف برگزار می‌گردد. این مراسم اگرچه هم‌اکنون با جشن نیمه شعبان همزمان شده‌است اما تفاوتهایی دارد. جشن نیمه شعبان را مسلمانان شیعی برگزار می‌کنند در حالیکه جشن برات یا جشن روشنایی را مسلمانان سنی و بخش‌هایی از مناطق شیعی برگزار می کنندو سابقه جشن چراغ برات یا «روشنایی» بسیار قدیمی تر از جشن نیمه شعبان است.

در میان شیعیان شب نیمه شعبان جشن گرفته می شود  مسلمانان اعم از شیعه و سنی در مورد عظمت نیمه شعبان احادیثی دارند  از جمله ولادت  امام دوازدهم شیعه و تغییر قبله از قدس به مکه  و  موارد دیگری از جمله بخشش گناهان و غیره را در مورد 15 شعبان ذکر کرده اند  آما آنچه چراغ برات را از جشن 15 شعبان متمایز می کند این مراسم برای دیدار با اموات است.  چراغ برات را برای دیدار با اموات  و یا روح اموات  روشن می کنند.

این مراسم در سایر مناطق ایران و سایر کشورهای اسلامی وجود ندارد البته در بین کردها و آذربایجان و بخشی از مردم مصر نیز چراغ برات  رسم است. . مراسم شب های برات یا چراغ برات سابقه ای دیرینه و ریشه دار دارد. مردم  جنوب خراسان  و  خود شهر مشهد وتوابع آن (دشت توس) در حال حاضر به طور گسترده و جدی به مراسم چراغ برات می پردازند. اصلی ترین کار مردم در روزهای برات رفتن به آرامستان ها و زیارت خاک مردگان است. در این شبها مردم با روشن کردن شمع بر گلزار مردگان خود برای شادی روح آنها دعا می‌خوانند.

بنظر می رسد  مراسم چراغ برات که در سه شب و روز یازده تا چهارده شعبان و یا دوازده تا ۱۵ شعبان در استان خر اسان، ریشه اسلامی شیعی نداشته باشد و این  آیینی مشابهه  از دوران قبل از اسلام  بصورت اسلامی  در آمده است  زیرا  در چند صد ساله اول حضور اسلام در ایران این سنت مورد تایید پیشوایان دینی قرار نگرفته ولی این سنت حسنه  اگر هم  مربوط به ایران باستان باشد  به دلیل عجین شدن این رسوم با دین مبین اسلام تاکنون مخالفتی از سوی مراجع دینی با آن صورت نگرفته است. بخصوص علمای شیعه با آن هیچ گونه مخالفتی نداشته اند اما در شبه قاره هند در سالهای اخیر تحت تاثیر وهابیت سلفی سیاسی  مخالفتهایی در  بین سنی ها با این مراسم بروز کرده است. مسلمانان دهلی چنان شب نیمه شعبان را بزرگ می دارند که دولت مجبور از وضع مقررات ویژه ترافیکی می شود.

ابوریحان بیرونی دانشمند بزرگ ایرانی نیز در این مورد می‌گوید: سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم این ماه ایام البیض نام دارد و شب پانزدهم این ماه شب بزرگ است و لیله الصک و لیله البرات نام دارد و عوام مردم بر این عقیده اند که صورت افرادی را که در آن سال باید بمیرند خداوند در آن شب به ملک الموت نشان می‌دهد.

چراغ برات در دهستان زیبد گناباد 30 اردیبهشت 13 شعبان 1395

photo_2016-05-20_12-53-14 photo_2016-05-20_12-51-03

بر اساس اعتقادات مردم خراسان در این سه شبانه روز که اعتقاد دارند در آن مردگان آزاد هستند، زندگان با احسان برای آنها نه تنها تلاش می‌کنند تا برات آزادی آنان را از آتش جهنم کسب کنند، بلکه آزادی خود از آتش جهنم را نیز از امام دوازدهم خواستار می‌شوند.
اعتقاد اغلب مردم خراسان بر این است که در این ایام سرنوشت رقم می‌خورد، به طوری که در نقاط روستایی خراسان در شب پانزدهم نیمه شعبان به پشت بام رفته و در مهتاب (اگر شب مهتابی باشد) ایستاده و به سایه خود نگاه می‌کنند و از این طریق سرنوشت خود و اقوام خود را در آن سال پیش‌بینی می‌کردند در عین حال دست به دعا برمی‌دارند و از خداوند طلب سالی خوش می‌کنند.
اقشار مختلف مردم به ویژه کسانی که به تازگی عزیزی را از دست داده‌اند در این روز با حضور در مزار اموات ضمن درخواست آمرزش و زنده نگهداشتن یاد و خاطره درگذشتگان، آنان را در برکات میلاد یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) شریک می‌سازند.

برات در خراسان مصداقی بر اعتقاد به اصل معاد است که مردم این خطه با انجام اعمال مخصوصی به استقبال آن می‌روند، این مراسم به مدت سه روز و با عناوین مختلف برگزار می‌شود و مردم هر روز آن را با بزرگداشت قشر خاصی از مسلمانان برگزار می‌کنند.

در این مراسم، خرما، شیرینی، شکلات، روغن جوشی، حلوا و یا غذای پخته توزیع می شود. روغن جوشی از اصلی ترین خیراتی های سنتی است که در این ایام پخته می شود و در کوچه و خیابان هم نقل و خرما و شیرینی به رهگذران تعارف می گردد که خورنده درعوض فاتحه ای خوانده و یا بر میت مربوطه رحمتی می فرستد و آمرزش او را طلب می کند. باشندگان شهرهای بزرگ از بومیان خراسان همانند نوروز عموما در این ایام به زادگاههای خود برمی گردند تا در مراسم محلی خود شرکت کنند باور و اعتقاد عامه مردم مشهد در شب های برات نیز بر این است که ارواح در گذشتگان در ایام برات آزادی می یابند تا به هر کجا که مایلند سیر و سیاحت کنند. افراد چراغ خانه را زودتر از شب های دیگر روشن و دیرتر خاموش می کنند، در برخی منابع آمده که گویا در گذشته در طی این سه روز چراغ ها را خاموش نمی کرده و حتی در روز هم چراغ خانه را روشن نگه می داشته اند. در شبه قاره هند مسلمانان چراغ برات را بصورت جشن و رقص و پایکوبی برگزار می کنند و یکی از ..مهمترین جشن های مسلمانان هند چراغ برات است

در دین بودایی آیین چراغ برات را ابُون  یا اورابُون می‌گویند و در روز سیزدهم تا پانزدهم از ماه هفتم و گاهی ماه هشتم قمری برگزار می‌شود. روز سیزدهم آتش می‌افروزند و به استقبال مردگان می‌روند و روز شانزدهم دوباره آتش برای خداحافظی با ارواح برمی‌افروزند و در واقع سه روز ارواح به تماشای اقوام خود می ایند. پروفسور ایموتو در کتاب آسوکا و پارس صفحه ۶۷ معتقد است واژه اورابون از فارسی آرتابان گرفته شده‌است و معنای آن ستایش نگهبانان قانون طبیعت است. در ایران کهن بزرگترین مراسم برات یا اورابون در کنار کعبه نقش رستم شیراز برگزار می‌شده‌است. برات در حقیقت جشنی است برای گرامیداشت مردگان و ارواح چنین اعتقادی وجود داشته‌است که سالی سه روز ارواح بر می‌گردند و به اقوام و دوستان سرمی کشند و از آنها جویای احوالات می‌شوند. این مراسم قبلاً در ایران رایج بوده‌است و بنظر می‌رسد بسیار کهن تر از دوران زرتشتی است و ارتباط با مزدایی‌ها و میترایی‌ها و خورشیدپرستی دارد و زیرا در ایران قدیم این جشن را در غروب ۱۳ ماه تا غروب ۱۵ ماه با برافروختن آتش در کنار آرامگاه‌ها برگزار می‌کردند ولی زرتشتی‌ها مقبره نداشتند پس باید آن را در ادیان دیگر ایرانی جستجو کرد در دوران ساسانی که زرتشتی دین درباری بود همه ادیان دیگر سرکوب شدند و بسیاری از آنها به جاهای دیگر مهاجرت کردند از جمله این سرکوب شدگان گبرهاو بعدها بودایی هابودند بودایی خود از زرتشتی انشعاب یافته‌است. این آیین‌ها در شرق ایران بسیار دیرتر از بین رفت بطوریکه بسیاری از آیین‌های کهن را هنوز در خراسان بزرگ می‌توان دید. مراسم جشن ارواح اما در زمانی نامشخص در دوره اسلامی به ماه شعبان منتقل شده‌است. بسیاری از آیین‌های گمشده و مفقود ایرانی را باید در آیین‌های امروزی هندویی و بودایی جستجو کرد زیرا آیین هندویی توسط برهمن‌ها از ایران به هند رفت و آیین بودایی نیز متعاقباً از ایران به هند رفته‌است بطوریکه اولین تمدن بزرگ بودایی در بامیان افغانستان و حدود بیشتر از ۱۸۰۰ سال قبل شکل گرفته‌است. مراسم پیتری پاکش Pitri Paksha هندویی نیز برای گرامیداشت ارواح نیاکان انجام می‌شود. آیین‌های برات و اوبن و پاکشا بسیار بهم شبیه هستند

برات به معنی روشنایی و چراغ است و یک اسم مردانه بسیار پر کاربرد در ایران قدیم نیز بوده‌است مراسم چراغ برات بیشتر برای احترام به مردگان و در محل آرامگاه‌ها و سر قبر بکار می‌رود. برای این مراسم نمی‌توان ریشه اسلامی اثبات کرد و از ادیان کهن ایرانی به ارث رسیده‌است و در شرق ایران انجام این مراسم ریشه مستمر و محکمی دارد و شباهت زیادی به آیین اورابون بودایی و مراسم پیتری پاکش Pitri Paksha هندویی دارد. در سایر مناطق ایران این مراسم جزو آیین‌های فراموش شده‌است اما در سالهای اخیر آنرا با جشن نیمه شعبان همراه بجای می‌آورند. اما برات با مراسم نیمه شعبان شیعی متفاوت است. نیمه شعبان را همه شیعیان جهان برگزار می‌کنند. در حالیکه مراسم چراغ برات ویژه بخشهایی از ایران است که جمعیت شیعی و سنی دارند. ابوریحان بیرونی دانشمند بزرگ ایرانی نیز در این مورد می‌گوید: سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم این ماه ایام البیض نام دارد و شب پانزدهم این ماه شب بزرگ است و لیله الصک و لیله البرات نام دارد، همان‌طور که بیرونی گفته‌است برات به معنی بیض یا روشنی است و این واژه با واژه برایت در زبان‌ها اروپایی هم‌معنی است در خراسان به آن چراغ برات می‌گویند یعنی جشنی که در آن چراغ و شمع روشن می‌کنند. در آیین بودایی به آن "بُن" یا اُبن می گویند که از واژه بونBon فارسی است به معنای ریشه و اصول، گوهر و ذات هر چیز و واژه های متعددی با بُن پیوند دارد مانند بُندار. آئین برات در بین اهل سنت کشورهای پاکستان، ترکیه، بنگلادش و … نیز مرسوم است و آنها شب برات را گرامی می‌دارند. برات یک واژه و اسم ایرانی است و در قدیم این نام برای مردان بسیار رایج بوده‌است. یکی از معانی آن روشنایی است و با واژه برایت در زبانهای اروپایی هم ریشه است. به معنی ضمانت و گواهان هم استفاده شده‌است. بنا بر نظر زبان شناسان، برات ارتباطی با واژه عربی «برائت» ندارد زیرا برات واژه ای است که ریشه در پارسی کهن و سانسکریت دارد به معنی همراه و ملازم و ساقدوش هم بکار رفته‌است. رامپوری در فرهنگ «غیاث اللغات» به نقل از «بهار عجم» و «سراج اللغات» آورده که: «شب چک به معنی شب برات است که در آن چراغانی و آتش بازی(= جشن و شادمانی) کنند». عارف غزنه، سنایی نیز برای برات واژه روشنایی یا بیض بکار برده و روزان و شبان مقدس و گران ارج در یک بیت چنین آورده: ازمان آمدند بهر ثنات. جمعه و بیض و قدر و عید برات. حافظ، «شب برات» را چنین سروده:

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن «شب قدر» که این تازه «براتم» دادند.

مراسم چراغ برات که در سه شب و روز دوازده تا ۱۵ شعبان در استان خر آسان، با مراسمات ویژه ای برگزار می‌شده‌است ریشه شیعی ندارد اما همانند نوروز این سنت مورد تأیید پیشوایان دینی قرار گرفته‌است. این سنت در نیمه ماه که شبها در روشنایی کامل است انجام می‌شود . بعضی برات را به معنی اعمال نیک دانسته اند، همچنین از این لغت برای نوشته‌ای یا سندی که به کسی دهند و به استناد آن، چیز دیگری را بگیرند، نیز استفاده‌می‌شود. در ادبیات به هر حواله یا وارد معنوی برات می‌گویند. کسانیکه آنرا با واژه برائت همسو دانسته و به آن معنای منزه و مبری و پاک داده‌اند اما ارتباط برات و برائت قابل اثبات نیست.

چراغ برات  در مزار ابوکلام آزاد مفسر قران در شبه قاره هند

abulkalamM.AzadPARSSEA

گفتنی است برات واژه سانسکریت است به معنی دیدار  و بعضی اشتباها آن را براءت می خوانند و به آن ریشه عربی می دهند.

اطلاع بیشتر:

ادامه دارد.. ......      

https://web.archive.org/web/20170622185005/http://parssea.org/?p=7916

شب برات یا شب چراغ برات

 ایرانیان باستان بت پرست بودند؟  آیا هالوین داشتند؟ جواب بله . دو سال قبل در کانال اساتید علوم سیاسی بحثی بود پیرامون یکتا پرستی ایرانیان . نوشتم که اجداد ما بت پرست بودند بعضی ناراحت شدند و گفتند از شما بعیده . اینها حرفای ضد ایرانی ها است . واقعیت این است که همه انسانهای روی کره زمین ابتدا بت پرست بودند از جمله اجداد ما که آریایی بودند وقتی یک کودک به یکسالگی می رسد پس از شیر خوردن و سیر شدن شکمش دنبال عروسک(بت) می گردد و اگر شما عروسک دست کودک بدهید آنرا رها نخواهد کرد مگر بجای آن جایگزین مشابهی بدستش دهید این دقیقا آن چیزی است که در مورد اجداد ما اتفاق افتاده است. هخامنشیان انواع و اقسام خدایان داشتند و دین و مذهب  در آن دوره آزاد بوده و در جغرافیای  ایران حداقل 60 خدا پرستش میشدند این خدایان یا بتها را در میان مردم جغرافیای عراق و سوریه و اردن هم می توان یافت اما ایرانیان یکتا پرست هم وجود داشته اولین گزارش باقی مانده مربوط به جنگ با بت پرستان در دوره ساسانیان گزارش شده که بدستور کرتیر گراند مغ زرتشتی شکستن بتها و انهدام خدایان توسط پادشاه ایران انجام و دین رسمی  زرتشتی اعلام شده است بخشی از این بت پرستها مهاجرت کردند به هند و شبه جزیره عربی و سوریه و فنقیه . واژه بت از واژه بودا گرفته شده است اگر می خواهیم بدانیم اجدا کهن ما چگونه آیینی داشتند حتما باید مراسمات هندویی و خدایان متعدد هندوها و بودایی ها را مطالعه کنیم . 
File:Halloween Bangladesh.jpg
هالوین یک سنت برای تکریم مردگان است و چنین مراسمی بدون هیچگونه تردیدی در همه ایران کهن دستکم یکبار در سال برگزار میشده است رگه هایی از این مراسم امروزه در مراسم چراغ برات وجود دارد هرچند چراغ برات از ماه مهر به ماه هجری قمری منتقل شده ولی بدون تردید جزو جشنهای مربوط به سر میزان بوده و سه عامل داشته اول اینکه باید نزدیک به سر میزان یا اعتدال و برابری شب و روز در پاییز نزدیک باشد دو م اینکه باید در شبی که قرص ماه کامل می شود و شب روشنایی کامل دارد  انجام گیرد پس تکریم مردگان در مهر و آبان حالت چرخشی داشته است بر اساس کامل بودن قرص ماه  13تا 16  ماه قمری  و گاهی اول مهر و گاهی نیمه مهر و یا حتی آخر مهر و اوایل آبان  برگزار میشده است تا در قرص ماه کامل مراسم انجام شود  امروزه ما فقط می دانیم جشنهایی به نام مهرگان وجود داشته اما جزئیات آنرا نمی دانیم جزئیات این مراسم در آیین چراغ برات و آیین پیترو پاکش هندوها و مراسم بُن بودایی ها  و  در مراسم دیوالی  هندوها  و  هالوین مسیحی ها حفظ شده است و بازسازی آن باید با مطالعه روی آیینهای آنها صورت پذیرد به عنوان کسی که 4 سال در هند به مطالعه سنتهای هندی و بودایی پرداختم در این هیچ شکی ندارم  که ماسکی که می بینید و از آثار کشف شده سه هزار ساله در لرستان است و ماسکهای مشابهی از گورهای ایلامی در خوزستان هم پیدا شده همگی مربوط به مراسم شب تکریم مردگان و دعا برای شادی ارواح و دعای برای اموات است که  بخشی از این سنت کهن امروزه  در مراسم چراغ برات   برات به معنی روشنایی باقی مانده و شکل اسلامی به خود گرفته است.
 سایر عکسها مراسم تکریم روح اجدادی بین هندوها و بودایی ها است
شب  برات یا شب چراغ برات  مراسمی در بین مسلمانان هند ، خراسان و شرق آسیا .  ماسکهایی  سه هزار ساله  از لرستان و ارجان
چراغ برات مراسمی در بین مسلمانان هند و خراسان

مردم خراسان اعم از شیعه و سنی و مردم مسلمان  سنی مذهب شبه قاره هند در نیمه های ماه شعبان هر سال یعنی طی روزهای دوازدهم تا چهاردهم شعبان با برگزاری مراسم مذهبی ویژه ای با عنوان چراغ برات یاد و خاطره عزیزان از دست رفته را گرامی داشته و به یاد مردگان خیرات می کنند.  شب برات یکی از مراسم های مهم  مسلمانان بویژه مسلمانان خارج از شبه جزیره عربی است. بطور ویژه مسلمانان شبه قاره هند و شرق آسیا.

در میان شیعیان شب نیمه شعبان جشن گرفته می شود  مسلمانان اعم از شیعه و سنی در مورد عظمت نیمه شعبان احادیثی دارند  از جمله ولادت  امام دوازدهم شیعه و تغییر قبله از قدس به مکه  و  موارد دیگری از جمله بخشش گناهان و غیره را در مورد 15 شعبان ذکر کرده اند  آما آنچه چراغ برات را از جشن 15 شعبان متمایز می کند این مراسم برای دیدار با اموات است.  چراغ برات را برای دیدار با اموات  و یا روح اموات  روشن می کنند.

این مراسم در سایر مناطق ایران و سایر کشورهای اسلامی وجود ندارد البته در بین کردها و آذربایجان و بخشی از مردم مصر نیز چراغ برات  رسم است. . مراسم شب های برات یا چراغ برات سابقه ای دیرینه و ریشه دار دارد. مردم  جنوب خراسان  و  خود شهر مشهد وتوابع آن (دشت توس) در حال حاضر به طور گسترده و جدی به مراسم چراغ برات می پردازند. اصلی ترین کار مردم در روزهای برات رفتن به آرامستان ها و زیارت خاک مردگان است. در این شبها مردم با روشن کردن شمع بر گلزار مردگان خود برای شادی روح آنها دعا می‌خوانند.

بنظر می رسد  مراسم چراغ برات که در سه شب و روز یازده تا چهارده شعبان و یا دوازده تا ۱۵ شعبان در استان خر اسان، ریشه اسلامی شیعی نداشته باشد و این  آیینی مشابهه  از دوران قبل از اسلام  بصورت اسلامی  در آمده است  زیرا  در چند صد ساله اول حضور اسلام در ایران این سنت مورد تایید پیشوایان دینی قرار نگرفته ولی این سنت حسنه  اگر هم  مربوط به ایران باستان باشد  به دلیل عجین شدن این رسوم با دین مبین اسلام تاکنون مخالفتی از سوی مراجع دینی با آن صورت نگرفته است. بخصوص علمای شیعه با آن هیچ گونه مخالفتی نداشته اند اما در شبه قاره هند در سالهای اخیر تحت تاثیر وهابیت سلفی سیاسی  مخالفتهایی در  بین سنی ها با این مراسم بروز کرده است. مسلمانان دهلی چنان شب نیمه شعبان را بزرگ می دارند که دولت مجبور از وضع مقررات ویژه ترافیکی می شود.

ابوریحان بیرونی دانشمند بزرگ ایرانی نیز در این مورد می‌گوید: سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم این ماه ایام البیض نام دارد و شب پانزدهم این ماه شب بزرگ است و لیله الصک و لیله البرات نام دارد و عوام مردم بر این عقیده اند که صورت افرادی را که در آن سال باید بمیرند خداوند در آن شب به ملک الموت نشان می‌دهد.

چراغ برات در دهستان زیبد گناباد 30 اردیبهشت 13 شعبان 1395

photo_2016-05-20_12-53-14 photo_2016-05-20_12-51-03

بر اساس اعتقادات مردم خراسان در این سه شبانه روز که اعتقاد دارند در آن مردگان آزاد هستند، زندگان با احسان برای آنها نه تنها تلاش می‌کنند تا برات آزادی آنان را از آتش جهنم کسب کنند، بلکه آزادی خود از آتش جهنم را نیز از امام دوازدهم خواستار می‌شوند.
اعتقاد اغلب مردم خراسان بر این است که در این ایام سرنوشت رقم می‌خورد، به طوری که در نقاط روستایی خراسان در شب پانزدهم نیمه شعبان به پشت بام رفته و در مهتاب (اگر شب مهتابی باشد) ایستاده و به سایه خود نگاه می‌کنند و از این طریق سرنوشت خود و اقوام خود را در آن سال پیش‌بینی می‌کردند در عین حال دست به دعا برمی‌دارند و از خداوند طلب سالی خوش می‌کنند.
اقشار مختلف مردم به ویژه کسانی که به تازگی عزیزی را از دست داده‌اند در این روز با حضور در مزار اموات ضمن درخواست آمرزش و زنده نگهداشتن یاد و خاطره درگذشتگان، آنان را در برکات میلاد یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) شریک می‌سازند.

برات در خراسان مصداقی بر اعتقاد به اصل معاد است که مردم این خطه با انجام اعمال مخصوصی به استقبال آن می‌روند، این مراسم به مدت سه روز و با عناوین مختلف برگزار می‌شود و مردم هر روز آن را با بزرگداشت قشر خاصی از مسلمانان برگزار می‌کنند.

در این مراسم، خرما، شیرینی، شکلات، روغن جوشی، حلوا و یا غذای پخته توزیع می شود. روغن جوشی از اصلی ترین خیراتی های سنتی است که در این ایام پخته می شود و در کوچه و خیابان هم نقل و خرما و شیرینی به رهگذران تعارف می گردد که خورنده درعوض فاتحه ای خوانده و یا بر میت مربوطه رحمتی می فرستد و آمرزش او را طلب می کند. باشندگان شهرهای بزرگ از بومیان خراسان همانند نوروز عموما در این ایام به زادگاههای خود برمی گردند تا در مراسم محلی خود شرکت کنند باور و اعتقاد عامه مردم مشهد در شب های برات نیز بر این است که ارواح در گذشتگان در ایام برات آزادی می یابند تا به هر کجا که مایلند سیر و سیاحت کنند. افراد چراغ خانه را زودتر از شب های دیگر روشن و دیرتر خاموش می کنند، در برخی منابع آمده که گویا در گذشته در طی این سه روز چراغ ها را خاموش نمی کرده و حتی در روز هم چراغ خانه را روشن نگه می داشته اند. در شبه قاره هند مسلمانان چراغ برات را بصورت جشن و رقص و پایکوبی برگزار می کنند و یکی از مهمترین جشن های مسلمانان هند چراغ برات است.

چراغ برات  در مزار ابوکلام آزاد مفسر قران در شبه قاره هند

abulkalamM.AzadPARSSEA

گفتنی است برات واژه سانسکریت است به معنی دیدار  و  همچنین به چم  روشنایی بعضی اشتباها آن را براءت می خوانند و به آن ریشه عربی می دهند برات هیچ ربطی به برائت ندارد.

اطلاع بیشتر:

http://timesofindia.indiatimes.com/edit-page/Today-is-Shab-e-Barat/articleshow/6220054.cms

ادامه دارد..   .       https://web.archive.org/web/20170622185005/http://parssea.org/?p=7916

پیشروی فرهنگ کهن ایرانی به شرق تا ژاپن

پیشروی فرهنگ کهن ایرانی به شرق

پیشروی فرهنگ کهن ایرانی به شرق


پیشروی فرهنگ کهن ایرانی به شرق

پیشروی فرهنگ کهن ایرانی به شرق، جاده ابریشم ، ایران و پادشاهی ژاپن

وقتی مذهب و یا آیینی مورد هجوم قرار می‌گیرد بطور کامل نابود نمی‌شود و به دایره ای بیرون از جغرافیای هجوم  فرار می‌کند. در ایران کهن هم بت پرستی و پرستش اله‌های متعدد وجود داشته است و در دوره ای که اطلاعات کاملی از آن نداریم بت پرستی مورد حمله قرار گرفته و سرکوب شده است این دوره به احتمال زیاد به دوران بهرام شاه ساسانی بر می‌گردد. وقتی پرستش ادیان و اله‌های متعدد سرکوب شد و اهورا مزدا جانشین همه آنها شد، بسیاری به شرق و غرب عالم مهاجرت کردند حتی رد این مهاجرتها را می‌توان به سوی مکه و مدینه تا هند و چین پیدا کرد.

در یک سده گذشته شماری از بزرگان ایران شناسی و محققان تاریخ ژاپن از مناسبات دیرین تمدنی و فرهنگی میان ایران زمین و کشورآفتاب سخن گفته و دلایل تاریخی، باستان شناسی و زبان شناسی در اثبات نظرشان پیش نهاده اند ، تا آنجاکه پژوهندگانی با استناد به راهبردهای علمی ، ایرانی تبار بودن بسیاری از ناموران هنر ژاپن در روزگار باستان را مطرح ساخته و بنیاد شاهنشاهی ژاپن را نیز بر ساخته شهزادگان ایرانی دانسته اند. این بحث وبررسی‌ها به خصوص در دهه‌های 1396 و 1970 به اوج رسید، اما پس از آن به ملاحظاتی از داغی افتاد و به فراموشی سپرده شد. اینگونه مطالب حتما پایه و اساس دارد زیرا در رابطه با تبادلات مستمر فرهنگی بین ایران و چین اسناد و مطالب بسیار فراوانی وجود دارد و تمدن مسیر جاده ابریشم گواهی محکمی است و هنوز هم بخشی از منطقه سینکیانگ چین از نظر نژادی و فرهنگی با فارس زبانان اشتراکات زیادی دارد. اینکه از طریق چین  و یا مستقیم از راه دریا ارتباطات میان ایرانیان و ژاپن وجود داشته است دور از حقیقت نیست وکاملا منطقی بنظر می رسد زیرا دریانوردانی از خلیج فارس تا چین و ماچین حضور داشته اند و داستانهای آنها سینه بسینه نقل و در بعضی منابع ذکر شده است. علاوه بر چند اثر باستانی ایرانی متعلق به دوره ساسانی که در ژاپن یافت شده می‌توان به دستنوشته پارسی نانبان در ژاپن اشاره کرد و نشانه‌های فرهنگی و نمادهای مذهبی  مانند گل 16 پر نشان پرچم سلطنتی که نمادی از مذهب بودایی و شینتویی نیز می‌باشد و در تمدن ایران  از جام ارجان تا تخت جمشید دیده می‌شود. و نشان صلیب شکسته و چرخ گردون و چرخ دراما و همچنین سنت ریشه دار"اوبون در ژاپن که همگی ریشه در جغرافیای حوزه تمدن پرشیا دارد. قدیم ترین نشانه‌ها از صلیب شکسته و چرخ گردون و یا گل آفتاب یا گل خورشید ریشه در تمدن ایلامی(مانند جام ارجان) و یا حتی قبل ایلامی در ایران دارد و می‌توان نمونه‌های آن را در آثار ایلامی و هخامنشی به فراوانی یافت. اولین اجتماع در برگزاری مراسم ابون در ژاپن به گروهی از خارجی‌ها( ایرانیان اواخر دوره ساسانی) نسبت داده شده است. می دانیم سنتهای مذهبی مانند دود و آتش مقدس برای دور کردن ارواح خبیث و شیطانی و اسپند دود کردن و حتی سوزاندن نماد شیطان و چشم نظر  وجود آتشدان در عموم معابد هندو و بودایی که امروزه در مذاهب هندویی و بودایی وجود دارد در تمدن هخامنشی هم بوده و هنوز هم ادامه دارد همچنین مراسم بودایی و هندویی  ابون یا بون در ایران قبل از اسلام وجود داشته است و هنوز امروزه مراسم ابون در ایران در شرق ایران و بعضی کشورهای اسلامی‌به شکلی تغییر یافته به عنوان سنتی اسلامی در روزهای 13تا  15 شعبان برگزار می‌شود. در خراسان آنرا شب برات و چراغ برات می نامند. برات به معنی روشنایی است در این روز مردم هنگام غروب در قبرستانها جمع میشدند و با افروختن آتش و گذاشتن شیرینی در کنار قبر بازگشت اموات به نزد اقوام را گرامی میداشتند.  این مراسم در قدیم در روز 15 برج 7 یعنی در جشنهای مهرگان ایران برگزار میشده است روز سیزدهم و چهاردهم و 15 مهر سه روز برات بوده است امروزه برات همزمان با نیمه شعبان برگزار می‌شود. دو شیر و یا سگ و یا حیوان افسانه ای نگهبان در درهای ورودی معابد بودایی و شنتویی نیز بر آمده از آیین‌های کهن هخامنشی است که اینگونه مجسمه‌های الهه نگهبان  در دروازه توری در تخت جمشید که در حقیقت شهر معابد بوده است و اله‌های زیادی در آنجا قرار داشته است  وجود داشته است. البته این رسم و رسومات در دوره بهرام شاه از بین رفته است و اهورا مزدا به جای همه خدایان و اله‌ها قرار گرفته است . چنانکه در کتیبه کعبه زرتشت در نقش رستم به نقل از موبد موبدان کرتیر آمده است که همه بتها(خدایان ) انها را نابود کردیم. در این زمان اهورامزدا به عنوان خدای یگانه معرفی شده است. دو شهر  نارا و آسوکا نام خود را از خدایان هند و ایرانی گرفته اند نارایانا یکی از اله‌های هند و ایرانی است و نام شهر نارا نیز از همین نام گرفته شده است. آسوکا و یا آشوکا نام یکی از پادشاهان هند و سلسله ای در هند است که خود را ادامه تمدن هخامنشیان می دانستندو بعضی آسوکا را شاهزاده هخامنشی دانسته اندزیرا سنتها و بناهای دوره آشوکای هند  و در معماری و هنر از کاخ های هخامنشی و تخت جمشید بهره برده اند. در  ستون آسوکا از گل خورشید و از پیکره شیر استفاده شده است گل آفتابگردان یا گل خورشید مورد اهمیت برای فرهنگهای ایرانی و ژاپنی است ( عجم، محمد، مجله دریای پارس 2020) در کتاب آسوکا و پارس پرفسور ئه ایچی ایموتو موارد زیادی از تشابهات آیین‌های بودایی و هخامنشی پرداخته است که می‌تواند در تایید نظریه جدیدی که معتقد است "بودا " از شاهزادگان پارسی بوده است مورد استفاده قرار گیرد.

در میان گنجینه‌های کهن شوسوئین در شهر نارا اشیائی یافت شده است که به جغرافیای ایران تعلق دارند. در پنجم اکتبر 2016 مؤسسه تحقیقات ملی گنجینه‌های فرهنگی در نارا، لوح‌های چوبی کشف‌شده در دهه 1960 میلادی در «هی جو کیو» پایتخت قدیمی ژاپن (از سال 710 تا 745 میلادی) را مورد بررسی مجدد قرار داد نام پارسی فردی در لوح  مشخص کرد که آن زمان در دربار امپراتوری ژاپن، ایرانی مقیم ژاپن اشتغال داشته یافته‌های باستانشناسی در چین و کره و ژاپن نشان می‌دهد تبادلات مختلف انسانی و فرهنگی بین ژاپن و ایران از 1300 سال پیش در‌حال انجام بوده است. این تبادلات فرهنگی با گذشت زمان سبب پدیدآمدن آداب و رسوم مشترکی در میان مردم ایران و ژاپن شده است و با وجود تفاوت‌هایی که در نحوه اجرای آنها مشاهده می‌شود، به نظر می‌رسد ریشه برخی از آنها یکی باشد. در این رابطه مثال‌های متعددی وجود دارد؛ برای نمونه گروهی از پژوهشگران از شباهت انکارناپذیر عید نوروز ایران و عید سال نوی ژاپن یاد کرده‌اند. در سفره نوروزی ایرانیان هفت‌سین گذاشته می‌شود و ژاپنی‌ها هم در روز هفتم سال جدید پلویی با هفت نوع سبزی طبخ می‌کنند. همچنین شباهت‌هایی میان خانه‌تکانی قبل از سال نو در ایران و ژاپن دیده می‌شود. در این رابطه گروهی دیگر از پژوهشگران به مراسم هانامی یاHanami (که شباهت زیادی به سیزده‌به‌در ایران دارد)، امیزوتوری یاOmizutori (که مشابه با چهارشنبه‌سوری در ایران است) و اُبُن Obon (که مشابه با سرخاک رفتن ایرانیان جهت یادآوری درگذشتگان است، اشاره می‌کنند. صومی جونیچی، رئیس مرکز اطلاع‌رسانی و فرهنگی سفارت ژاپن معتقد است موارد مشابه دیگری در فرهنگ، آداب و رسوم هر دو کشور وجود دارد که ممکن است منشأ یکسانی داشته باشند؛ برای مثال «اوتوشی داما» در سال نو. در خانواده‌های ایرانی مرسوم است که والدین و بستگان پول تو جیبی به نام «عیدی» را در نوروز به بچه‌ها هدیه می‌دهند، در ژاپن نیز همین امر صادق است، بچه‌ها در سال نو یا همان «اُوشوگاتسو»، «عیدی» هدیه می‌گیرند. همچنین در ژاپن هنوز از «کوتاتسو» یا همان کرسی در زمستان استفاده می‌شود و شکل و کاربرد آن کاملا شبیه به «کرسی» در ایران است. علاوه بر این در ژاپن فرهنگ «اُومُوتِه ناشی» وجود دارد که پذیرایی از میهمانان است. این دقیقا معادل همان فرهنگ پرمعنای «میهمان‌نوازی» است،احترام به میهمان و  با کفش داخل خانه نشدن در هر دو فرهنگ قوی است. از طرف دیگر اهمیت احترام به تفاوت‌های فرهنگی بین دو کشور را نباید فراموش کنیم.  حتی این عقیده وجود دارد که جمشید، پادشاه معروف  پیشدادی ایران که در شاهنامه و اوستا از دوره 700‌ساله سلطنت او یاد شده است، شباهت به "اِمَّه سان ژاپنی (نگهبان دوزخ) دارد. گمان می‌رود که آناهیتا، بانوی آب ایران باستان و"بنزیتن (Benzaiten)، یکی از ایزدان سعادت سال نو و نماینده زیبایی و هنر در ژاپن که معابد آن به‌طور عمده در کنار آب ساخته شده است نیز ریشه‌ای مشترک دارند. همانطور که اکنون ایرانیان به فرهنگ ژاپن نگاه احترام آمیزی دارند در دوران کهن ژاپنی‌ها برای فرهنگ ایرانی احترام قایل بوده اندامروزه واژگان ژاپنی سونامی، سودوکو، اوریگامی، نینجا و نظایر آن به‌طورگسترده توسط ایرانیان به کار گرفته می‌شوند.  «اِموجی»هایی که جوانان ایرانی روزانه ده‌ها بار  در شبکه‌های اجتماعی از آنها استفاده می‌کنند نیز در‌واقع ژاپنی هستند. جداول «سودُوکو» که ایرانیان به آن خیلی علاقه دارند و در دکه‌های روزنامه‌فروشی زیاد به چشم می‌خورد نیز ژاپنی است. بعضی مبادلات فرهنگی غیر مستقیم و از طریق مردمان یا جغرافیای واسطه شکل می‌گیرند. در ژاپن هم برای عبارت  «خسته نباشید» واژه «اُوتسکارِ ساما دِشیتا(Otsukaresama Deshita) بکار می‌برند که همان خسته نباشید معنی می دهد و همچنین  «دست شما درد نکنه!» که در ژاپنی «او تِه اُو وازو راوا سِماشیتا» (Otewo Wazurawase Mashita) گفته می‌شود. در زبان فارسی به حرف‌های بیهوده «چرند و پرند» گفته می‌شود.  در زبان ژاپنی هم این واژه بصورت «چاران پوران» بکار می رود.

گفته می‌شود که ریشه ساز کوتو با ساز قانون در ایران مشترک است. همچنین ساز شامیسن (Shamisen) هم از نظر ظاهر و عملکرد شباهت فراوانی به ساز سه تار ایرانی دارد. به هر حال مردم هر دو کشور به فرهنگ کشور مقابل احترام می‌گذارند و نسبت به هم محبت می‌ورزند و این از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است.

تعداد زیادی از آثار ادبی ایران، مانند «شاهنامه»، «بوف کور» و حتی کتاب‌های کودک به ژاپنی ترجمه شده است و محبوبیت زیادی در بین ژاپنی‌ها دارد؛ همانطور که سینمای ژاپن برای ایرانی‌ها شناخته شده است سینمای ایران نیز مورد توجه ژاپنی‌ها است  فیلم‌های آقای کیارستمی مانند «مثل یک عاشق» و فیلم «جدایی نادر از سیمین» از آقای اصغر فرهادی که برنده جایزه اسکار فیلم خارجی‌زبان شد، از جمله فیلم‌هایی هستند که در ژاپن نیز بسیار معروف شدند.

آقای کیارستمی تحت تأثیر کارهای کارگردان ژاپنی آقای «اُوزو یاسوجیرو» «کوروساوا آکیرا» قرار داشته است. یا کارهایی مشترکی  مانند«فرش باد»    از وزیر امور خارجه ژاپن تقدیرنامه نیز دریافت کردند. خانم شهره گلپریان که مترجم و تهیه‌کننده فیلم هستند، به‌واسطه معرفی فیلم‌های بسیاری به ایران از جمله «از سرزمین شمالی» و فیلم‌های دیگر نشان افتخار دریافت کردند. ایران نزد مردم ژاپن همچنان کشور خوش نامی است در حالیکه در سایر کشورهای جهان بدلایل متعددی خوش نامی ایران آسیب دیده است.

خانم هیروکونیشی زاوا (Hiroko Nishizawa) در ژاپن در کتابی داستانی با عنوان شاهزاده پارسی ، پروشیا نو- سوئه (Perushiya No Sue    از تبار ایرانی )  انتشار یافته در  1 ژوئن 1999 توسط انتشارات کودانشا، با 276 صفحه سخن از مستنداتی زده و با گواهی اسناد و نشانه‌های خانوادگی ، خود را نسل پنجاه و سوم از تبار شاهزادگان ساسانی که در سده هفتم میلادی و در پی ویران شدن تیسفون به خاور دور آمدند ، می داند خانواده وی از دیرباز در ناگانو ، ایالت کوهستانی در میانه جزیره اصلی ژاپن ، هونشو می زیسته اند.

او در سال 2002 در ملاقات با دکتر هاشم رجب زاده، مهری از سنگ سبز رنگ ( فیروزه یا یشم) نشان داده و گفته است که از یادگارهایی نیاکانش از روزگار ساسانیان بازمانده است او گفته است: « در دانشگاه نخست زبان وادبیات خواندم و آنگاه مطالعه هنرهای زیبا را در دانشگاه واسدا (Waseda ) دنبال کردم. در همین سالها هرچه بیشتر شیفته کار و اثار هوکوسای (Hokusai ) هنرمند نقش پرداز شدم وکتابی در بررسی هنر او نگاشتم که با عنوان هوکوسای در توکیو منتشر شد. حقیقت اینست که هوکوسای خون بیگانه در رگها داشت و ژاپنی خالص نبود.

چون در خاندان مخصوص (خاندانی از تبار شاهان که از ایران به ژاپن آمدند) چشم به جهان گشودم زندگیم با دیگران تفاوت داشت یا حداقل این در وجودم بود که ریشه‌های خود را بازشناسم. شناخت این واقعیت نقطه عطفی در زندگیم بود به کار نویسندگی آغاز کردم و تاکنون بیش از سه هزار اثر ادبی و هنری ( داستان نمایشنامه، تهیه فیلم ، کارگردانی سینما و صحنه ) ساخته ام . اکنون می خواهم که درجای کارنامه زندگیم داستان «فرزند ایران» یا «شاهدخت ساسانی» رادر چنددفتر بنویسم ودر آن نشان بدهم که ژاپن عقب مانده آن روزگاران چه تمدن والایی از امپراتوری ایران باستان گرفته ونیاکانم که یکهزارو چندصد سال پیش به ژاپن آمدند چگونه به بنیاد شدن این کشور یاری دادند. (کتاب خانم هیروکونیشی زاوا، پروشیا نو- سوئه ( Perushiya No Sue   ) (  از تبار ایرانی )  رمان و داستانی نمایشنامه مانند است و احساس خود را از زبان قهرمانان کتابش با بیانی گیرا ودلنشین باز می‌گوید . قهرمانان این داستان از شکوهمندی و شکوفائی ایران باستان سخن می‌گویند. «شماری از دانشمندان اکنون بر این نظرند که قصه‌هایی از سفینه قدیم شعری ژاپن مانیو، شو(Manyoshu) یا شعرها ومطالب نقل شده در کوجیکی (Kojiki ) تاریخ افسانه ای ژاپن، فراهم آمده در سال 712 م نیهونگی (Nihongi  ) یا نیهون شوکی(Nihon Shoki ) نخستین تاریخنانه ژاپن ( تالیف شده در سال 720م ) و دیگر آثار قدیم به خواست ایرانیانی که به این سرزمین آمده بودند یا به قلم آنان سروده یا نگاشته شده است . در اسناد خاندانم ،نیز 27 دستور ، اندرز یا سخن حکمت آموز بازمانده است با بررسی این گفته‌ها به شگفت آمدم، زیرا دریافتم که به درستی از ایران باستان ، مایه دارد و از آن سرزمین و روزگار است.  خانم نیشی زاوا می‌گوید که به صحرای کبیر (افریقا) و صحاری مصر رفته اما هنوز ایران را که روح اجدادم در آنجا است ندیده ام  

تبار ژاپنیان

ویل دورانت در تاریخ تمدن خود ( ترجمه فارسی، بخش سوم، ص 1112) درباره خاستگاه ژاپنی‌ها نوشته است . « درباره اصل ژاپنیان به مانند منشا اقوام دیگر، نظریات گوناگونی اظهار شده است . سه عنصر در نژاد ژاپونی راه یافته است : عنصر سفید ابتدایی که در عصر نوسنگی ( Neolithic ) با هجرت قوم اینو از اطراف رود آموز در ژاپون پیدا شد. عنصر زرد یا مغولی که در حدود قرن هفتم پیش از مسیح از کره یا از طریق کره داخل گردید و عنصر قهوه یی  سیاه که از مالایا و اندونزی برخاست  از جزایر جنوبی به ژاپن رسید . در این کشور نیز مانند کشورهایی دیگر صدها سال گذشت تا از اختلاط نژادهای دیگر قوم یگانه ای که دارای زبانی خاص و تمدنی جدید بود، ظهور کرد . البته این اختلاط هنوز کامل نشده است. چنان که اشراف بلند بالا و لاغر و دراز سراز مردم عادی و کوتاه قامت و قطور و پهن سرمتمایزند.»

از ویژگی‌های رازگونه و شگفتی برانگیز تاریخ و بنیاد کشور افتاب این است که از بیش از 2500 سال پیش خاندان واحدی بر آن پادشاهی داشته اند.

به نوشته هول(J.W.Hall) محقق تاریخ ژاپن نخبگان متقدم ژاپن رزمندگان وحاکمان بودند. و با اینکه تاثیر نظام کشورداری چین موجب شد که سنت رزمندگان در ژاپن از سده هفتم میلادی برای چهارقرن سرکوب شود، در سده دوازده میلادی این طبقه رزمنده  اشراف باز در هیات سامورای پدیدار شد و تا عصر جدید ( نیمه دوم قرن نوزده( نمادین ترین نوع رهبر ژاپنی بود زیر رهبری همین سامورایی بود که ویژگی‌های جامعه ژاپن که با الکوهای چینی تباین دارد ، برآمد ( مقدمه صفحه‌های 6 تا 12)

آمدن ایرانیان به ژاپن

خانم نیشی زاوا «شاهدخت ساسانی » می‌گوید که نیاکان او پس از رسیدن به ژاپن در بنیاد کردن معبد بزرگ پایتخت باستانی کشور افتاب سهم عمده داشتند". نیهون شوکی ، تاریخنانه باستانی ژاپن در ضبط رویدادهای سال 654 م. از آمدن کسانی از ایران زمین به ژاپن یاد کرده است .

به نوشته پرفسور ائه ایچی ایموتو ( Eiichi Imoto   )« در تاریخ باستان آمده است که در دوره امپرتوری ملکه سایمی( Dsimri Tenno  ) در روز سوم از ماه هفتم سال 657 م. اسب های چاپار برای آوردن چند زن و مرد که از راه دریا به کیوشو (جزیره جنوب غربی ژاپن ) افتاده بودند، فرستادند. سپس در روز 15 همان ماه در معبد بودایی اسکوکا که تندیس بودایی ساخته شده بود. اورابون ( یادبود نیاکان ) را جشن گرفتند. گفته شده است که یکی ازین آمدگان ، به نام توکووارابیتوکنزوهَشی داچیا ، که رهبر گروه بود، بعدها همسرش را در ژاپن گروگان سپرد و خود و دیگر همراهانش بازگشتند.

«توکوارا یا دوارا تحریف شده نام »دارا« ی ایرانی است .

"هشی" در نام ، کنزو هشی داچیا  در سده هفتم ایرانیان پارسیگ تلفظ می‌کردندکه به معنی ایرانی است. کنزو نیز در زبان ایرانی میانه به معنی هند(خاستگان بودا) بود . براین قرار ، توکووارا بیتو کنزو هشی داچیا،« دارای بودایی ایرانی» معنی می دهد. ( مقاله پروفسور ئه ایجی ایمونو، نگاهی به رسم اورابون از دیگاه فرهنگ ایران ، ترجمه‌هاشم رجب زاده در : ایرانشناسی ، سال اول ، ش 4، ص 46.741)

گیکیوایتو( Gikkyo Lto  ) استاد فقید دانشگاه توکیو در فصلی از کتاب خود، کودای پگروشیا ( Kodai Pershiya) ( ایران باستان ) ، درباره آمدن ایرانیان به ژاپن نوشته است ( ص 11تا 22): « یکی از دو فرزند یزدگرد(فیروز و بهرام ) ، فیروز، به چین گریخت و گفته اند که در ایالت شیان در گذشت . اما این محقق نیست . نوکر یا ملازم او به نام دارا به ژاپن آمد و نیهون  شوکی نیز از آمدن دارا به ژاپن سخن گفته است. » نوشته سی ایچی ماتسوموتو( Seiichi Matsumoto  ) نویسنده نامور و ایران پژوه فقید معاصر در کتابش به نام از پرسپولیس تا اسوکا نیز به تاریخنامه قدیم ژاپن اشاره دارد که گفته است دو مرد و چهار زن از سرزمین تخارا به ژاپن آمدند (نیهون شوکی، ص 2: 246). او می افزید که سایمی تنو (سی و هفتمین امپراتور ژاپن که در سال های 655 تا 661 بر تخت بود( دین زردشتی داشت . اما نگفته است که این آئین چگونه به ژاپن آمد. به نوشته ماتسوموتو « از آمدن مردمی از تخارا به ژاپن د ر سایمی  کی (Saimei Ki  ) (  تاریخانه ملکه سایمی) یادشده است .اینان باید از ایرانیان ساکن آسیای میانه(سغدیانه)بوده باشند.

ایرانیانی چنددر سده هفتم میلادی در ناحیه اسوکا (Asuka ) ( که کاخ پادشاهی اینجا بود) می زیستند... سنگ کاری بازمانده از این دوره در بناهایی در شمال جزیره کیوشو ، چنان ظریف و دقیق است که ... پیداست این فن از باختر اسیا و از جغرافیای تمدن ایران آمده بود. نقشه دومعبد بناشده در ژاپن در اوایل دوره اسوکا( سده هفتم م) یکی سی تنو جی (Shitennoji ) و دیگری اسوکا ، قرینه سازی دارد ( اولی به طور کامل و دومی تا حدی ) طراحان معبد اسوکا که از نقشه شی تنوجی الگو نگرفتند، می‌بایست از مردم سغد بوده باشند، زیرا که قرینه سازی ، ویژگی بناهای ساسانی بود.»(ص 170 تا 175)

مهدیقلی هدایت( مخیرالسلطنه ) در شرح یکی از دیداردهای خود در توکیو همراه میرزا علی اصغر خان اتابک (دسامبر 1903) نوشته است : « از مقررات پروگرام یکی هم بازدید بنادر نظامی است به ناهار وعده داریم ... در سر ناهار یکی از حضار عنوان کرد که وزیر علوم ما در طوماری که از بدنه توخالی هیکل بودائی در اورد معلوم کرد که در غلبه اسکندر یکی از شاهزادگان ایران به ژاپن آمده است و رشته سلاطین ژاپن بدو منتهی می‌شود. در تاریخ ایران خبری از این مسافرت هست یا نیست؟ برای اتابک ترجمه کردم و جواب داده شدکه در آن هنگامه می دانیم که شاهزادگان ایرانی به جاهای مختلف متفرق شدند. به کجا رفتند نمی دانیم ... در مهاجرت قومی ازموغول مقارن همان اوقات ممکن است از شاهزادگان ایرانی کسی همراه ایشان به ژاپن رفته باشد و الله اعلم ( سفرنامه مکه ص 102)

مهاجرت ایرانیان زرتشتی به شرق دور در دوره‌های بعد نیز ادامه یافت. چنانکه » پس از رسمیت یافتن مذهب شیعه در دوران صفوی .. برخی از خانواده‌های که تبارشان به دوران ساسانی می رسید ، از راه اسیای میانه به چین مهاجرت کردند. اعقاب آنها علیرغم محرومیت هایی که تا قرن سیزدهم (هجری ) به درازا کشید، در چین زندگی کردند و حتی به احداث اتشکده پرداختند.«ا( از مقاله جمشید چاکسی : سرنوشت زرتشتیان ایران : مروری تاریخی در : ایران نامه ، سال نوزدهم ش 1-2( زمستان 1379- بهار 1380)، ص 61 تا 78)

گواهی تاریخ و ادب

چینیان ، ایران را پوسی ( Po-Si  ) (گارسی و عرب ها را تا-سی (Ta Si   ) (تازی ) می خواندند. در ژاپن سده‌های میانه هم به تقلید از چینیان مردم باختر ، آسیا را چنین می نامیدند. ژاپن از راه چین با پوسی رابطه فرهنگی داشت . گنجینه شوءسوئین ( Shosoin ) در نارا (Nara ) این را خوب نشان می دهد . در این گنجینه که از بناهای معبد بودایی هوء ریوجچی ( Horyuji ) است نوشته‌هایی بر الواح چوبی به زبان‌های سغدی و پهلوی یافت شده است که گویای این رابطه است .

چنانکه یاد شد ، پژوهندگان ژاپنی در حوزه تاریخ و تمدن ایران باستان مانند ایتو ، ایموتو و ماتسوموتو کوشیده اند تا مسیر و آثار آمدن ایرانیان و فرهنگ ایرانی به ژاپن را بیابند. به احتمال ، اسنادکارایی که برای ساختن معبد بودایی آسوکا از سرزمین کودارا( Kudara  ) ( بخشی از شبه جزیره کره) آمدند، به راستی ایرانی بودند. چون از نام شان چنین پیداست . تندیس های بازمانده در آسوکا وچند آئین مرسوم در ژاپن ، طرح و طرز ایرانی دارد.

هید اگی سوگیتا(  Hideaki Sugita  ) در فصلی از کتاب خود خاورمیانه از نگاه ژاپنی‌ها زیر عنوان‌هاشی و تایشی ( صفحه‌های 16 تا34)نوشته است که در داستان‌های ژاپن نیز همانند داستان‌های ایرانی می‌بینیم کاگویا هیمه (  Kaguya Hime ) در داستان تاکه توری(Taketori ) ( جوان خیزران افکن، نگاشته شده در اوایل سده دهم میلادی) به مردانی که خواستگار اویند ازمون‌های سخت می دهد : از یکی از اینان می خواهد که جامی جادویی را ، که گمان می رود همان جام جمشید باشد بیابد و بیاوردو به جوانی دیگر می‌گوید که پارچه نسوز از چین بیاورد. این گونه ظرایف در روزگار باستان از یونان و روم و عربستان و ایران آورده می‌شد. سوگیتا افزوده است : جالب است که اژدهای آتش بار ، که در داستان‌های چین و ژاپن پدید می اید در غرب اسیا شناخته شده بود. نیز داستان اوتسوبو (Utsubo) ( درخت میان تهی ) در همان روزگار از داستان تاکه توری گرفته شد. در این داستان لفظ هاشی بارها می آید . داستان چنین است که مردی به نام توشی کاگه ، به نمایندگی ژاپن به چین رفت اما کشتی او در میانه دریا شکست و امواج او را به‌هاشی افگند. سپس اب سفیدی پدید آمد (خدمتگزار کانون( Kannon ) ، ازبوداهاو او را پیش سه نوازنده کوتو ( گونه ای ساز زهی ژاپنی ) برد. به او سی کوتو هدیه دادند. و او آن را به پادشاه‌هاشی پیشکش کرد و اجازه یافت که برگردد و پس از 23 سال به ژاپن بازگشت. هاشی در این داستان ، جایی جنوبی تر از ایران است . در آن روزگار ، در دوره حکومت امپراتوریان سلسله سوء (  So ) یا سونگ ( Song ) در چین هم غرب ایران و هم جنوب و شرق اسیا را « هاشی » می خواندند. نوشته ای هم که راهبی بودایی به نام کی سی جو نین در سده سیزده میلادی در سفر به چین و در بندر زیتون از چند بازرگان باختر اسیا گرفته و اکنون در معبد بودایی کوزان  جی ( Kozan Ji ) نگهداری می‌شود ، نشانه ای دیگر از پیوند تاریخی ایران و ژاپن است در این برگ از فردوسی، نظامی و جامع التواریخ 8 بیت شعردارد .

روابط تاریخ ایران و شرق

سرزمین‌های خاور آسیا ، خاصه چین از دیرباز برای ایرانیان آشنا بود.یکی از محققان چینی در مقاله ای درباره مناسبان دیرین ایران وچین و نیز داد و ستدمردم این دو سرزمین کهن گفته است که حتی پیش از برقرار شدن روابط سیاسی، « مردم این دو کشور با یکدیگر تماس داشتند و تجارت می‌کردند. و به خاک دیگر در رفت و آمد بودند.» وی می افزاید که ایجاد رابطه سیاسی این دو کشور به اواسط قرن دوم پیش از میلاد می رسد . چه در سال 116 ق. م. از طرف امپراتور چین هیاتی برای دیدار کشور اسکانی آمدند و از آنها به گرمی استقبال شده وحکومت اشکانی هم متقابلا به چین سفیر فرستاد . پس از کشته شدن یزدگر سوم آخرین پادشاه ساسانی در سال 651 و پیروز  پسر یزدگر با پسر خود به شهر چان  ان (  `Chan An) آمد و از آنها همچون میهمانان عالیقدر پذیرایی شد. و این هردو در چین بدرود حیات گفتند. (جو- جه - چین ، روابط تاریخی میان چین و ایران ، ترجمه چانگ هونگ تین و ....، در نامواره دکتر محمود افشار ، تهران 1365 ص 2: 46-806) در تاریخ یعقوبی می خوانیم : » کشور چین کشور پهناوری است و هر کس بخواهد از راه دریا به چین برود باید از هفت دریا بگذرد که هر یک را رنگی و بویی و ماهیی و بادی است . جز آنچه در دریای بعدی است .اول دریای فارس است که باید از سیراف در کشتی نشست.... دریای هفتم ... دریای چین است ، این دریا را با باد جنوب سیر می‌کنند تا به دریای خوشگواری که مرزبای‌ها  اول معموره آنجاست برسند و از آنجا به شهر خانفو در آیند. کسی که بخواهد از راه خشکی به چین رود در امتداد نهر بلخ (جیحون ) از اراضی سغد، فرغانه ، چاچ و تبت می‌گذرد تا به چین رسد.

« چین را از خشکی سه مرز و از دریا یک مرز است . مرز اول ترک و تغزغز است ... مرز دوم تبت است .. مرز سوم به قومی وابسته است که آنهارا مانساس می‌گویند. مرز چهارم که به دریا وابسته است راه آمدن مسلمین به چین است » (احمد بن ابی یعقوب: تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران ، 1342 ، ص 26-224)

شهزادگان ادیب و هنرمند

به گفته شاهدخت ساسانی ، نام چند چهره معروف ادب و هنر ژاپن در شجره خاندان نیشی زاوا آمده است که از آن میان سی شوناگون ( Sei Shonagon   ) و هوکو سای ( Hokusai )  سی شوناگون ( متولد 965م. در کیوتو) از درباریان امپراتور ایچیجو(Ichijo) و ندیمیه ملکه ساداکو(Sadako  ) در پسین دهه سده دهم ، از برحسته ترین نمایندگان ادب خاور است اما از زندگیش چندان نمی دانیم . شهرت او برای اثر ماندگارش ماکورا نو- سوشی از نخستین نمونه‌های بازمانده یکی از محبوب ترین انواع ادبی نثر ژاپن موسوم به زویی هیتسو ( Zuihitsu) یا یادداشت های پراکنده است.

هوکوسای (1849-1760م) از معروف ترین صورتگران هنر اوکی یو-نه  ( Ukiyo E ) (نقش پردازی با حک کردن طرح بر لوح چوبی ) است . شاهدخت ساسانی ، والایی این هنرمند را به این مایه می داند که خون ایرانی در رگهایش بود. نیز به سخن شاهدخت ساسانی قطعه 50 در جنگ شعری مانیوء شو ، کهن ترین سفینه شعر ژاپن سروده یکی از نیاکان او ، از شاهزادگان ایرانی است، به مناسبت ساخته شدن کاخ فوجیوارا (Fujiwara  ) در دوره تاریخ موسوم به آسوکا فوجیوار  ( Fujiwara  ) ( سال های 673 تا703) کاخ پادشاهی و پایتخت ژاپن به فرمان امپراتور تمو (Temmu) به آسوکا در ایالت کنونی نارا ( NARA  ) برده شد. و در اینجا کاخی ساختند بخشی از این قطعه مانیوء شو در اینجا می اید ( از متن ویراسته تروئوسوگا ( Teruo Suga  )  : شاهدخت افتاب ،  در این سرزمین برهنه ، در ولایت فوجیوارا، اینک کاخ خود را می سازد،  تاکه از قصر بلند برهمه این سرزمین فرمانی براند،  تاکه همچون الهه افتاب(خدای خورشید)  از آن فراز فرمانروای کند .

آثار تمدنی از ایران کهن در ژاپن

جغرافیای تمدنی ایران بگونه ای است که هرگاه در مورد هریک از تمدنهای کهن جهان از مصر تا چین سخنی به میان آید صحبت از ایران برای تکمیل مطلب ضروری می نماید.حتی آثار تمدنی هخامنشی و ساسانی در ژاپن بدست آمده است(عجم ، محمد، میراث تمدنی ایران در موزه‌های مشهور جهان، )

 در ژاپن موزه‌های:

 

موزه میهو ، موزه اورینتال، موزه شرق باستان . مرکز فرهنگ خاورمیانه در ژاپن.موزه ادو-توکیو .موزه ملی توکیو، موزه سوشوئین نمونه‌هایی از آثار تاریخی ایرانی را در خود جای داده اند.

بر اساس کتاب موزه میهو MIHO MUSEUM,Takeshi,Umehara, south wing,1997 در این موزه ۱۲۰۰ اثر از جغرافیای تاریخ و تمدن ایران و 33 اثر ساسانی و صدها اثر دوران هخامنشی وجود دارد بخشی از آثار باستانی در این موزه مربوط به تمدن آمودریا است ( Oxus Civilization گنجینه ای بسیار گرانبها که در منطقه مرزی افغانستان و تاجیکستان کشف و بعدها توسط باندهای مافیایی به سرقت رفت بخشی از این اشیا طلایی ذوب و به طلا فروشان فروخته شده است بقیه سر از گنجینه‌های اروپایی در آورد و تعدادی از آن به گنجینه دار ژاپنی فروخته شد. . موزه میهو مجموعه خصوصی اشیا عتیقه(انتیکا) آسیایی و غربی میهوکو کویاما را در خود جای داده‌است عمده خرید این موزه در دهه ۱۹۹۰ انجام شد. بیش از دو هزار قطعه در نمایشگاه دائمی وجود دارد که تقریباً ۲۵۰ قطعه در هر زمان نمایش داده می‌شوند  در میان اشیا موجود در این مجموعه بیش از ۱۲۰۰ شی وجود دارد که به ایران و آسیای میانه دوران هخامنشی مربوط می‌شود.

33 اثر بسیار گرانبها و کم نظیر در موزه میهو ژاپن قرار داردبرخی از آنها عبارتند از :

جام ایران، ساسانی نور قهوه ای مایل به قرمز، نور بژ، شیشه بی رنگ است.

بشقاب با حیوانات شکار شاه ایران دوره ساسانی.

گلدان ایران، دوره ساسانی نقره ای زراندود.

جفت پارچ با الگوی سه پره ایران، دوره ساسانی نقره ای طلایی.

جام تخم مرغ شکل از ایران در موزه میهو ژاپن سده یازدهم یا دوازدهم میلادی جنس:طلا

جام سه مرد ایستاده که با گل های رز از یکدیگر جدا شده اند.از ایران سده 13 یا 14 پیش از میلادجنس: الکتروم

تکوک شکل بز کوهی ششم پیش از میلادجنس: نقره، الکتروم ظرف تزیین شده با حیوانات مختلف از جمله شیر و بزکوهی

ظرف به شکل حمله ی شیر به گاو سده هشتم تا ششم پیش از میلادجنس: نقره و طلا

تنگ آب با دسته‌هایی به شکل بز کوهی و بز کوهی بالداراز ایران ششم پیش از میلادجنس: نقره و طلا

جام با نقش گوزن در میان درختان هزاره ی نخست پیش از میلادجنس: طلا. کتری با تندیسک های بز کوهی دوران: پیش هخامنشی سده هفتم پیش از میلادجنس: نقره

گلدان باریک گلابی شکل، با یک لبه عمودی، گردن باریک، یقه مهره ای و پای تخت، با چهار چهره زن رقاص برهنه تزئین شده است، که هر کدام در یک چهارم بوده و به سمت یکی از چهره‌های مجاور قرار گرفته اند.

موبدان موبد ساسانی کرتیر(کردیر) بالا تنه ساخته شده از برنز با چشمانی سیمین/نقره‌ای، بخشهایی از آذین این پیکره نیز نقره‌کاری شده است. کرتیر همانند نگاربرجسته‌هایش نشان قیچی بر کلاه خویش دارد و بدون ریش است  تعدادی از آثار ساسانی در موزه‌های توکیو و نارا نگهداری می‌شوند  .

آثار باستانی  و هنری ایران در موزه ملی توکیو

 

در موزه ملی توکیو(ژاپن) آثار باستانی و هنری مختلف از ایران شامل آثار سفالی ، نقاشی، خوشنویسی، فلزکاری، کنده کاری، سرامیک  خاتم کاری و پارچه‌های مختلف و… نگهداری می‌شود

در مقاله ای تحت عنوان هنرهای ایران باستان در موزه ملی توکیو آقای اونوزوکا تاکوزو در همایش ایرانشناسی  در سفارت ایران  29/10/2016 ارایه نموده است به معرفی 110 اثر باستانی ایرانی در موزه ملی توکیو پرداخته است شامل ظروف سفالی ، مفرغی، شمشیر و آجر لعابدار است

 دو آجر ضخیم لعابدار یکی به شکل عقاب با سر انسان و دیگری یک مرد بالدار از جمله این عتیقه ها می باشد که همگی به لرستان ، آذربایجان و گیلان و سیلک(سی ارگ) تعلق دارند  .

آجرهای رنگین ۲۸۰۰ ساله با نقش موجودات نیمه انسان، که در شمال غرب ایران در تپه باستانی قلاچی کشف شده، همچنین کاسه دسته‌دار از سده نهم پیش از میلاد، پیش از عصر هخامنشی، نگهداری می‌شود. بر بدنه این کاسه نقش چهار گاو که هر کدام به وسیله دو گربه‌سان شکار شده‌اند به چشم می‌خورد و انتهای دسته این ظرف به شکل دو مرغابی ساخته شده‌است.

  و همچنین یک دستنوشته پارسی ژاپن که در یک معبد نگهداری می‌شود.


Iranian antiquities and art in Japan

 

The National Museum of Tokyo (Japan) preserves various antiquities and works of art from Iran, including pottery, painting, calligraphy, metalwork, carving, inlaid ceramics and various fabrics.

In an article entitled Ancient Iranian Art at the National Museum of Tokyo, Mr. Onuzuka Takozu presented 110 Iranian antiquities at the National Museum of Tokyo at the Iranian Studies Conference at the Iranian Embassy on 10/29/2016, including pottery, bronze, sword and brick. It is glazed

 Two thick glazed bricks, one in the shape of an eagle with a human head and the other a winged man, are among these antiques, all of which belong to Lorestan, Azerbaijan, Gilan and Silk (C-Arg).

2800-year-old colored bricks with the role of semi-human beings, discovered in the ancient hill of Qalachi in northwestern Iran, as well as a bowl with a handle from the ninth century BC, before the Achaemenid era, are preserved. On the body of this bowl, the role of four cows, each of which has been hunted by two cats, can be seen, and the end of the handle of this bowl is made in the shape of two ducks.

برگرفته از مقاله‌های : ایران ساسانی و ژاپن، دکتر هاشم رجب زاده 1381،

 * چراغ برات و ابون نوشته دکتر محمد عجم منتشر شده در وب سایت دریای پارس 1398.

دکتر محمد عجم، میراث تمدنی ایران در موزه‌های مشهور جهان:

https://web.archive.org/web/20180831174107/http://parssea.org/?p=8974

 

دریای مکران و یا دریای پارس Makoran Sea

دکتر محمد عجم

دریای عرب   امروزی، قبلا در منابع اسلامی همواره از آن با نام های بحر فارس ، دریای مکران، Makoran Sea بحر محیط عجم، دریای سند، دریای پارس، دریای هند و بحر اریتروم و بحر اخضر)، یاد شده است . این پهنه‌ی آبی در شمال اقیانوس هند، میان کرانه های شبه‌جزیره عربی و سواحل شبه قاره هندوستان، سواحل مکران و  خلیج عمان واقع شده است. حداکثر پهنای آن  را ۲٬۴۰۰ کیلومتر و حداکثر ژرفای آن را ۵٬۰۰۰ متر برآورد کرده‌اند. بزرگ‌ترین رودخانه‌ای که به این دریا فرومی‌ریزد رود سند است. با ۳٬۸۶۲٬۰۰۰ کیلومتر مربع وسعت سومین دریای بزرگ دنیا است.

 نام دریای عرب بعد از ورود استعمارگران به منطقه و بویژه  از قرن ۱۸ به بعد توسط انگلیس به جای بحر فارس ، اقیانوس( محیط) عجم و دریای مکوران رایج شد. هیچ نقشه و مکتوب عربی و اسلامی  تا قبل از قرن نوزدهم با عنوان دریای عرب وجود ندارد و بیشتر یک نام  ساخته پرتغالی انگلیسی است. 


 تلفظ و ریشه نام 

در مورد  ریشه نام   مکران  نظر واحدی وجود ندارد برخی از زبانشناسان آنرا تغییر یافته ماهی خوران می دانند اما عده ای نیز آنرا به نام های باستانی آن مگا و مکا و مگان  و مکارا  ربط می دهند.  برابر با نوشته  بریتانیکا ، مکران در زبانهای مختلف به صورتهای: مُکران  مَکران  مِکران ومکوران تلفظ شده است.

در  منابع کهن  از منطقه فعلی بندر عباس تا کراچی یا رود سند را ولایت مکران می گفتند که امروز به دو مکران ایران و مکران پاکستان تقسیم می شود.

 و در کتاب خلیج فارس دولت بریتانیا 1917 مکران ایران را   مکران پارس  و مکران پاکستان را  مکران کیج(گچ) توصیف کرده است. م  کتاب خلیج فارس که سال 1917 توسط دولت بریتانیا منتشر شده است مناطق و آبادی ها و شهرهای "مکران پارس" را از بندر عباس تا گوادور (گودار یعنی گاو دار یا گدار به معنی بلندی) نام برده است. مکران فارس نامی است که در کتب عربی نیز بکار رفته است . در لهجه محلی بلوچ های ایرانی آنرا بطور سنتی مَکوران تلفظ می کنند. با توجه به اینکه در الفبای عربی فارسی صداهای  اَ اُ اِ  یا فتحه ، ضمه، کسره در نوشتار نوشته نمی شده اند خواندن نام های جغرافیایی  بصورت آواهای مختلف مشکلاتی ایجاد کرده است. لذا اصالت را در اکثر موارد می توان به لهجه محلی داد.

 مکران نامی است که بیشتر از دوران بعد از اسلام بجای مانده است اگرچه این نام بیشتر در منابع اسلامی بکار رفته اما بنظر می رسد که ریشه در نام های باستانی منطقه دارد،در متون کتبی با تلفظ مَکران ، مُکران، مَکوران بکار رفته اما در ادبیات شفاهی مکوران تلفظ می شود و اصالت با تلفظ شفاهی است. واژه مکا و مگا و مگان و مگارا( احتمالا نام یکی از خدایان) در منابع کهن برای این منطقه بکار رفته ریشه آن بدرستی روشن نیست اما مکه در زبان پارسی کهن به معنای خرما و گاهی به معنای هسته خرما است. ریشه یابی دیگری معتقد است که مکران تغییر یافته مهیخوران است. این ریشه یابی نیز خالی از حقیقت نیست زیرا اکثر مورخان به اینکه مردم آنجا بیشتر ماهی می خورده اند اشاره دارد. یاقوت حموی ۵۷۴–۶۲۶ ه‍.ق جغرافی‌دان و تاریخ‌نویس مشهور در کتاب معجم البلدان در باب حرف میم در مورد دلیل نامگذاری مکران به این نام چنین می‌نویسد: "همانگونه که ذکر شد، سیره نویسان می‌گویند که: مکران به نام مکران بن فارک بن سام بن نوح علیه السلام نامگذاری شده‌است زیرا او به این منطقه آمده و در آنجا سکنی گزیده‌است و جد بلوچ‌ها و بنیاد آنها به ایشان می‌رسد." پس از فتوحات اسلامی سرزمین امروز بلوچستان، مکران نامیده می‌شده‌است. جهانگردان و مورخان عرب به نام مکران یا مکوران از این منطقه یاد کرده‌اند. فردوسی در شاهنامه در سه رویداد از مکران نام برده است. "ایالت مَکُران" یا مکران Makoran یا زمین مکران نام جغرافیایی است که در تاریخ پس از اسلام بر ناحیه ای از کرمان تا سواحل دریای فارس تا رود سند گفته اند.حافظ ابرو در کتاب جغرافیا جلد 3 صفحه 12 می نویسد حد شرقی کرمان ، زمین مکران است.بیابانی که بین کرمان و بحر است این بیابان میان کرمان و سجستان و خراسان واقع شده و جنوبی کرمان بحر فارس است.  در بعضی منابع اروپایی قرن‌های ۱۶ تا ۱۸ نیز از ایالت مکران نام برده شده‌است. در دوره‌های مختلف تاریخی این منطقه خودمختار و تحت اداره خوانین محلی بوده‌است که عموما خود را رعایای دولت ایران می‌نامیدند. امپراتوری بریتانیا در قرن هیجده این منطقه را جزو هند و مستعمره بریتانیا نمود. امروزه در هند و در پاکستان شهرهایی بنام مکران وجود دارد. مکران در دوره‌های مختلف تاریخی بخشی از قلمرو ایران بوده‌است. مکران در نوشته‌های مسالک و ممالک و التقویم الاقالیم دوم و از کرمان تا رود مهران (ایندوس) نامیده شده‌است.(سفرنامه مارکوپلو نیز مکران را شرح داده‌است) در بعضی اسناد و نقشه‌های تاریخی اروپایی و بعضی نوشته‌های عربی دریای عرب امروزی نیز بحر مکوران بیان شده‌است

برخی مورخان مکران را با تمدن magan (مَگان یا مَکّان) یکسان می‌پندارند. مگان نام تمدنی کهن است که در حدود ۲۵۰۰ تا ۵۵۰ پیش از میلاد وجود داشته‌است. در متون یافت شده مربوط به سومریان از مگان به عنوان یکی از شرکای تجاری مهم سومریان یاد شده‌است که مس و دیوریت مورد نیاز بین‌النهرین از آنجا تأمین می‌شده‌است. در برهه ای این منطقه ساتراپی زرنگ  نامیده میشده است.

واراهامیهیرا در دانشنامه مشهور خود بریهات-سامیتا از مردمان غرب شبه قاره هند تحت عنوان Makara نام برده‌است.

آریان گزنفون مورخ یونانی از اصطلاح Icthyophagy (یونانی باستان: Ἰχθυοφάγοι) برای ساکنان مناطق شمال بحر مکران کنونی استفاده کرده‌است. Icthyophagy اصطلاحی عمومی به معنی «ماهی خواران» است.  گویا در در سده‌های میانه این سرزمین از آنچه اکنون دیده می‌شود، حاصلخیزتر بوده ولی هیچگاه از دید دارایی دارای اهمیت نبوده‌است. جغرافی‌نویسان پیشین اسامی بسیاری از شهرهای مکران را در کتاب‌های خود ثبت نموده‌اند ولی هیچ‌کدام به‌طور گسترده از آن شهرها یاد نکرده‌اند. مهم‌ترین درآمد مکران از نیشکر و یک گونه شکر سفید موسوم به پانیذ بوده‌است که از آنجا به سرزمین‌های مجاور صادر می‌گردیده. مطابق نقشه می‌توان گفت مکران تقریباً شامل تمام شهرستان‌های بلوچستان ایران از جمله ایرانشهر ، سراوان، سرباز، فنوج، نیکشهر، کنارک و چابهار در ایران و بخش ایالت بلوچستان پاکستان می‌شده‌است در زمان ساسانیان آنرا کوسون می‌گفتند. در دوره‌های مختلف تاریخی این منطقه خودمختار و تحت اداره خوانین محلی بوده‌است که عموما خود را رعایای دولت ایران می‌نامیدند.  مکران در دوره‌های مختلف تاریخی بخشی از قلمرو ایران بوده‌است. مکران در نوشته‌های مسالک و ممالک و التقویم الاقالیم از کرمان تا رود مهران (ایندوس) نامیده شده‌است. (سفرنامه مارکوپلو نیز مکران را شرح داده‌است) در بعضی اسناد و نقشه‌های تاریخی اروپایی و بعضی نوشته‌های عربی دریای عرب امروزی نیز بحر مکران که منسوب به ایالت مکران است بیان شده‌است. مرکز این ایالت بزرگ که مرز شرقی آن به ارتفاعات دره سند پاکستان می‌رسید، شهری بود به نام «فنزبور» یا «پنجبور» که اکنون در بلوچستان پاکستان و در مجاورت شهر سراوان ایران قرار دارد. 


در بسیاری از منابع و نوشته‌های غربی‌ها در قرن‌های ۱۴ تا ۱۸ نیز اقیانوس هند و پهنه آبی شمالی آن ، دریای عجم یا دریای پارس یا دریای اریتره نامیده شده‌است. ملوانان و مسافران عرب پیش‌تر این دریا را با نام‌های مختلفی از جمله بحر فارس ، دریای سبز (اخضر)، بحر محیط (اقیانوس) عجم، دریای هند، دریای مکران و دریای پارس می‌نامیدند و از جمله آن‌ها ابن حوقل، موجودات شگفت‌انگیز (زکریای قزوینی) و جزایر مسحور (علی بن حسین مسعودی) (حافظ ابرو) است. عبدالله بن لطف بن عبدالرشید، تاریخ‌دان جغرافیایی و جهانگردان ذکر شده در کتاب تاریخ اسلام و ایران، دریای سبز را تبیین می‌کند و می‌گوید که آن را نیز دریای هند می‌نامند و مربوط به دریای پارس است. همچنین در نقشه‌های رسمی دوره عثمانی، دریای ایرانیان (بحر العجم) نوشته شده‌است.  در نقشه های متعدد اروپایی این نام ها وجود دارد


هیچ‌یک از جغرافی‌نویسان و سفرنامه‌نویسان، مسالک و ممالک‌نویسان و اقلیم‌شناسان، چه عرب و عجم تا قرن 19 به «دریای عرب» اشاره نکرده‌اند. بلکه همواره این منطقه یا پهنه آبی را با نام‌های بحر اخضر، بحر مکران، بحر فارس، بحر محیط‌العجم نام برده‌اند. همه جغرافی‌دانان عرب مانند کتاب: خریدة العجائب وفریدة الغرائب، ابن الوردی یا کتاب معجم البلدان و کتاب‌های مسالک و ممالک دریاهای جهان را نام برده‌اند، اما نامی از بحر عرب نیامده است. بسیاری از عرب‌ها نوشته‌اند:«بحر فارس از بحر هند و بحر اخضر و تیز مکران می‌گذرد و تا عبادان ادامه دارد.» ممکن است که عبادان عربی شده آپلوگوس باشد. همچنین اوبله عربی شده از آپلوگوس است. اوپلوگوس یا اوپلو در سفرنامه پریپلوس شرح داده شده که در انتهای دریای پارس است و شهری است که سعادتمندترین شهر روی زمین است تجار با کشتی از هند و از روم (از کرانه فرات) به آنجا می‌آیند و دادوستد می‌کنند. این شهر در انتهای رود (شط‌العرب یا اروندرود) است. این شهر پادشاهی عادل دارد در آنجا قانون و دمکراسی حاکم است. مردمان پارس در آنجا صنعت و تجارت دارند (۵۰ تا ۱۰۰ میلادی). دریای عرب را برای نخستین بار استعمارگران اروپایی در نقشه‌های خود رایج کردند. بعد ترک‌ها و فارس‌ها هم تقلید کردند و خود عرب‌ها دیرتر از همه این عبارت جغرافیایی را در نوشته‌های خود وارد کردند یعنی عرب‌ها تا حدود یکصد سال پیش بحر عرب بکار نبرده‌اند البته برخی هم که به کار برده‌اند منظورشان سواحل یمن  است. به‌طور مثال در کتاب جغرافیای حافظ ابرو: شهاب الدین عبدالله بن لطف‌الله بن عبدالرشید خوافی (مشهور به حافظ ابرو).

در بسیاری از منابع و نقشه ها و نوشته‌های غربی‌ها در قرن‌های ۱۴ تا ۱۸ نیز اقیانوس هند و دریای عرب، دریای عجم یا دریای پارس یا دریای اریتره نامیده شده‌است. نقشه‌ای اسلامی و عربی  پیش از قرن ۱۸ که نشان دهنده نام دریای عرب باشد وجود ندارد. ملوانان و مسافران عرب پیش‌تر این دریا را با نام‌های مختلفی از جمله دریای سبز، دریای مکران وبحر بارس می‌خواندند.

از جمله نام های دیگر می توان به :

بحر فارس، دریای پارس، Mare Persia ,Persian Sea

بحر عجم، محیط  عجم، Ajam Sea

بحر المحیط العجم، بحر محیط هند، دریای محیط عجم

بحر اخضر، دریای سبز،

بحر مکران، دریای مکران

دریای اریتره، Erythraean Sea

بحر الهند،  دریای هند

دریای سند (برگرفته از رود سند)، Sindh Sea

بحر دریا، Sea of Daria

میره اندیکوم

بحر گجرات، Sinus Guzerat (Gujerat)

دریای رومروم، Mare Rumrum

بحر کرمان، دریای کرمان  مورد اشاره قرار داد.

چنان‌که یاقوت حموی می‌گوید بحرفارس یا خلیج‌فارس شاخه‌ای از دریای بزرگ هند است. مرزهای این دریا از بندر تیز (چابهار) از بخش‌های مکران در کرانه دریای فارس تا آبادان است و اینجا دهانه دجله است که بدان می‌ریزد. به علاوه، در منابع جغرافیایی قدیم همواره از این دریا به نام بحر مکران  نام برده‌شده‌است. دریای مکران نامی بوده که حتی بر کتیبه‌های بیستون از زمان هخامنشیان نیز نقش بسته‌است و در کتیبه‌های زمان ساسانیان نیز به همین نام است. بنابر گواهی منابع تاریخی، از قدیم‌ترین روزگاران، این بخش از دریای بزرگ پارس همواره دریای مکران خوانده می‌شد، نام دریای مکران و دریای پارس تا اواخر قرن نوزدهم بر این بخش از دریا اطلاق می‌شد.

به همین دلیل عده‌ای از نویسندگان در هند و پاکستان آن را بحر مکران می‌نامند و در ایران عده‌ای آن را دریای پارس می‌گویند. همانطور که گفته شد در میان جغرافی‌نویسان اسلامی نام دریای عرب برای نخستین‌بار در دو قرن اخیر ظاهر شده‌است. این نام را ابتدا استعمارگران اروپایی در نقشه‌ها رایج نمودند. در منابع عربی و اسلامی کلاسیک اعم از سفر و رحله‌نویسان و مسالک و ممالک‌نویسان و تاریخ‌نویسان نامی از بحر عرب نیامده بلکه آن‌ها کل این دریا را بحر فارس نامیده‌اند. «تا سال ۱۹۵۸ هیج نوشته، سند و مکتوبی به زبان عربی وجود ندارد که عبارت خلیج عربی را برای خلیج فارس بکار برده باشد اما عکس موضوع صادق است یعنی در مکتوبات عربی بسیار زیادی دریای عرب امروزی با نام بحر فارس و بحر محیط‌العجم یا بحر مکران یا کرمان نام برده شده‌است».. از جمله در آثار شخصیت‌های برجسته زیر دریای عرب امروزی به‌نام‌های بحر فارس یا نام‌هایی غیر از دریای عرب بکار رفته‌است:

ابن خردادبه، قدامة بن جعفر، یعقوبی، ابن فقیه همدانی، ابن رسته، سهراب، علی بن حسین مسعودی، اصطخری، بزرگ بن شهریار، مطهر بن طاهر مقدسی، ابوریحان بیرونی، ابن حوقل، مقدسی، ابن بلخی، شریف ادریسی، محمد بن نجیب بکران، زکریای قزوینی، ابوالفدا، شمس‌الدین انصاری دمشقی، شهاب‌الدین نویری، ابن وردی، ابن بطوطه، مصطفی کاتب چلبی قسطنطنی، ابن خلدون، طبری، الماوردی، استخری، مسعودی، بیرونی، حمدالله مستوفی، یاقوت حموی، حمزه اصفهانی، ناصرخسرو قبادیانی، ابوریحان بیرونی، حافظ ابرو و … حافظ ابرو، عبدالله بن لطف بن عبدالرشید مورخ و جغرافیدان مشهور عصر تیموری (متوفای ۸۳۳ ه‍.ق) صاحب آثاری در تاریخ اسلام و ایران، خاصه دوره تیمور و شاهرخ است. او در کتاب جغرافیای که به ویژه در فصول مربوط به ایران و ماوراءالنهر پر از اطلاعات مهم تاریخی است و از مهم‌ترین آثار او به‌شمار می رودکه خود او شاهد وقایع بوده‌است. ذکر دریاها و خلیج هارا در چند فصل شرح داده‌است.

فصل اول:

گفتار دوم: «بحر الاخضر و هو بحرالهند». از نظر او بحر اخضر و بحر هند و بحر فارس یک دریا حساب می‌شوند. (او این دریا را شرح داده‌است همان محلی که امروزه دریای عرب نام دارد)

بحر فارس و کرمان

بحر قلزم (دریای سرخ)

بحر بربر (مدیترانه)

بحر اوقیانوس (اقیانوس اطلس یا بحر ظلمات)

یاقوت حموی در معجم البلدان: دریای محیط از طرف شرق به طرف غرب اول دریای چین است و بعد دریای هند که دو دریای بزرگ از آن منشعب می‌شود مانند دریای فارس که شرق آن تیز و مکران و غرب آن عمان است. کتاب تاریخ المستبصر، کتابی در جغرافیای جنوب و غرب عربستان، منسوب به ابن مجاور دمشقی (م. ۶۰۱–۶۹۰ ه‍.ق هنگام بیان مرزهای مناطق عربی، از بحر فارس یاد کرده و آن را مرز شرقی سرزمین‌های عرب دانسته‌است. ((ص۵۲–۵۳، ۳۳۱) این کتاب، از منابع جغرافیایی جنوب و غرب شبه‌جزیره عربستان در سده  هفتم ه‍.ق است. همچنین در کتاب البدایة والنهایةـ أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی (المتوفی: ۷۷۴هـ) – دریای اخضر یُقَالُ لَهَا الْبَحْرُ الْأَخْضَرُ فَشَرْقِیُّهُ بَحْرُ الصِّینِ وَغَرْبِیُّهُ بَحْرُ الْیَمَنِ وَشَمَالُهُ بَحْرُ الْهِنْدِ وَجَنُوبِیُّهُ غَیْرُ مَعْلُومٍ * الدمشقی در حالیکه در گفتار مفصل به بحر فارس پرداخته‌است اما نامی از بحر عرب نیاورده است ولی در عوض گفته‌است بحر اخضر شرق آن بحر چین و شمال آن بحر هند است جنوب آن شناخته شده نیست.  در کتاب: الزیج المؤلف: البتانی صفحه ۱۴ (موقع الوراق) چنین آمده‌است؛ و می‌بینید که او تمام مناطق خلیج فارس – دریاهای اطراف هند و چین و آفریقا را شرح داده ولی هیچ نامی از بحر عرب نیاورده و آنجا را بحر اخضر نامیده‌است؛ و خلیج آخر یخرج نحو أرض أیلة وهو بحر القلزم (دریای سرخ) طوله ألف وأربعمائة میل و عرض طریقه الذی یسمی البحر الأخضر مائتا میل وعرضه فی الأصل سبعمائة میل؛ و خلیج آخر یخرج نحو أرض فارس یسمی الخلیج الفارسی وهو بحر (من) البصرة طوله ألف وأربعمائة میل وعرضه فی الأصل خمسمائة میل و عرض طریقه مائة وخمسون میلاً. ویکون بین هذین الخلیجین أعنی خلیج أیلة و خلیج فارس أرض الحجاز والیمن ویکون ما بین هذین الخلیجین ألفاً وخمسمائة میل. ویخرج منه أیضاً خلیج آخر إلی أقصی ارض الهند عند تمامه یسمی الخلیج الأخضر طوله ألف وخمسمائة میل.

در میان نقشه ها نیز حتی اروپاییان که مبدع نام دریای عرب بودند دهها نقشه وجود دارد که به دریای عرب اشاره نشده و بجای آن هندیکوم  یا اریکوم نوشته شده است

در نقشه سال ۱۷۱۸ میلادی اثر کورنلی لو برون. در این نقشه نام دریای عمان به شکل «خلیج هرمز» ثبت شده‌است. به علاوه نام «دریای عرب» به دریایی در ساحل یمن اطلاق شده و آنچه که امروزه دریای عرب نامیده می‌شود، به شکل کلی «دریای هند» آمده‌است.

نقشه ایران در قرن شانزدهم میلادی از آبراهام اورتلیوس که نام دریای فارس در شمال اقیانوس هند  در آن دیده می‌شود

بیش از ۷۰ درصد یعنی حدود ۳٬۵۰۰ کیلومتر از خط ساحلی این دریا مربوط به کشورهای غیرعربی است؛ به همین جهت هند و پاکستان می‌خواهند نام دریای پیرامون خود را عوض کنند. یک میلیارد جمعیت اطراف این دریا غیر عرب هستد ولی به نام دریای عرب معرفی شده‌است. در منابع عربی و اسلامی نام بحر عرب نیامده است و آن‌ها کل این دریا را به علاوه خلیج عمان و خلیج فارس را روی هم بحر فارس نامیده‌اند

کشورهای عربی هر روز بی سر و صدا توطئه جدیدی علیه هویت تاریخی خلیج فارس صورت می دهند.

اتحادیه عرب (پایه گذاری 1945) تنها سازمان منطقه ای و دولتی روی کره زمین است که اساس و اهداف آن قومی است. و قبلا آرم قومی داشت و عبارت " ما به اعراب برتری دادیم شعار آن بود.

البته قومیتی که هیچگاه وحدت نداشته است حتی در دره جمهوری وحدت سوریه – مصر و عراق .قذافی دشمن سرسخت و همیشگی عربستان و شیخ های خلیج فارس بود و آنها نیز دشمن توطئه گر همیشگی علیه قذافی بودند. تنها مصوبه این اتحادیه قوم گرا که با جدیت اجرا شده است . مصوبه سال 1964 آن برای تغییر نام خلیج فارس به نام قومگرایانه خلیج عربی است. حال آنکه خلیج فارس نامی است که از نام سرزمین وجغرافیای پهناور پارسیا(پرشیا) گرفته شده است و مربوط به هیچ قومیت خاصی نیست.

یکی از بی خاصیت ترین سازمانهای منطقه ای و بین المللی اتحادیه عرب است این اتحادیه در طول عمر پر هزینه اش یک اقدام انسانی و منطقه ای و یا جهانی بنفع همگرایی و صلح و امنیت بین المللی برنداشته است. اتحادیه عرب آنقدر بی خاصیت است که دبیرکل چندین دوره ان یعنی دکتر عمر موسی گفته است از خودم خجالت می کشم که عرب هستم و از عرب بودن خجالت می کشم چون ما شاهد کشتارهای بی رحمانه مردم بی گناه هستیم ولی بجز نگاه کردن کاری از دست ما بر نمی آید.

در اینجا موضوع نام دریای عرب و خلیج فارس است. خلیج فارس نام پهنه آبی است که بیش از دو هزاره در تمام زبانهای دنیا بخصوص در زبان عربی به آن خلیج فارس و بحر فارس می گفته اند ولی با یک مصوبه غیر منطقی اتحادیه عرب نام ان در جهان عرب عوض شد و نام قوم گرایانه و نژادپرستانه خلیج عربی به ان داده شد. حال اینکه خلیج فارس هیچ شائبه قومی و نژادی نداشته است و این نام از منطقه جغرافیایی گسترده پرسیا گرفته شده است.

امروزه دریای عرب یک نام رسمی بین المللی است و  بر اساس تعریف سازمان آب‌نگاری بین‌المللی و سازمان بین‌المللی کشتی نوردی پهنه آبی است که از خلیج عمان تا تمام سواحل هند و پاکستان و غرب ایران و تا سواحل جیبوتی در شاخ آفریقا را در بر می‌گیرد. در قرن‌های ۱۸ و ۱۹ دریای عرب به سواحل یمن و جنوب عمان گفته می‌شد. اما امروزه طول و عرض جغرافیایی و محدوده مرزی آن بر اساس اعلام سازمان آبنگاری بین المللی چنین بیان شده‌است:

در غرب. از مرز غربی خلیج عدن و جنوب شبه‌جزیره عربی تا غرب سواحل ایران و تمام سواحل پاکستان تا سواحل شبه قاره هند و پایین‌ترین نقطه جنوب آخرین جزیره کشور مالدیو -تا خلیج عدن  .

 


نگاهی بکنیم به بدعت تغییر نامهای جغرافیایی بین المللی

 

اگرچه ما با این بدعت مخالفیم اما اگر قرار باشد نام خلیج فارس را آنها عوض کنند به طریقه اولی نام بحر عرب که ساخته استعمار است باید به نام قدیمی آن برگردد.

بعضی دولتها و قوم گرایان تندرو با انجام هزینه‌های سنگین تغییر نام خلیج فارس را بطور جدی و بی سر و صدا دنبال می‌کنند. بر اساس کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان برهان‌های آنها بر موضوع های زیر استوار است:

 

–         زمانی که اروپاییان آن دریا را خلیج فارس نام گذاری کردند دولتهای قدرتمند مستقل عربی وجود نداشتند ولی امروزه کشورهای عربی بزرگی پیرامون این دریاهستندو جمعیت عرب در پیرامون خلیج از فارسهابیشتر هستند.

 

–         عربها حق دارند آبهایی را که پیرامون آنها است به نام مورد دلخواه خود بنامند.

–         پلینی مورخ رومی این دریا را خلیج عر.بی نامیده و در سال ۱۷۶۲ «کارستن نیبور» نوشته‌است: سواحل خلیج‌فارس تابع دولت ایران نیست

–         «رودریک اوون» در کتاب «حباب‌های طلایی در خلیج عربی، ۱۹۵۷» نوشته‌است: در همه نقشه‌هایی که دیده‌ام، خلیج‌فارس در آنها ثبت شده، اما من با زندگی در اینجا(بحرین) دریافتم که ساکنان دو سوی این دریا عرب هستند، پس ادب حکم می‌کند که این دریا را «خلیج عربی» بنامیم.

نام‌های دیگری هم برای خلیج فارس بکار رفته‌است مانند خلیج بصره و قطیف.

 

کتاب “اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان” فهرست سیصد کتاب تاریخی جغرافیایی، تفسیر و حدیث را از صدر اسلام تا اوایل قرن بیستم که در آنها در زبان عربی بحر فارس و خلیج فارس بکار رفته را فهرست و متن آنها را آورده‌است و حدود یکهزار نقشه اروپایی و عربی و بیشتر از سی قرارداد امیران و شیوخ و دولتهای عربی را که نام خلیج‌فارس را دارند و اعترافات روشنفکران مشهور عربی را ارایه نموده و نوشته است: حتی یک نوشته و مکتوب در زبان عربی تا قبل از سال ۱۹۵۸ وجود ندارد که خلیج‌عربی بکار برده باشد.

کارستن نیبور در تمام نقشه های و مکتوبات خود نام خلیج فارس را بکار برده است.

پلینی خلیج فارس و دریای پارس رادستکم در ۱۵ مورد شرح داده است و همانطور که عبدالخالق الجنبی نیزاین ادعای نویسنگان عرب را عاری از حقیقت خوانده است. و نوشته است اینکه بعضی ادعا کرده اند که رومی ها(مانند پلینی) خلیج عربی بکار برده اند ابدا صحت نداردخلیج عربی نامی است که رومی ها به دریای سرخ داده اند.

بسیاری از دانشمندان و تاریخ نویسان عرب به استمرار کاربرد پسوند  فارسی خلیج اعتراف کرده اند از جمله عبدالخالق الجنبی،پژوهشگر تاریخ و باستان شناسی و استاد دانشگاه در عربستان سعودی در مصاحبه با شبکه فرانس 24″:

نام خلیج فارس از دوره اسکند مقدونی و از طریق آثار مکتوب به مارسیده و حتى مورخان عرب هم همین نام را همواره بکار برده اند و در معاهدات حکام خلیج با بریتانیا نیز همین نام بکار رفته و تا زمان جمال عبدالناصر هیچ تغییری در کاربرد نام خلیج فارس ایجاد نشده کما اینکه خود ناصر هم در ابتدا می گفت: “نحن أمة واحدة من المحیط الأطلسی إلى الخلیج الفارسی”.اما اینکه بعضی ادعا کرده اند که رومی ها(مانند پلینی) خلیج عربی بکار برده اند ابدا صحت نداردخلیج عربی نامی است که رومی ها به دریای سرخ داده اند.

 

و اما در رابطه با تغییر نامهای جغرافیایی و دریا ها


 

واگر قرار باشد طبق دلیل‌ها و برهان‌های موافقان تغییر نام خلیج فارس عمل شوداولین جایی که باید نام آن تغییر کند دریای عرب است که جمعیت یک میلیاردی غیر عرب آن را احاطه کرده‌است و قبلا هم با نامهای دیگری از جمله بحرمکران و بحرفارس و بحر محیط عجم نامیده می‌شده‌است

چرا نام بحر مکران بکار رفته است. نام بحر مکران نام با سابقه ای است و می توان آنرا بجای دریای عرب بکار برد.  مَکران یا مُکران نام ایالتی بزرگ در سواحل جنوب شرقی ایران بود که اکنون بلوچستان ایران قسمتی از آن را شامل می‌شود.

 

مرکز این ایالت بزرگ که مرز شرقی آن به ارتفاعات دره سند پاکستان می‌رسید، شهری بود به نام «فنزبور» یا «پنجبور» که اکنون در بلوچستان پاکستان و در مجاورت شهر سراوان ایران قرار دارد. یعقوبی جغرافی‌دان قرن سوم، این شهر را بزرگ‌ترین شهر مکران می‌شمارد.

 

مهمترین بندر تجاری و بازرگانی ایالت مکران بندر «تیز» یا «تیس» بوده است. این شهرکه بندری بین قاره‌ای محسوب می‌شد، در آفریقا با مصر و حبشه و زنگبار؛ در آسیای مرکزی با هند و سند (پاکستان) و در خاورمیانه با کشورهای عربی مانند عمان و بحرین مناسبات تجاری داشت.

مقدسی، جغرافی‌دان قرن چهارم، بندر تیز (چابهار) را بارانداز معروف، پر از نخلستان، دارای چندین کاروان‌سرا، مسجدی زیبا و مردمی میانه حال معرفی می‌کند. او همچنین شهرهای بمپور و فهرج (ایرانشهر کنونی) را از دیگر شهرهای مکران برمی‌شمرد و زبان مردم مکران را بلوچی می‌داند.

اصطخری، که او نیز از جغرافی‌نگاران همان عصر است، مکران را ناحیه‌ای وسیع و پهناور توصیف می‌کند و می‌گوید بیشتر آن را بیابان و کویر پوشانده است. او زبان مردم مکران را فارسی و مکری می‌داند.

 

یکی دیگر از جغرافی‌دانان قرن هفتم به نام یاقوت حموی، می‌گوید مکران سرزمین پهناوری است که روستاها و شهرهای زیادی دارد ومرکز عمده تولید و صادرات شکر است. او درباره حدود مکران می‌گوید: مکران از غرب به کرمان، از شمال به سیستان، از جنوب به دریا و از شرق با هندوستان (پاکستان) همسایه است.

 

در حال حاضر مکران از شمال محدود است به سراوان و بمپور، از جنوب به دریای عمان، از مشرق به کلات پاکستان و از مغرب به بشاگرد.(دهخدا)

 

جورج کرزن در کتاب ایران و قضیه ایران، از جالق تا بندر گواتر که صدوسی مایل طول دارد را مرز مکران می‌داند؛ مرزی که در سال 1871 میلادی توسط گلداسمیت بین ایران و پاکستان تعیین گردید.

چنان‌که یاقوت حموی می‌گوید، بحرفارس، خلیج‌فارس شاخه‌ای از دریای بزرگ هند است. مرزهای این دریا از بندر تیز از بخش‌های مکران در کرانه دریای فارس تا آبادان است و اینجا دهانه دجله است که بدان می‌ریزد.

بعلاوه، در منابع جغرافیایی قدیم همواره از این دریا به نام بحر مکران یا بحر کرمان نام برده‌شده‌است. دریای مکران نامی بوده که حتی بر کتیبه‌های بیستون از زمان هخامنشیان نیز نقش بسته است و در کتیبه‌های زمان ساسانیان نیز به همین نام است.

بنابر گواهی منابع تاریخی، از قدیم‌ترین روزگاران، این بخش از دریای بزرگ پارس همواره دریای مکران خوانده می‌شد، هرچند نام خلیج عمان نیز در مکاتبات و نقشه های اروپایی وجود دارد.

نام دریای مکران و دریای پارس تا اواخر قرن نوزدهم بر این بخش از شمال اقیانوس هند  اطلاق می‌شد. در این زمان که انگلستان بر شبه قاره هند تسلط کامل پیدا کرده بود و می‌خواست در آب‌های جنوب ایران نیز حضوری فعال داشته باشد، مسقط و سرزمین عمان را تحت سلطه خود در‌می‌آورد. از این زمان به بعد، دولت انگلیس کم‌کم نام  دریای عرب  را  جایگزین  دریای مکران و پارس نمود بهانه اولیه استعمارگران این بود که بحر فارس  با خلیج فارس اشتباه می شود و این پهنه آبی باید نامی جداگانه داشته باشد.

 

خلیج عمان *عموم کشورها و سازمانهای بین المللی این پهنه آبی را رسما خلیج عمان می نامند. اما ترکیه بجای دریای عرب و خلیج عمان به کل پهنه آبی شمال اقیانوس هند" دریای عمان "می گوید. دریای عرب بکار نمی برد اما گاهی در نقشه های رسمی خلیج عمان بکار می برد .پیری رئیس دریا سالار عثمانی در نقشه خود اینگونه  اقیانوس هند را ترسیم کرده و تقریبا تا کنون در ترکیه این رویه باقی مانده است. اما بعضی از نقشه نگاران بعدی عثمانی بجای  دریای عرب / دریای عمان " واژه بحر محیط عجم " بکار برده اند . در ادبیات  غیر رسمی دوره معاصر در ایران نیز عبارت دریای  عمان را بجای بحر عرب بکار می برند که به کل پهنه آبی شمال و غرب اقیانوس هند گفته می شود. در ایران نیز در افکار عمومی و نقشه های ایران چنین است که برای تمام پهنه آبهای شمال اقیانوس هند عبارت دریای عمان استفاده می کنند و خلیج عمان و یا دریای عرب بکار نمی برند در ایران معمولا عموم مردم حتی طبقه روشنفکر تا سالهای اخیر حتی نمی دانستند دریایی بنام دریای عرب وجود دارد. بطوریکه در کتابی که امام شوشتری در مورداشتباه بودن نام  دریای عمان نوشته و پیشنهاد داده آنرا دریای مکران بنامند کل شمال اقیانوس هند را دریای عمان نامیده است این اشتباه مرتب تکرار شده و بجای اینکه بر دریای عرب ایراد بگیرند بر کاربرد دریای عمان ایراد گرفته اند. در حالیکه کاربرد  خلیج عمان مشکلی ندارد. این نام دریای عرب است که به جای دریای بحر فارس و بحر مکران تاریخی نشسته و آنرا غصب کرده است.

 

این مقاله از سایت دریای پارس گرفته شده است که در سال 1394 منتشر شده است برای اطلاع بیشتر : کتاب اسناد نام خلیج فارس میراثی کهن و جاودان ، محمد عجم  .